تالار گفتگو انجمن معتادان گمنام ایران

نسخه‌ی کامل: سوال 11 : ایا در مورد باور کردن ترسی دارم ؟ انها چه هستند ؟
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
به این باور رسیدیم 

سوال 11 : ایا در مورد باور کردن ترسی دارم ؟ انها چه هستند ؟
-بله،گاهی اوقات این ترس به سراغم میاید ترس ازاینکه اگه باورکنم وایمان بیارم واعتماد کنم چه خواهد شدترس از ناشناخته هاواینکه تموم باورهای من غلط وهمه این داستان دروغ باشه من حتی از خود باور وایمان واعتمادهم میترسم که نکنه همینی هم که هستم رو از دست بدم ترس از گذشتن ازلذتها وازدست دادن موقعیتهای مالی ام ترس از تغییرکردن،ایمان آوری وبه باور رسیدنو برام سختترمیکنه ترس از اینکه این باورنتونه منوپاک نگه داره ودرمسیربهبودی قراربده بخاطر داشتن بیماری اعتیادترس من همیشه یه قدم از من جلوتره وچون من خیلی از اوقات با باورهای قبلی مثل قضاوت وکنترل پیش داوری انحراف فکری واحساس تفاوت زندگی میکنم ونمیخوام از اونا دست بردارم درموردباور کردن دچارترس میشم وزیربنای ترسهای من عبارتند از فرهنگ وباورهای غلط خودمحوریها بسته بودن دریچه افکار انکار وعدم اعتماد وتصورات باطل واحساس دانایی وتوانایی میباشند. ترس وباور دوقطب کاملا مخالف هم هستند ودرکل بی اعتمادی به خودمان ونیروی برترمان بزرگترین مانع در راه رسیدن به ایمان وباور است
ترس از نبود نیروی برتر-ترس از اینکه باشد اما من نتوانم با ارتباط برقرار کنم یا مرا نپذیرد مهربان نباشد عاشق نباشد -  انتقام بگیرد ترس از حل نشدن مشکلاتم ناشناخته بودنش محدود شوم و دست از لذت طلبی بردارم ترس از خارج شدن از عادتهای خود محورانه و خود خواهانه ترس از پایان کار این مسیر به علت نداشتن شناخت
پیام سوال :اولین مانع در مورد به باور رسیدن و ایمان اوری ترس های من است که من باید بدانم این ترسها غیر واقعی است و تا زمانی که از روی انها عمل کنم به سلامت عقل نخواهم رسید و بلکه باید انها را بشناسم و از میان بردارم تا دریچه به باور رسیدن به روی من باز شود 
در راه رسیدن به این باور ، موانعی که بصورت واقعی وجود داشته باشند نیست ، آنچه برسر راه ما بصورت مانع وجود دارد در واقع موانعی هستند که که ما خود آنها را بوجود می آوریم از قبیل ؛

- پیش داوری کردنها ، مثلاً اینکه بگویم ؛ برنامه انجمن معتادان گمنام بمن جواب نمی دهد ، و یا اینکه بگویم نیروی برتر نمیتواند بمن کمک کند ، و از این دست پیش داوریها که در واقع از انحراف فکری معتادگونه ما و از قضاوتهای ناآگاهانه سر میزنند .

- احساس تفاوت کردن ، مثلاً بگویم ؛ من تحصیلکرده هستم ، من خودم بیشتر از اینها میدونم و یا اینکه من سنم از اینها بالاتر است ...... ، و یا من تخریبم از اینها بیشتر بوده و من نمیتوانم ........ و یا اینکه من سواد ندارم و حرفهای اینها را درک نمیکنم ، و . . .

در هر صورت موانع برای رسیدن به این باور ساخته و پرداخته ذهن بیمار خودمان است و خارج از فکر ما واقعیت ندارد . در واقع بیماری برای ماندگاری خود با تمام قوا میخواهد برای ما ، در رسیدن به این باور سازنده اشکال تراشی و با سوءظن و عدم اعتماد به نیروی برتر و همچنین ارسال سیگنالهای ناامید کننده ، برای ما موانع بوجود بیاورد . در حقیقت موانع اصلی ما همان شاخصه های گوناگون بیماریست که باید از آنها دست برداریم .

بی اعتمادی به نیروی برتر بزرگترین مانع رسیدن به این باور است
من ترس هایی دارم که اصلاً قابل بیان نیستند و نمی دانم چگونه بر زبان بیاورم چه برسد که بنویسم ...
ولی چیزهایی که می توانم بنویسم از این قبیل اند : ترس بازیچه شدن، ترس از اینکه این نیروی برتری که الان دارم انتخاب اشتباه است و خود را فریب داده ام  ترس از ترک لذت ها، ترس از اینکه چیزهایی که دوست دارم دیگه برای من رسیدنی نباشد، ترس از اتفاق‌های بدی ک افتاده باز هم به سرم بیاید ولی طوری که بگویند به صلاح است ، ترس از اینکه چیزهایی که تا الان یاد گرفتم کلا سر کاری باشد، ترس از اینکه نیروی برتر که الان دارم اصلا نباشد و چیزی خیالی در درونم باشد ،ترس از اینکه همه این اتفاق‌های خوبی ک افتاده است شانسی بوده باشد، ترس از اینکه خودم را دور زده باشم ،ترس از اینکه به خواسته هایم نرسم یا لایق بهترین ها نباشم ، ترس از خیانت ،ترس از عاقبت
خیر.
چون بالاتر از سیاهی رنگی نیست
امروز بیدی نیستم که به هر بادی بلرزم

من از قعر جهنم اعتیاد برگشتم و باورم اینه که بدترین لحظات زندگی امروزم بمراتب بهتر از لحظات خوش گذشته است.

اینکه امروز میگم ترس ندارم چون سری قبل تجربه کردم و با ترسهام بهبودی رو دنبال میکردم و نتیجه اش لغزش شد

ترسهای من اینها بودند که امروز به لطف خدا و کمک دوستانم در فرایند ایمان آوری قرار گرفته اند

ترس از شکستن خود
ترس از اعتماد به برنامه و راهنما
ترس از قضاوت
ترس از رها کردن عقاید کهنه و پوسیده
و ترس از اینکه به انسانی خشک و بی روح تبدیل شم
و ترس از خشم و غضب خدا
در قدم دو من تلفیقی از باورهای قدیمی و غلط و باورهای جدید میشوم و بزرگترین مانع ترسها میباشد که خود ترس عدم اگاهی به بار دارد من باید ترسهای بازدارنده را به کمک راهنما شناسایی کنم و باورهای جدیدم را تقویت کنم و کوته بین نباشم روشن بینی را تمرین کنم و بیشتر اعتماد به نیروی برتر داشته

باشم تا دریچه افکارم بسته نشود ..
قبل از پاسخ به سوال باید بدانم ریشه ترس من در عدم اعتماد بنفس( که ریشه در تربیت نادرست دارد ) -- ضعف ایمان ( که ریشه در ناآگاهی نسبت به خود و نیروی برتر دارد) -- ضعف های اخلاقی ( که ریشه در استفاده از نواقص و انجام کارهای غلط دارد) و در کل ریشه در باورهای غلط ( که ریشه در رها نکردن و چسبیدن به باورهای گذشته دارد ) من دارد..
بنابراین برای غلبه بر ترسهایم باید با شناسایی و ریشه یابی آنها اعتماد بنفس و ایمانم را تقویت کنم ( اینم با آگاهی و پذیرش خودم امکان پذیر است ) و بر ضعف های شخصیت غلبه و باورهای غلطم را تغییر و باورهای جدید را جایگزین آنها کنم ( اینهم با کارکرد قدم ها ممکن است ).

اما باور کردن بوسیله هواس پنچگانه شکل می گیرد یعنی هر اتفاقی که در زندگی من رخ می دهد (چه بد ، چه خوب ) باور مرا شکل می دهد. بنابراین باید من باورهایم را در چارچوب بهبودی شکل دهم.

باورهای هر انسان بر حسب زمان ، مکان ، شرایط و موقعیت آن فرد قابل تغییر می باشد..

مراحل به باور رسیدن = دیدن + گوش دادن + آگاه شدن..

ما معمولا به دلیل بیماری اعتیاد و اینکه ایمانمان نوپا می باشد در باور کردن مشکل داریم مثل ؛ ترس از اعتماد کردن ، ترس از قضاوت دیگران ، ترس از تغییر ، قانونمند شدن ، ترس از دست دادن لذتها و ...

راه حل؛
اقرار ، ریشه یابی و شناسایی ترسها -- اقدام در این راستا -- مشورت کردن -- جایگزین کردن باورهای جدید بجای باورهای غلط گذشته و دعا کردن..
در نتیجه
صادقانه اولین باوری که برایم ترس داشت این
بود که بدون مواد نمیتونم زندگی کنم . و اینکه هیچ وقت فکرشو نمیتونستم بکنم که حتی یک روز بدون مصرف زنده میمونم.

ولی الان دیگه برای باور کردن چیزهایی که دیده ام ترس ندارم و حتی چیزهایی که ندیده ام را هم باور دارم چون به انجمن اعتماد کرده ام.ولی الان ترس ازاین دارم که بدون انجمن دوباره به زندگی گذشته برگردم چون دیدم کسانی رو که ازانجمن دورشدن و روز از نو روزی ازنو
با سلام....
بله ترس همیشه هست.
هر کجا که میخواهم اصول را بر تفکر خودم ترجیح بدم و اصولی عمل کنم اولش ترس دارم باور اینکه اصول همه جا جواب میدهد سخت است و گاهی فکر میکنم بعضی جاها اصول جواب نمیدهد در واقع از اینکه باید باور کنم خوبِ خوب نیستم ترس دارم.
وقتی میگویم باور دارم باید مسئولیت آن را هم بپذیرم ولی من از مسئولیتهای بعد از باور میترسم باور چیزی است که باعث انتخاب میشود و ما همیشه از انتخاب کردن یک مسئولیت نگران میشویم.
من هنوز در یک سری از باورهای پوسیده و قدیمی و ناکارآمد بیشتر احساس امنیت میکنم عادتهایکه هنوز از سیستم فکری گذشته باقی مانده.
ترسهای من یک نعمت هستند چون تا با آنها روبرو نشوم به باور نمیرسم مثل مواد مخدر که خودش باعث شد قطع مصرف کنم برای ترسهای غیر واقعیم بروم پیش خدا و برای ترسهای واقعیم بروم پیش راهنما باید کار غیر اصولی انجام ندهم چون وجدانم عمیق تر از خود من است و گول نمیخورد.گاهی تعصب های ما همان ترسهای ما هستند. باور اینکه بدون نقصها هم میشود از زندگی لذت برد سخت است چون آنرا تمرین نمیکنم یا مثلا باور اینکه هر وقت در زندگی احساس ناامیدی کردیم برویم خدمت کنیم حالمان خوب میشود برای به باور رسیدن باید با دنیای اطرافمان در صلح باشیم نه اینکه بیخیال باشیم یعنی باید عشق داد و بخشید تا رها شویم و به باورهای نو برسیم.

اکثر ضعفها و ایرادهای امروز من همان عکس العملهای بیمار گونه من به همین ترسهاست مثلا زندگی خیلی مشکل است_تو موفق نمیشی_حرفتو به راهنما نزن مگه چی میخواد بگه_تشکر نکن پررو میشه_نه بگی دلخور میشه_توو خونه کار نکن میگن زن ذلیله و غیره و غیره.
سلام
بله.من همیشه از ناشناخته ها و ندانستن ترس دارم و فکر می کنم که چرا باید این اعمال را انجام دهم.دیدگاه تازه همراه ترس می اید.زندگی در قبول چیزهای جدید رفتارهای نامشخصی به من نشان می دهد که اغلب برای روبرو شدن با آن ترس دارم.
در زمان مصرف باوری هایی که داشتم همگی منفی بودند اینکه من بد شانس هستم و لیاقت داشتن زندگی خوب را ندارم و اینها باعث شده بود خود کم بینی در من نهادینه شده و اعتماد و عزت نفسی نداشته باشم و اصولا" از هر موفقیتی می ترسیدم چون باور من جز شکست و بدبختی و دشمن بودن خدا  با من چیز دیگری نبود  اما  اکنون پس از قریب به 7 سال بودن در انجمن و دیدن معجزات انجمن در زندگی ام مثل پاک ماندن و بهبود پیدا کردن ، ترک نیکوتین ، برگشت اعتبار در جامعه و اعتماد خانواده و رسیدن به موفقیتهای شغلی و تحصیلی و عوض شدن شرایطم ، باور هایم عوض شده  که اگر همچنان با اصول برنامه و همراهی نیروی برتر مهربانی که هر لحظه از من مراقبت می کند همراه باشم می توانم به موفقیت های بالاتری دست پیدا کنم اما مشکل اینجاست که هنوز باور های قدیمی کاملا" از بین نرفته و به محض عدم انجام کامل برنامه و فعال شدن بیماریم ترس از رسیدن به موفقیت های بیشتر به سراغم می آید که این ترس ها فقط با ایمان و باور عمیق تر به برنامه و داشتن صداقت و عملکرد ، و اعتماد به همان نیروی برتر روز اول  و با پر رنگ کردنم ایمانم می دانم که میتوان  به موفقیتهای نامحدود دست پیدا کرد.
سلام

ترس ها معمولا از ناشناخته ها ویا تجربیات قدیم می آیند که البته اگر افکار سابق را در سر بپرورانم نیز باورکردن برایم با ترس همراه می شود /باور از اطمینان قلبی می آید.
بله خب من ازناشناخته هاباورهاوعقایدجدیدترس
دارم باورهرانچه درتضادباباورهایدقبلیم باشد
ترسناک است ازاینکه همه راههارااشتباه رفته 
باشم نگران کننده است
سلام

ترس همیشه ممکن است با من باشد-ترس از باور نیز این احتمال دارد که گاها به سراغ من بیایید اما اگر در اصول بهبودی کوشا باشم وبتوانم قدم ها را اجرا نمایم می توانم بر این ترس ها غلبه نمایم.
ترس با مشورت یعنی سلامت عقل و ترس یک نعمت است من نسبت به باورهای گذشته ام سخت گیر هستم واز ورود باورهای جدید وبهبود یافته میترسم باورهای بیمار من را از خطر کردن و تلاش و... دور میکند بیماری کارش سازش با بحران است و جلوی پیشرفت را میگیره میترسم چون ناشناختس میترسم لذت نبرم هیجان نداشته باشم 
میترسم همینم که دارم از دست بدم  از دو گانگی میترسم ...باورهای گذشته هوشمند
شده و باورهای جدید که در تضاد با ان هست را پس میزند 

خدا حقیقت است و حقیقت حقیقت را رد نمیکند 
(۱۳۹۸/۱۰/۲۴، ۱۰:۲۵ عصر)admin.a نوشته است: [ -> ]به این باور رسیدیم 

سوال 12 قدم دوم
ترس همیشه برامن وجودداره خصوصاتوناشناخته ها
ندیده ها بعضی چیزهاک تمایل بباورشون دارم راحته ولی باورچیزهایی که نمیشناسم یاباباورهای قبلیم تناقض دارندترسناکندبرام
انگاربین باورجدیدوقدیم تومغزم درگیری بوجودمیادمقاومت میکنم دنبال راهی برای ردکردنشون میگردم وبقول کتاب انگارمقاومت دربرابرتغییرتوخون ماست
بله دوباره ترس از باور کردن سراغم اومده که نکنه تا اینجا اشتباه اومدم و خدای قبلی که بهم معرفی کرده بودن درست بوده...نکنه اون دنیا یقمو بگیرن چرا درکت از خدا اینطوری بوده ....عین خوره افتاده به جونم و از عاقبت میترسم...باورهای قدیمی اومده بالا...هر زمان نماز میخونم باورهای مزخرف قدیمی در مورد باورم به خدا میره زیر سوال.....دوباره سیمم قطع میشه
سوال 11  ـ آیا در مورد باور کردن ترسی دارم ؟ آنها چه هستند؟
من تمام راه‌ها را چه قبل از ورود و چه بعد از ورود به انجمن امتحان کردم و باورها و اعتقاداتم چیزی جز آشفتگی و سردرگمی و بی‌ارادگی برای اداره زندگی برایم نداشت. چون باورهایم درست نبوده .
باورهای گذشته من ، همان احساس تفاوت‌ها ، می‌دانم‌ها و می‌توانم‌ها ، یاد گرفتم و برای ادامه کافی است ، من قوی هستم ، همیشه مرا به قعر جدول رسانده است و دیگر توان تجربه را ندارم.
من ایمان را بعد از تجربیات تلخ به دست آوردم یعنی ازنقطه ترس به ایمان و باور رسیدم.
امروز ایمان و باور دارم در جلسات باشم اصول را کار کرده و به آن عمل کنم از تجربیات راهنما دوستانه قابل اعتماد استفاده کنم آرامش را در زندگی تجربه خواهم کرد .
من هیج وقت به تنهایی نتوانستم بیماریم را متوقف کنم و برای متوقف کردنش نیاز دارم ایمان و باور داشته باشم تا دوباره در چرخه وسوسه ها و عمل به آنها گرفتار نشوم .

HH
گاهی بله زمانهایی که درموردباورهایی میشنوم ویااگاه میشوم ک باباورخودم یاباورقبلی درتضادباشددچاردوگانگی ترس وگیجی میشوم  ترس ازتغییرباورترس ازاشتباه نکردن درمورددرک باورجدیدترس ازادامه مسیرباباوری که اگاهی ازان ندارم ترس ازتغییراعتقادات وروش زندگی قبلی وروی اوردن به باوری که برایم جدیده ومیل به بازگشت بهمان باورهای قبلی راگاهی درخودم حس میکنم
 درود

باور شکلی از ایمان است
قسمتی از پذیرفتن است.
ترس ها ممکن است در اثر باورهای گذشته شکل گرفته باشد.