امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 42 : چه ترسهای دارم که سد راه اعتماد من است ؟
#1
سوال 42 : چه ترسهای دارم که سد راه اعتماد من است ؟                
پاسخ
#2
با امید می شود به اعتماد رسید و با اعتماد ترس ها از بین می رود .
امروز به این آگاهی رسیده ام که کسانی که در برنامه طبق اصول رفتار می کنند عقبگرد ندارند و ضرر نمی کنند .
امروز کمی ترس از ناشناخته های بیماری اعتیاد ، ترس از آینده ، ترس از داشتن صداقت و شهامت در اجتماع دارم ولی مهم اینست که ترس هایم مرا از ادامه بهبودی دور نکند و برایم بازدارنده نباشد .ترس به خودی خود بد نیست و موهبتی الهی است ولی زمانی که مرا فلج می کند و از ادامه دادن و تلاش باز می دارد یک شاخه بیماری من است و مخرب می شود به جای اینکه سازنده باشد .
پاسخ
#3
زندگی مرا باورهای من می سازد و تجربه های اولیه من برای اعتماد درد اور بوده است و این باورها و دردها ترسهای برایم ساخته که اعتماد را برایم مشکل کرده است اینکه با این طریق تنها شوم و موفق نشوم سو استفاده های که از اعتماد من شد دردهای که کشیدم و می دانم که دردهای بیشتری هم در راه است ترس از اینکه از پس نواقصم بر نیاییم ترس از عکس العمل راهنما و یا حتی نیروی برتر ترس از تکرار اشتباه و مورد قضاوت قرار گرفتن و اما پیام سوال این است که من با تمرین اصل روحانی اعتماد و دست برداشتن از این باورهای اولیه بر ترسهایم غلبه خواهم کرد 
پاسخ
#4
ترس‌های:خیانت، نارو ،درست از آب در نیامدن، قضاوت و پیش داوری، دوست داشته نشدن ،رَد کردن ،ضعیف بودن و قوی نبودن، کم آوردن ،فریب و دورویی و  ناصادقی و ریا و غیره .

•بنابراین با چنین اوضاعی، با نهایت بدبینی و سوءظن و پر از نفرت و بی اعتمادی و ستیزه جویی رودررو خواهم شد.

•در اعتماد کردن مشکلی نیست بلکه در نوع غلط اعتماد کردن من مشکل وجود دارد. 

•ترس هایی که سد راه اعتمادم هستند را شناسایی و از میان برمی دارم.

▪︎چگونه:بایستی بدونم که اصل روحانی اعتماد نیز برای خود دارای ویژگی ها و قوانینی و اَرکانی است، لذا قبل از اعتماد باید شناخت و دانش خود را از فرهنگ و آداب آن ارتقا دهم و طبق اصولی که در انجمن یاد میگیرم باید عمل کنم ، نبایستی به هر هرچیزی و لحظه‌ای و از روی احساس اعتماد کنم،بلکه باید نسبت به آن آگاهانه و اندیشیده و سنجیده اعتماد کنم.
پاسخ
#5
اینکه فردا چه میخواهد شود واینده چطور پیش خواهد رفت یعنی ترس از اینده گاه ترس از حمایت نشدن دارم وخداوند رافراموش میکنم که تا همین الان دارد مرا حمایت میکند-ترس دارم از بالا رفتن سنم و لذت نبردن از متاهلی در سن کمتر از30 سال-ترس دارم از نداشتن مادیات و نتوانستن تامین کردن وسایل زندگی برای متاهل شدن-ترس دارم از تشکیل خانواده ای که زیر بنایش سواستفاده باشد که این خود نقص من میباشد چرا که در مواقعی که زندگی بر خلاف میل من پیش میرود نقص خودبرتر بینی مرا کور میکند و اجازه دریافت کمک و روشن بینی و حضور خداوند را در زندگیم کمرنگ میکند یادم میرود که من هم انسانم که به لطف خودش حمایت و محبتش همیشه شامل حال من بوده که حتی اگربیشتر از دیگران نبوده که بوده کمتر نبوده از خدا میخواهم که همینجا همین ترس ها را هم از من بگیرد تا بتوانم شفاف تر نوکری اش را کنم و بتوانم بهترین خدمات را به خودم خانواده ام و اجتماع بدهم
پاسخ
#6
ترس از آینده، ترس از ضعف‌ها، ترس از گذشته، ترس از دردهایی که هیچ وقت تجربه‌اش نکردم و ترس از اینکه در مقابل این ترس‌ها چه واكنشي از خود نشان دهم، ترس از اینکه شاید اصلاً خداوندی وجود نداشته باشد و آنچه را می‌شنوم و عمل می‌کنم حقیقت نداشته باشد، ترس از اینکه نتوانم حقیقت را لمس کنم، ترس از اینکه بخواهم باورهای قدیمی را عوض کنم و طبق باورهای جدید زندگی کنم، ترس از شکسته شدن گمنامی.

هر جایی که آگاهی هست یعنی روشن‌بینی کار می‌کند، هر جا روشن‌بینی هست امید هست و حاصل امید ایمان است.
پاسخ
#7
تمام ترسهای من ریشه در شکستهای گذشته و موفقیت در آینده دارد.
که باعث میشه در حال قدرت تصمیم گیری نداشته باشم.

مثال در گذشنه موضوعی رو با کسی که فکر میکردم قابل اعتماده در میان گذاشته ام و گمنامی ام زیر سوال رفته و مورد سرزنش یا تمسخر قرار گرفته ام.
این ترس از زیر سوال رفتن شخصیت سد راه اعتماد من است.

بارها با فکر کسانیکه اطلاعات درستی از موضوعی نداشتند با شکست مواجه میشدم، که این شکستها اعتماد به مشاورین کاردان رو ازم سلب میکنه.

در نتیجه
ترس از باور و اعتقاد
ترس از مشورت و مشارکت
ترس از قضاوت، تحقیر، تمسخر و مورد سرزنش قرار گرفتن و ....

بیشترین ترس من از آینده و وقایع بوقوع نپیوسته است.
تصورات باطل سد راه اعتماد من است.
پاسخ
#8
تمرین اصل روحانی اعتماد نیاز به غلبه بر ترس مان در مورد فرآیند برگشت سلامت عقل دارد . حتی اگر مدت کوتاهی است پاک هستیم ، احتمالا تجارب دردآوری را در رشدمان در بهبودی داشته ایم و ممکن است بترسیم که دردهای بیشتری در راه باشد. به نوعی هم این مسئله درست است . برای اینکه دردهای بیشتری در راه است ، اما هیچ یک از آن ها بیش از حد تحمل ما نیست و نیازی نیست که آن ها را به تنهایی تحمل کنیم .
پاسخ
#9
ترسهایی که سد راه اعتماد کردن هست ممکن است برای افراد مختلف متفاوت هست ولی تجربه کلی من این است که 

ترس از محدود شدن یعنی اینکه دیگه آزاد و بی بند و بار نیستم 
ترس از ضربه خوردن اگه اعتماد کنم ممکن است به من خیانت شود 

ترس از آشکار شدن شخصیت واقعی خود که با اعتماد کردن ممکن است لو برود 
اگر من نتوانم اعتماد رو به جریان زندگی وارد کنم هم تنها هستم هم خسته کننده
بهتره اعتماد کردن رو کوچک و ناچیز هم که شده تمرین کنم 
مشکلی که من داشتم اعتماد بیجا بود ویا اعتماد میکردم ولی داعم در حال کنترل بودم
پاسخ
#10
قبل از شکل گیری ترسها با این موضوع روبرو میشم که من سلامت عقل ندارم و.نیاز به حمایت نیروی برتر ندارم چون اون غرور و احساس عاقل بودن و.بالغ بودن در ادراک و.ذهنیات من وجود داره

تازه بعد اینکه پذیرفتم سلامت عقل ندارم ترسهای من شروع به عود کردن من میکنه

ترس از اینکه ارتباطی مثبت بین من و.نیروی برتر شکل نگیره

ترس از اینکه نیروی برتر منو دچار محرومیت و.محدودیت کنه

ترس از اینکه نیروی برتر قدرت برگرداندن سلامت عقله را نداشته باشه

ترس از اینکه اوضاع بدتر از سابق بشه

ترس از اینکه گمنامی من شکسته بشه و.بی آبروتر از سابق بشم

ترس از اینکه با برگشت سلامت عقل هم زندگی بر وفق مراد من نباشه
پاسخ
#11
ترس من از غرور و منیت است که نتوانم در برخی از موارد بر آنها غلبه کنم و باعث خودمحوری من شود و آرامش من در زندگی مختل شود . از خداوند کمک می خواهم تا مرا یاری کند تا فروتنی را تجربه کنم و در راستای خواست و اراده او حرکت کنم .
پاسخ
#12
مقابل ترس ایمان است منه امیر هروقت به خودم متکی باشم وبخواهم خودمحورانه عمل کنم ترس شدید دچارمیشم چرا که براثر احساسات وخودفریبی همراه است  مثالهای زیادی   میشود زد
پاسخ
#13
با سلام...
از روزی که خودم رو شناختم همیشه با اعتماد کردن مشکل داشتم من از اعتمادهایی که در گذشته کردم ضربه خوردم و این مسئله اعتماد کردن رو سخت تر کرده مسئله دیگر اینکه اعتماد با خودش تعهد میاورد و من از تعهد و مسئولیت پس از اعتماد ترس دارم.
خیلی وقتها اعتماد میکنم اما دوست دارم نتیجه مورد دلخواه من باشد اعتماد نوعی سپردن و رها کردن و انجام سهم است ولی من شخصیت کنترل گر دارم و اعتماد رو کنترل میکنم.
اعتماد کردن گاهی با صبر همراه است ولی متاسفانه من صبر ندارم.
اعتماد کردن یعنی روبرو شدن با ناشناخته هایی که بوجود میاید ولی ناشناخته ها برایم تولید ترس میکند و من در باورهای قدیمی خود بیشتر احساس امنیت میکنم.
من ترس از سوءاستفاده دارم که بعد از اعتماد تبدیل به چه شخصیتی میشم.
هر وقت اعتماد کردم و نتیجه نگرفتم میتواند به این معنی باشد که در زمان و مکان و شخص مناسب اشتباه گردم و اصول اعتماد را درست انجام ندادم نه اینکه اعتماد کار نمیکند.از خودم بپرسم چرا راهی که ناشناخته است و امکان موفقیت دارد مرا میترساند ولی راهی که شناخته شده است ولی برایم کار نکرده منجر به شکست شده مرا نمیترساند.
اعتماد آنطرف ترس است.
باید نمیشود را رها کنم و دنبال میشود باشم.

