امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
معلولیت
#1
معلولیت
نشریات مان می گویند: "فقط برای امروز, سعی خواهم کرد از زاویۀ بهتری به زندگیم نگاه کنم". با وجودیکه بیشتر ما معتادان درمقابل تغییر مقاومت می کنیم, می دانیم که تغییر نگرش و تغییر استنباط حاصله از آن, به نفع مان خواهد بود. هیچ چیز مانند تجربۀ معلولیت زاویۀ دیدمان را تغییر نمی دهد .به احتمال زیاد, اگر یک زندگی پر و غنی داشته باشیم, در مقطع خاصی معلولیت را تجربه خواهیم نمود - حتی اگر آن مدت کوتاهی طول بکشد یا طوری باشد که زندگی مان را برای همیشه متحول سازد. درهردوصورت ,درس هایی که از این تجربه میاموزیم, حتی اگر توأم با محدوترشدن گزینه هایمان باشند, می توانند منجر به غنی تر شدن زندگی مان گشته و درک مان را وسیعتر کنند.

می دانیم که بهبودی همیشه باید در رأس قرارگیرد, اما زمانی که با معلولیت درگیر می شویم, به چیزی بیش از آن نیاز داریم تا بتوانیم هر روز را سپری کنیم. برخی از ما با معلولیتی دائمی که ازقبل جزئی از زندگی مان بوده, وارد بهبودی می شویم. تجربه نشان می دهد که هرمعتادی می تواند بهبود پیدا کند و چالش هایی مضافی که یک معلولیت برسر راهمان قرار می دهد, مانعی برای جلوگیری از راه جدید زندگی مان نمی باشد. همانطور که یکی از اعضا مشارکت کرد: "می دانم برخلاف بیماری اعتیادم که توسط این برنامه بهبود خواهد یافت, هیچوقت از بیماری نابینایی ام بهبود پیدا نخواهم کرد, اما تعبیرم از این معلولیت می تواند بهتر شود که این خود به بهترشدن روحیه ام منجر خواهد شد. دقیقأ مانند یک عضوی که مشکلی با بینایی اش ندارد, موضوع مهم دراینجا خویشتن پذیری است .
من خیلی ساده, باید چیزهای بیشتری را بپذیرم."
گفته می شود:" محدودیت هایت را توجیه کن و آنها همیشه با تو باقی خواهند ماند". ممکن است آنقدر بصورتی دردناک از محدودیت هایمان آگاه باشیم که نتوانیم خود را بدون آنها تصور کنیم. ما برای توانایی ها ی ازدست داده مان سوگواری نموده و از آنچه که درانتظارمان است واهمه داریم. بسیاری از ما با تقاضای کمک نمودن مشکل داریم .ناتوانی در مورد چیزهای کوچکی مانند یک پیاده ر و ناهموار, دکمه های یک پیراهن و چیزهایی که دیگران احتمالأ مشکلی با آنها نداشته و عادی می دانند, می تواند ما را آشفته و ناامید کند. ممکن است از اینکه انجام کارهای ساده چقدر به زمان و تفکر نیاز دارد, متعجب شویم.
پاسخ
#2
تحت چنین شرایطی هرگونه صحبتی راجع به سپاسگزاری ممکن است مضحک به نظر بیاید و باعث خشم مان گردد.
ممکن است فکر کنیم: "تو اصلأ درک نمی کنی و نمی دانی من دارم چه می کشم". تأسف به حال خود درزمانی که
واقعأ بتوانیم آنرا برای خود توجیه کنیم دست کمی از زمانهای دیگر ندارد و به همان اندازه خطرناک است و
می تواند منجر به مرگ مان گردد. اگر مدتی زیادی را دربرنامه سرکرده باشیم از این امر بخوبی آگاهیم که
سپاسگزاری تقریبأ همیشه کوتاه ترین راه به التیام است.
پاسخ
#3
***آموختن اینکه چطور دست کمک به سوی اعضایی با نیازهای مضاعف, دراز کنیم نیز می تواند یک فرایند باشد.پرسیدن این سؤال که چطور می توانیم به شخص مزبور کمک کنیم و فرض نکردن اینکه او به چه نیازدارد, اقدامی است که حس همدلی ما را به نمایش می گذارد. می اموزیم یک کمک ساده که بدون الم شنگه و بطور قابل اعتماد یپیشنهاد گردد, می تواند نوع قدرتمندی از عشق و پذیرش باشد. ممکن است برای اینکه بتوانیم به یک عضو اجازه دهیم تا علی رغم معلولیتش لذت خدمت را تجربه کند, مجبورشویم رسم و رسوم و خط مشی مان را تعدیل دهیم.

__پاک زیستن__
پاسخ
 سپاس شده توسط آریا داریوش


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان