۱۳۹۹/۵/۲، ۰۹:۲۰ عصر
ترس های من از زمانی بارور شد که برای صداقت احمقانه تنبیه شدم.
بخاطر اعتماد بیجا از دست دادم.
از آنجا بود که فکرم بهم راهکار می داد.
و با این تصور که باید بخوری تا نخورند.
بزنی تا نزنند و ...
و اینکه حق با منه یا اینکه طرف خودش خواست.
یا اینکه چون نمی تونم از حق و حقوقاتم دفاع کنم و امیدی به برگشت چیزی که از دست داده ام رو ندارم وانمود می کنم بخشیده ام و دیگه نمیخوام بهش فکر کنم.
بخاطر اعتماد بیجا از دست دادم.
از آنجا بود که فکرم بهم راهکار می داد.
و با این تصور که باید بخوری تا نخورند.
بزنی تا نزنند و ...
و اینکه حق با منه یا اینکه طرف خودش خواست.
یا اینکه چون نمی تونم از حق و حقوقاتم دفاع کنم و امیدی به برگشت چیزی که از دست داده ام رو ندارم وانمود می کنم بخشیده ام و دیگه نمیخوام بهش فکر کنم.