منظور سوال:ترسهای خود را لیست کنم ببینم از چه چیز اعتماد کردن میترسم.
پاسخ
#14
ترس ها بیشتر از گذشته و این که قبلا با آنها روبرو شده ام و نتوانستم برایشان کاری انجام دهم و انکار می آید.زمانی که من نتوانم مسئله ای را در افکار خودم بررسی کنم و نتایج ان را برای خودم بنگرم ترس بر این اصول پیش می گیرد و من ناتوان می شوم.
پاسخ
 سپاس شده توسط Nazer 5 ، حـمـیـد
#15
Heart 
عبدالرحیمم معتاد
Heart ترسهای زیادی وجود داره که اجازه اعتماد کردن رو به من نمیده، یکی از دلایل مهمش وجود شخصیت خودمحورانه منه، دوم شکست در اعتماد های گذشته درد  اور منه که خاطرات بدی برام بجا گذاشته وامروز میترسم اعتماد کنم، سوم ترسهای امروز من علی الرغم شواهد خیلی خوبی که از اعتماد اعضا به برنامه وبه اعضادیگه دارم میبینم با این حال عدم روشن بینی من اجازه اعتماد کردن نمیده، من بایدقدمها را همراه با شواهدمثبت تو زندگیم کار کنم تا اعتمادم روزبروز بیشتر بشه Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط Nazer 5 ، sphr112 ، حـمـیـد ، فریبرز۶۵ ، omed44 ، سالار44 ، ناظر9
#16
سلام
ترس یعنی نا آشنا بودن یعنی عدم درک و توانایی داشتن.ترس بیشتر از تجربیاتی می آید که در گذشته داشتم و نتوانستم آن را درک کنم که چرا نصیب من میشود و یا از چیزهایی که با عواقب آن برای اولین با میخواهم روبرو شوم مانند جبران خسارت.ترس ها بیشتر بدلیل اینکه باور ندارم به وقوع می پیوندد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#17
(۱۴۰۰/۷/۱۴، ۰۵:۰۲ صبح)کوروش نوشته است: سلام
ترسها مثل ترمز دستی یک ماشین میمونه که باعث میشه حرکت نکنی و سرجای خود بمونی.... تا زماااااانی با ترسهات روبرو نشی ازشون رها نمیشی.... من اگر میدونستم ترسهای که در گذشته داشتم که اونقدر فرار میکردم ازشون که بدبختم کرده بودن وقتی روبرو میشم باهاش هیچ غلطی نمیتونستن بکنن واقعا انقدر نمیترسیدم.... مثل ترس از ترک ترس از خماری ترس از روبرو شدن.. 
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر12 ، حـمـیـد
#18
بیشتر ترس هایم از رفتن در آینده نشأت می گیرند چون می خواهم خودم به تنهای کارها را درست کنم  ، دوم اینکه از یاد بردن گذشته ام با دور شدن از برنامه که چه گذشته درد ناکی داشتم و تغییرات و معجزاتی که برایم تا کنون رخ داده را فراموش می کنم، سوم از کم ایمانی ام است که حاصل درو شدن از برنامه است و در این مواقع نمی توانم اعتماد کنم چون نیروی برترم را فراموش می کنم و دست کمک دراز نمی کنم چون این ترسها اصولا" فلج کننده هستند و نمی گذارند من کمک بخواهم یا دعا کنم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#19
نواقص اخلاقی خصوصاتنبلی یاترس ازتغییر
گاهی فکرمیکنم دیگه کافیه بسه
من ازاعتمادبخودم تواناییام نیروی برتر
وهرچیزناشناخته میترسم ازشکست
میترسم
پاسخ
#20
عدم شناخت برای اینکه اعتمادکنم چ اتفاقی میفته یاداوری اعتمادهای گذشته چ بخودچ دیگران وشکستهااگاه نبودن ازتواناییهای خودم ونیروی برترم نواقص اخلاقی عدم ثبات عاطفیدمیل به بسته بودن وتک روی وترسهای خودمحورانه همه وهمه هنوزبرام وجودداره من تااطمینان ازنتیجه کاری نداشته باشم بداعتمادمیکنم
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان