امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دردهای رشد
#1
دردهای رشد

ما دیریا زود نوع بخصوصی از فرصت ها و یا فاجعه هایی را که درجلسات راجع به آن ها چیزی نشنیده بودیم, تجربه می کنیم. برخی اوقات رویدادی مانند جدایی, ازدست دادن شغل یا تغییراتی که در ترکیب خانواده مان بوجود می آیند ,احساسات ما را طوری به جریان می اندازند که نمی توانیم آن را متوقف کنیم. سوگواری ,شرایط دشوار زندگی و یا خیانت می تواند درما احساس تنهایی زیادی بوجود آورد و در بعضی موارد تغییرات جسمی مانند افسردگی, اظطراب و ترس های عمیقی را تجربه می کنیم که منجر به جریحه دارشدن احساسات مان می گردند.
برخی اوقات, علی رغم اینکه زندگی مان کاملأ خوب به نظر می رسد, خود را در شرایط بحرانی می یابیم. حتی هیجانات یک زندگی که پیش از این نمی توانستیم آن را درخواب هم ببینیم - مانند داشتن شغلی جدید, سفر به مکان های دوردست, ایجاد خانواده ...– می تواند حس تعلق نداشتن را درما بوجود آورد. بعضی وقت ها این احساس می تواند با یک رویداد بیرونی شروع شود. در مواقع دیگر ممکن است بی دلیل, یک سری احساسات متفاوت را یکی پس از دیگری تجربه کرده و با وجودیکه هیچ اتقاق خاصی رخ نداده است, فکر کنیم ازهمه طرف مورد حمله قرارگرفته ایم. زمانی که با این شرایط مواجه شده و درعین حفظ پاکی خود از آن می گذریم, متوجه می شویم که چنین احساساتی همیشگی نیستند. اما این بدان معنا نیست که ما توانسته باشیم راه حلی برای آن پیدا کنیم. چنین تجاربی ما را قادرمی سازند تا درک عمیق تری از بهبودی مان داشته و نسبت به آن ایمان قوی تری داشته باشیم. اگر سخت کار کنیم, دعا کنیم و مکررأ به برنامه بازگردیم, آزاد خواهیم شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط داراب م ، حـمـیـد ، sepher1877 ، ناظر10 ، آریا داریوش
#2
در مسیر بهبودی گاهی اوقات همه چیز خوب است ولی به یک باره اتفاقی مثل طوفان در زندگی من براه می افته ، یک رابطه یا یک مسیر کاری یا یک مراسم خانوادگی و خیلی چیزهای دیگر همه چیز را به هم می ریزد . احساس تنهایی و شکست اولین احساسی است که تجربه می کنم از همه چیز فرار می کنم باورهام خراب می شود دنبال مقصر می گردم با نیروی برترم درگیر می شوم شروع به ناسپاسی می کنم ، ‌‌‌اما در عین حال به این موضوع فکر می کنم این هم مثل ابرهای بهاری یا شب های تاریک زمان مصرف می گیرد و باید خودم را به جلسات برسانم ، بارهنمایم تماس می گیرم و بعد از مدتی که اصول ساده و اولیه برنامه رو رعایت می کنم دوباره همه چیز خوب می شود و روزنه های امید بر می گردد
پاسخ
 سپاس شده توسط داراب م ، حـمـیـد ، TAK ، sepher1877 ، ناظر10 ، آریا داریوش ، Reza.z1362
#3
درد ها در زندگی ما در مسیر بهبودی هم می تواند نیروی محرک ما برای به جلو رفتن باشد هم می تواند ما در نقطه ای از بیماری متوقف کند
خیلی مواقع این احساس تنهایی مخصوصا پس از یک رویداد و یا یک اشتباه در ما شکل می گیرد و ما را به نقطه ای از انتخاب ها می برد
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، sepher1877 ، ناظر10 ، آریا داریوش
#4
بسیاری از ما صحنه را ترک
می کنیم اما نه به خاطر شرایط بدی که درآن قرار داریم بلکه بدلیل اینکه می بینیم باید از یک دست انداز روحانی
دیگر عبور کنیم. درست قبل از وقوع معجزه را ه خود را گم می کنیم – بعضی وقت ها دوباره و دوبار
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، آریا داریوش
#5
دیر یا زود همۀ ما در بهبودی با یک بحران عاطفی مواجه خواهیم شد. آن وقت است که سؤال می کنیم آیا بهبودی ادامه خواهد داشت یا اینکه تسکین ما فقط مختصر و موقتی بوده و سلامت عقل مجددأ ما را ترک خواهد کرد. یکی ازاعضا چنین مشارکت کرد:"از بیرون زندگی ام مستحکم به نظر می رسید اما در درونم آشوب به پا بود. پاک بودم ولی درعین حال احساس فلاکت کرده, پر از ترس بوده و نسبت به مسائل تنها عکس العمل نشان می دادم" بعضی وقتها با وجود داشتن سال های بسیار زیادی پاکی, خود را در ظلمت کامل می یابیم. با وجودیکه مشکل اعتیاد فعال خود را حل کرده ایم, بعضی از مسائل زیربنایی و عمقی همچنان دست نخورده باقی می مانند. وقتی که این احساسات قدیمی و مدفون به سطح می آیند, شاید ابزار لازم را برای مقابله با آنها دراختیار داشته و شاید نداشته باشیم. 

((پاکزیستن))
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، آریا داریوش
#6
سلام
چند سال قبل از درهایم به راهنما می گفتم. راهنما بهم گفت اشکال نداره.
درد باعث رشد میشه.
اون روزها معنی حرف راهنما درک نکردم.امروز بعد از چند سال معنی حرف های راهنما متوجه می شوم...
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، آریا داریوش


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان