امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال50: آیا تا بحال در بیمارستان روانی یا زندان بوده ام یا علیرغم میل خود حبس شده ام
#1
سوال50: آیا تا بحال در بیمارستان روانی یا زندان بوده ام یا علیرغم میل خود حبس شده ام ؟ تأثیر آن برروی شخصیت من چه بوده است ؟ اثر آن برروی رفتار متقابل من با مسئولان امر به چه شکل بوده است ؟ آیا قانون شکنی می کردم و چون گیر می افتادم از مسئولین بدان خاطر رنجش پیدا می کردم ؟ 
پاسخ
#2
به دلیل ناهنجاری هایی که داشتم وکارهای خلافی که انجام میدادم ماننددعواودرگیری وبه همراه داشتن وحمل ومصرف موادمخدرچندین مرتبه زندانی شده ام اماسابقه بستری شدن دربیمارستان روانی وکلینیک هارا ندارم،،،،بله بواسطه داشتن بیماری اعتیاد وهمیشه حق بجانب بودن معتقدبودم که درتمامی حکم هایی که گرفته ام وحبس هایی که کشیده ام درحقم ظلم کرده اند وتمامی آنها برخلاف میل باطنی ام بوده،،،،خیلی بی حرمتی وبی احترامی میکردندوبخاطر اشتباه وخطای یک نفرهمه بایدتنبیه میشدند خودخوری وخودآزاری میکردم پرخاشگر وبددهن شده بودم درباطن ترسو ولی درظاهر نترس کاملا دوشخصیتی شده بودم امادرآخرین حبسی که کشیدم افسردگی شدید هم پیدا کرده بودم،،،،،ازمسئولین نه تنها رنجش بلکه کینه هم به دل گرفته بودم وازهرکسی که لباس فرم به تن داشت دوست داشتم انتقام بگیرم همیشه سعی میکردم قوانین را نادیده بگیرم،،،،،یکسره قانون شکنی میکردم وهمیشه خودم را برحق ومظلوم میدیدم وبه آنهاناسزامیگفتم وبه دلیل حکم ها و مجازاتی که میشدم قوه قضایی رامقصر میدانستم ازآنهاهمیشه کینه داشتم ودوست داشتم دریک فرصت مناسب ازآنهاانتقام گذشته دردناکم رابگیرم:
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، ناظر9
#3
بیمارستان روانی نبوده ام ولی معمولی بوده ام رفتارم با پرستار و دکترها و غیره بد بود توهین می کردم توقع داشتم بدون نوبت کارم را انجام بدهند دستور می دادم و با توقع برخورد می کردم
زندان : هم بوده ام از حبس شدن دوران کودکی تا زندان های متعدد کیفری که بر اثر ارتکاب به جرم حبس شده ام
تاثیر ان بر روی شخصیتم: منزوی و قانون گریز شدم
خورد شدم رنجش پیدا کردم هاله ای از ترس های درونی در من شکل گرفت و بدترین تاثیر ان این بود که برای همیشه در درون خودم حبس شدم و این هنوز با من است در زندان هم اجتماعی نبودم و قانون گریز بودم و انجا هم باورم خراب شد و یاد گرفتم که تمام روابط با زیر بنا است ( مالی جنسی )
مسئولان : گاهی از روی ترس (کتک نخوردن و انفرادی نروم) احترام می گذاشتم-ولی بیشتر مواقع ناسازگاربودمو قانون شکن
پیام سوال: من به علت کارشکنی در روابطم حبس می شدم که به اصطلاح اصلاح شوم اما انجا بر عکس چهارچوب روابطم بد تر می شدو به علت وجود بیماریم به فلسفه حبسم فکرنمی کردمو فقط به دنبال تلافی بودم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، ناظر9
#4
من همه این موارد رو داشتم . بخاطر مصرف زیاد همیشه مواد همراهم بود و گیر میکردم مثل راه اهن مشهد و یک بارم راه اهن تهران که برای مصرفم 6 گرم داشتم که گیر کردم و 6 سال حبس کشیدم و بخاطر مصرف زیاد استنشاقی مواد پودری قاطی کرده بودم و توهمات زیادی داشتم که در بیمارستان روانی 3 بار بستری شدم . از زندان مرخصی میومدم لباسامو اغشته به مواد میکردم و برمیگشتم و به همین خاطر با همه درگیر بودم چه زندانی و چه زندانبان ..
پاسخ
#5
من درزندان بودم وترسهایم برای خلاف کردن کمترشد وسرکش تر شدم.

نسبت به مسئولین احساس خوبی
نداشتم وآنهارا دشمن خودم می دانستم،به قوانین کمتراحترام می گذاشتم. وقتی مورد تنبیه قرارمی گرفتم ازآنهارنجش عمیق پیدامیکردم وچون خودخواه بودم انتظارداشتم هرکاری که انجام می دهم بامن کاری نداشته باشند وبرخورد قانونی نکنند.

انگیزه من ازانجام کارهای خلاف
درداخل وبیرون زندان این بود که نشان
دهم من کم نمی آورم وبا رفتارم انتقام 
بگیرم ویا مورد تایید دیگران واقع شوم .

