۱۴۰۱/۱۰/۲۷، ۰۱:۱۲ عصر
من با اینهمه عجز ، ناتوانی ، بدبختی و آشفتگی هایی که دیدم باز بیماریم را انکار می کردم .
با اینکه آسیب های روحی و روانی حتی جسمانی زیادی دیدم ولی باز با توجیه و بهانه های مختلف یا با میدانم و میتوانم ها بیماریم را نپذیرفتم .
من بارها از یک نقطه ضربه خوردم ولی باز دنبال نتیجه دیگری بودم .
مثلاً : هنوز هم دنبال تغییر دیگران هستم با اینکه در تغییر خودم مانده ام . یا هنوز هم فکر میکنم دایه مهربان تر از مادر هستم اگر می توانی باغچه خودت را بیل بزن . یا بخاطر اشتباهات گذشته آنقدر خودم را سرزنش می کنم که به یأس و نامیدی مطلق می رسم . گذشته گذشت مراقب امروز باش تا فردا را هم از دست ندهی .
من باید تمام بهانه ها و دست آویزهای خود را برای انجام دوباره رفتارهای دیوانه وار گذشته کنار بگذارم . باید بپذیرم که نمی دانم و نمی توانم و عاجزانه رفتار کنم .و هرکس یا هر چیزی که می خواهد سد راه آرامش و بهبودیم شود کنار گذاشته و بدنبال تعادل بر روی تمام امور زندگیم باشم رو به جلو حرکت کرده و به عقب برنگردم و از انکار و توهم اینار تفاوت دارد خارج شوم .HH