امروزمتوجه این قسمت هستم که نوع نگرش من وافکار وباورهایم وعملکردناصحیح من باعث بروز مشکلات
برای من شده وروی شخصیت من تاثیر
منفی گذاشته است.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#6
من از سال ۷۸ متوجه شدم اجبار به مصرف پیدا کرده ام و تصمیم گرفتم قطع مصرف کنم و هر بار که پاک می شدم غره می شدم که من می تونم کنترل کنم.
و این جریان تا زمانیکه دوایی نشده بودم ادامه داشت تا اینکه هرویین غرورم رو شکست و به ناتوانی خودم پی بردم و زمانیکه تو خونه ترک کردم و دوباره بصورت استنشاقی مصرف کردم دیگه امیدی به پاک شدن نداشتم و این بار دست به دامن پزشکان و روانپزشکان شدم و در بیمارستان روانی ابن سینا مشهد بستری شدم.
و پس از یک هفته ترخیص شدم و یک هفته هم تحمل کردم تا دوباره به مصرف روی آوردم.
چند بار به جرم اعتیاد و خلاف آن دستگیر شدم و پس از ترخیص شدن دوباره به مصرف پناه می بردم.

اون زمان نمی دونستم دلیل برگشتم به مصرف چه بود.

بعد ها متوجه شدم که رنجش های گذشته و ترسهای آینده ام باعث عصبانیتم می شد و برای پر کردن خلاء تنهایی حاصل از آشفتگی های روحی و روانی به مصرف دوباره با دوز بالاتر رو می آوردم.

من در هیچ اجتماعی بخاطر ترس از تنبیه شدن اهل شورش و اخلالگری نبودم.

یک بار تو بازداشگاه با مامور بازکلید درگیر شدم حراست پاسگاه همونجا با تنبیه تسویه حساب کرد.

رنجش نگرفتم چون کاملا اشتباه از من بود.
قانون شکنی از طرف من بخاطر خلاف موادمخدر بود من رنجشی بابت این موضوع ندارم
فقط رنجشی که داشتم این بود که اعتیاد رو جرم می دونستند و درکم نمی کردند.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#7
ماهیت بیماری اعتیاد جامعه ستیزی و قانون گریزی است و طبیعی است که بدلیل تهیه و مصرف مواد مخدر پای من هم به زندان باز شد و مسافر آن سرزمین شدم زندان جامعه کوچک و بسته تری بود که قوانین بسیار سخت گیرانه تری داشت و هر گونه خطایی به شدت مجازات داشت و هر زمان که با عواقب رفتار مخربم رو درو میشدم بشدت از مسوولان رنجش پیدا کرده ‌واز آنان متنفر میشدم ولی کاری از دستم‌بر‌نمی امد‌ولی بشدت ‌فرصت طلب  بودم و از هر فرصتی برای ضربه زدن به دایره زندان استفاده میکردم مثلا دوش حمام را اگر تنها بودم میشکستم یا شلنگ دستشویی را پاره میکردم ولی بدور از چشم‌دیگران تا مبادا به گوش مسوولان زندان برسد ‌ودر حضور آنان بشدت آرام مطیع و ساکت بودم تا مبادا تنبیه شوم امروز هم این شیوه تفکر گاها در زندگیم خود نمایی میکند‌و مرا از سطح‌ارزشهایم‌پایین تر می آورد
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#8
خیر اما بارها بخاطر مصرف مواد تا سر حد مرگ به مسمومیت و انجام دادن کارهای بی اختیار پیش رفتم.زندان و تیمارستان و مرگ سه وعده ای است که بیماری مصرف مواد میدهد
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#9
با سلام....
بیمارستان روانی خیر
ولی زندان و بازداشت را تجربه کردم
من بخاطر تهیه ، جابجایی و مصرف مواد بارها با قانون به مشکل خوردم من ناهنجار بودم و فکر میکردم آدم شجاعی هستم با اولین باری که گیر کردم دیدم چقدر ترسیده ام و همزمان خمار میشدم و بشدت از قانون متنفر میشدم و احساس قربانی شدن میکردم ، از مسئولین رنجش میگرفتم شخصیت معتاد گونه من به این شکل بود که وقتی دستگیر میشدم اهل درگیری نزاع و آشوب نبودم ولی بشدت گوشه گیر ، منزوی و تبدیل موش میشدم اعتماد به نفس لازم برای آشوب درست کردن را نداشتم اما بمحض اینکه آزاد میشدم دوباره همان رفتارها را از سر میگرفتم.
فکر میکردم نسل سوخته ام و جامعه به من بدهکار است به همین خاطر قانون گریز و قانون ستیز بودم.
بحث این سوال قانون گریزی من است و من قانون را الگویی برای در چهارچوب و در استثمار قرار دادن خودم میدانستم و دست و پا گیر.
بخاطر بیماری اعتیاد نگرشم به خودم و جامعه ایی که در آن زندگی میکردم غلط بود و از قانون خود ساخته خودم پیروی میکردم و همیشه با قانون درگیر بودم.
امروز فهمیده ام قوانین برای حفظ و نظم و امنیت جامعه هستند و من به عنوان یک شهروند باید به قوانین احترام بگذارم و آنها را رعایت کنم تا خود و خانواده ام و دیگران در امنیت بیشتری به سر ببریم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#10
بله درزندان بوده ام وشخصیت تاثیرپذیرمن
بجواونجاسریع عادت کردورفتارهای پرخاشگرانه
پیداکردم شخصیتم چندگانه بودبدترشد
ناسازگاری ومخالف بودن بانظم وقانون
خودخواهی وتک روی عقایداعتیادی
باعث میشدبامسیولین ناسازگارباشم
وسعی دربهم زدن نظم حالابهرصورتیوداشتم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان