تالار گفتگو انجمن معتادان گمنام ایران

نسخه‌ی کامل: سوال 11 :چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
 سوال 11 :چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟
من در گذشته همه انسانها را سرزنش می کردم و خودم را قربانی این جهان میدانستم ولی امروز رفتارهای خودم را میپذ یرم و به خاطر دیگران از رفتاری دست بر نمیدارم که اگر من رفتاری را به خاطر دیگران انجام بدهم یا انجام ندهم به مقدار همان رفتار توقع پیدا می کنم آ ن وقت سرزنش دیگران شروع میشود پس رفتار من به دیگران ربطی ندارد همان طور که رفتار دیگران به من ربطی ندارد زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند
من همواره در تمام مسائل و مشکلات که نتیجه بیماری من است سعی می کنم دیگران را مقصر اصلی جلوه دهم و نقش خود را نادیده جلوه دهم و بعد به دنبال شریکی برای اشتباهات خود هستم تا بتوانم احساس گناهی که به من دست می دهد و از زیر بار رفتارم مسئولیت شانه خالی کنم و شروع به سرزنش دیگران می کنم و به اصطلاح از روش فرا فکنی استفاده می کنم تا نقش خودم را انکار کنم مثلا برای خشم و عصبانیت خودم و کتک زدن دیگران پدر و مادرم را مقصر می دانستم که مرا درست تربیت نکرده اند بی پولی و فقر مالی را گردن خانواده می اندازم دیگران را در بدبختی خودم مقصر می دانم و خداوند را علت بد بختی دنیا می دانم دیگران من را عصبانی می کنند مادرم علت نداشتن اعتماد به نفس من است اگر در تحصیل موفق نشدم علت نظام تحصیلی بود اگر ورزش را رها کردم پدرم حمایت نکرد صاحب کاران علت بیکار شدن من بودند 
با سلام

یکی از پیش رونده ترین قسمت اعتیاد توجیه ، فرار ، و دیگران را مقصر قرار دادن به خاطر بروز نبودن ، انتقاد پذیر نبون ، پاسخگو نبودن و اشتباهات پی در پی من است.تواناییهایم را بالا نمیبرم ، به نقش خودم در اتفاقات توجه نمیکنم ، قانون احتمالات را در برنامه ریزیهایم در نظر نمیگیرم ، با کسانیکه تخصص خاص در مورد مشکل من دارند مشورت نمیکنم ، صبر نمیکنم ، به اندازه کافی وقت و هزینه نمیکنم بعد که از تصمیماتم نتیجه مطلوبی نمیگیرم شروع میکنم به سرزنش کردن خودم و دیگران چرا؟چون سرزنش کردن دیگران خیلی راحتتر از تسلیم و پذیرفتن نقش خودم است.در این مواقع جمله(اشتباه کردم و سعی میکنم دفعه بعد بهتر عمل کنم) برای من خیلی جواب داده.
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۴۸ عصر)admin.a نوشته است: [ -> ] سوال 11 :چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟
تازمانی که برای فرار از مشکلاتم دیگران
راسرزنش میکنم درانکارهستم وتازمانی که لایه های انکارم راکنارنزنم ومشکلاتم رانبینم نمی توانم کاری برای آنهاانجام بدهم ولازم است رفتارهایم رابررسی کنم ومثالهای زنده برای آنهابیاورم.

من برای فرار ازواقعیات به ضعفهایم بها می دهم وباتوقع وانتظاروانگشت به طرف دیگران گرفتن می خواهم تقصیرات رابه گردن دیگران بیندازم وتوجیه وبهانه می آورم مبنی براینکه تومرا درک نمیکنی ویاهمسر یافرزندانم رابه خاطررفتارهای بی عقلانه خودم سرزنش میکنم.

درکل من یک اشتباه میکنم وگناه رابه گردن ضعیف ترین شخصی که دردسترس من می باشد می اندازم مثل زن وبچه، پدرومادر،صاحب کار ،دوستان واجتماع.
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۴۸ عصر)admin.a نوشته است: [ -> ] سوال 11 :چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟
وقتی ازقسمت خودمحورانه بیماری خوداستفاده میکنم یعنی دوسدارم همه به میل واراده من حرکت کنند.موقعی هست که خودم رابه آنهاتحمیل میکنم,مجبوربه سرزنش دیگران میشوم,بیماری خودرا پشت دیوارانکارمیگزارم .قادربه درک آن نیستم ونمیتوانم آنرابپذیرم وبااستفاده ازدلیل غیرواقعی خودراتوجیه میکنم ودیگران راسرزنش میکنم,ورهجویی که کم زنگ میزند رابدجوری سرزنش میکنم.کلاس قدم راکنترل میکنم ولی میگویم کنترل چی نیستم.هرضدی که ازلحاظ روحانیت پایین هستند,دیگران راسرزنش میکند.عیب خودم را نمیبینم .متهم کردن دیگران که باعث بدبختیم شدند
دررابطه بانواقصم امروزمن ازراه سرزنش دیگران خودم راازنواقص مخفی میکنم(یعنی بیماری خودرادرقالب سرزنش دیگران مخفی میکنم)
مثال همسایه ام کلاهبرداراست.
میل به فرارکردن اززیربارمسئولیت خودت راسرزنش میگویند
تا زمانیکه انگشت اشاره ام به طرف دیگران باشه و آنها را عامل رفتارهام بدونم مدام در حال جنگ با خودم و دیگران هستم.

و همیشه در حال غرولند و نق زدن هستم و ....
1?بیشترچه کسانی را سرزنش میکنم؟
?خودم ویاران بازی درزمان مصرف 

2?به چه شکلهایی سرزنش میکنم؟
?افسوس خوردن برای گذشته ای که ازدست دادم

3?من درچه شرایطی قراردارم؟
?پاک ازمصرف موادم ودرمسیربهبودی

4?دراین سرزنش هاچه چیزهایی رامخفی میکنم؟
?بیماری اعتیاد ونواقصم 

5?آنهادرچه شرایطی قراردارند؟
?موادمصرف میکنندودرعذابند
دیگران را سرزنش می کنیم . انتظارات خیلی زیادی از خانواده ، دوستان و دیگران داریم . خود را با دیگر معتادانی که اعتیادشان بدتر از ما بنظر می رسد ، مقایسه می کنیم ، یا ممکن است یک نوع ماده مخدر خاص را سرزنش کنیم . اگر مدتی از مصرف پرهیز کرده ایم ممکن است شکل فعلی اعتیادمان را با زمان مصرف خود مقایسه کنیم و توجیه نماییم که امروز هیچ چیز امکان ندارد به بدی آن زمان ها باشد . یکی از آسانترین راه ها برای این که تشخیص دهیم در مرحله انکار هستیم این است که ببینیم آیا دلایل به ظاهر موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهای مان می آوریم یا نه.
گذشته مصرف مواد کاری بامن کردکه شدم  ی  ادم خودخواه افراطی حق بجانب  و هیچ موقع حرف دیگران روقبول نداشتم
باخودم میگفتم اگه فلان دختر زن من بود معتاد نمیشدم
اگه بابام فلان کار  رو برام میکرد معتادنمیشدم
از مادرم  ی  انتظاربیجاداشتم
از دوست ورفیقام انتظار دیگه داشتم
وهمیشه انگشت اشارم به طرف دیگران بود ولی هیچ موقع خودمو نمیدیدم بخاطرمشکل خودم همیشه دیگران رومقصر میدونستم
بخش انکار وبعد روحانی در راستای استرا تژی بیماری به هر شکل وفرمی منو در انکار وخود فریبی وزیبا جلوه دادن شرایط حفظ میکرد   یکی از شاخه های بیماری که بارها با عث نگرانی وترس ،تشویش ا ذهان عمومی وخانواده میشد برای من اینه که ع اشتباهات خود را انکار میکردم ودیگرانو مقصر میدونستنم و دیگران برای اشتباهات خو  د سرزنش می کردم .، واگر کسی حر فی میزد ویابه نوعی اتفاقات برایم نا خوشایند بود دیگرانو سرزنش میکردم با مظلوم نمای و دروغ وتوجیح اشتباهات در مقابل دیگران جبهه میگرفتم وواقعیت هارو در مورد خودم انکار میکردم  همه رو مقصر  میدونستم‌ 
فکر میکردم که همه اتفاقات باید طبق میل من بیوفته وزندگی باید حول محور من بچرخه ..وروی باید ها و هدفهای خودم تاکید داشتم
من همیشه دنبال مقصر بودم برای اشتباهاتم
هیچ وقت هم قبول نمیکردم ک منم تقصیر دارم
مقداد چرا معتاد شدی؟ والا اگه تو. هم زنت مثل زن من بود معتاد میشدی
من اگه شانس داشتم ک این نبود زندگیم 
من بابام بفکرم نبود وگرنه..
گاهی خجالت میکشم حرفی رو رک بزنم ولی بعدش با کینه و خشم و نفرت که تلنبار شده رو طرفم نشان میدم که نتیجه این نه گفتن هاست 
مواقعی هست که دیگرام رو قضاوت و سرزنش میکنم که حاصل خودمشغولی و اعتیادم هست و متوجه نیستم
من تازمانی که مصرف کننده بودم حتی مصرفم رو هم گردن دیگران میانداختم وبرای رفتارم دلیل میاوردم به عنوان مثال پدرم چون سیگار میکشید من اونو مقصر در مصرفم میدونستم یامادرم روبه خاطر دانش وآگاهی کمش مقصردر مصرف کردن خودم میدونستم و همینطور دیگران رو به گونه های متفاوت . امروز هم کمابیش به خاطر خطاها و اشتباهات خودم و باداشتن احساس غرور وخودبینی دیگران رو مقصر میدونم . امروز من وسیله سنگین گذاشتم روی رختخواب و رختخواب ریخت پایین و سرمادرم فریاد زدم یعنی من اشتباه خودم روکه نباید وسیله سنگین روی رختخواب گذاشت رو ندیدم و اشتباه روگردن مادرم که خیلی مرتب کارش رو‌انجام داده بود انداختم . این یعنی انکار
سلام
فکر می کردم که اگر در شرایط مالی بهتری در زندگی پدر بزرگ میشدم بهتر بودم و یا اگر پدر مصرف کننده نبود من هم به سمت مصرف نمی رفتم و یا زمانی که مشکلی پیش می آمد به دنبال مقصر بودم زیرا وقتی  کسی را مقصر میدانی بهتر خودت را از زیر بار مسئولیت خارج می کنی.من برای بهبودی نیاز دارم بپذیرم که مشکلات فقط توسط فکر بکر خودم به وجود امده نه انسانها و یا مکان ها.
با سلام
وقتی رفتارهای ضد اخلاقی ما مورد نقد دیگران قرار می گیرد ما شروع به سرزنش دیگران می کنیم و یا وقتی از روی نواقص عمل می کنیم برای توجیه عمل خود دیگران را مقصر جلوه می دهیم ، به دلیل خودخواهی وغرور وعدم مسئولیت پذیری عادت دارم که دلیل اشتباهات خودم را دیگران بدانم و به آنها نسبت دهم مثلا : مقصر خودش بود ، خواست خدا بود ، من بیمارم ،من مشکل دارم Heart
سلام
همیشه به دنبال این بودم که کسی را مقصر کنم.و نمی خواستم قبول کنم که من همیشه مقصر خودم بودم.اما لایه انکار اتفاقات را گردن دیگران می اندازم و عادت خود محورانه من همیشه به دنبال من بود.
زمان اعتیاد فعال به طریقهای مختلف برای خودم دیگران راسرزنش کردم وحال نیز میکنم مثل: اینکه چون درمحله فقیر نشین یااین مکان متولد شدم وزندگی کردم معتاد شدم وگرنه نمی شدم وخیلی راحت دیگران راسرزنش میکردم.
حال هم مواقعی حضورم درخانواده کمرنگ میشود، مورد اعتراض قرار میگیرم، راحت میگویم اگرمصرف کننده بودم خوب بود.
خانواده مرا درک نمی‌کنند  یاخواستهایی دارند فوری آنها راسرزنش میکنم وبرای فراراز مسئولیت  عملکردآنها رابه رخشان می کشم و میگویم چون تواین کارراکرده ای پس من این کارراانجام نمیدهم.
همیشه درهرکاری دیگران رامقصر میدانم، نقش خودم رانمی بینم، کاستی های دیگران راخیلی زود به رخ آنها میکشم ومیخواهم سرپوشی بگذارم روی رفتارهای خودم ووقتهایی که غرورم لطمه میخورد بارفتارم واکنش نشان میدهم آن هم ازروی خشم بعدشروع به قضاوت وسرزنش آنها میکنم.
در پروسه انکار گفتیم که یکی از ابزارهای آن سرزنش کردن می باشد ،
در حقیقت سرزنش کردن یکی از اساسی ترین ابزارهای انکارمی باشد  ،
 که برای توجیه و  خودفریبی در جهت منطقی جلوه دادن اعمال و رفتار دیوانه وار خودمان انجام میدهیم ، بطور مثال ؛
-         اگر در این کشور بدنیا نیامده بودم و در آمریکا بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! ( سرزنش کردن زندگی برای انکار و توجیه اعتیاد خودمان ) .
-         اگر همسرم مرا درک میکرد و مثل فلان زن بود من معتاد نمیشدم  ! . . .  ( سرزنش کردن همسر برای انکار اعتیاد و ادامه دادن به آن ) .
-         اگر در خانواده دیگری بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! . . (سرزنش خانواده )
-         اگر دیسکو یا کاباره در کشورم وجود داشت معتاد نمیشدم ! ( سرزنش حکومت برای ادامه اعتیادمان )
 همینطور که می بینیم ، ما با سرزنش کردن زمین و آسمان میخواستیم مشکلات اعتیاد خود را با فرافکنی به دیگران نسبت بدهیم  ،
 و در واقع با این روشها میخواستیم  با خودفریبی و انکار ،  خودمان را مسئول پیامدها و آشفتگی های زندگی ندانیم ،
و لذا با سرزنش کردن دیگران در واقع میخواستیم خودمان را تبرئه کنیم .
 بنابراین ، سرزنش کردن اصولاً یکی از شاخص های انکار میباشد و از بیماری ما سرچشمه میگیرد ،
و لذا ما باید برای ادامه مسیر بهبودی مراقب باشیم که در هر زمینه ایی از سرزنش کردن خود و دیگران بطور جدی خودداری کنیم ،
 ما اساساً چیزی بنام سرزنش کردن  مثبت را نمی شناسیم ، و معتقدیم هر سرزنشی به هر شکل و فرم در کل منفی می باشد و ریشه در بیماری وانکار اعتیادمان دارد . بطور مثال ممکن است در فرایند بهبودی لحظاتی فرا برسند که در شرایط سرزنش کردن قرار بگیریم ، مثلاً ؛
-         چرا فلان دوست مصرف کننده اقدامی برای ترک نمیکند ؟! ( سرزنش کردن دیگران برای سرپوش گذاشتن به روی نواقص خودمان ) .
-         چرا فلان دوست انجمنی باز مثل گذشته زندگی می کند و اصلاً تغییری نکرده است ؟! ( سرزنش کردن همدردان برای توجیه اعمال دیگر بیماری خودمان ) .
-         و و . .
اصولاً سرزنش کردن دیگران  ، برای توجیه کردن رفتارهای بیمارگونه خودمان می باشد ،
و لذا از قضاوتهای معتادگونه و غیر واقعی ما سرچشمه میگیرد ، 
 در واقع ما با سرزنش کردن دیگران میخواهیم فعال بودن بیماری خود را انکار و با توجیه آنها را منطقی جلوه دهیم .
قسمت انکار بیماری ن باعث میشود که من مسئولیت و نتایج اشتباهات خود را به گردن نگیرم.

رفتارهای که از روی بیماری بود را به دیگران نسبت میدادم و به منزله آن نسبت دیگران را مقصر جلوه میدادم و سرزنش میکردم.


حتی در اعتیاد خود دیگران را مقصر جلوه میدادم: اگر همسرم از من جدا نشده بود.... اگر پدرم منو از لحاظ مالی تامین میکرد.... اگر و.....

هیچگاه نقش خود را در رخداد اشتباهات نمی پذیرفتم  همه عالم و آدم را مقصر میپنداشتم جز خود. و این باعث میشدد که دیگران را مورد سرزنش قرار دهم حتی گاها" به منزله همین انکار خسارت های نیز وارد کرده ام.ولی امروز با ورود به برنامه و اصل روحانی صداقت نه تنها دیگران بلکه خود را سرزنش نمیکنم و تلاش  و تمرکز خود را بر روی بهبودی متمرکز می کنم.
درود ب همه 
من همیشه دیگران را مقصر می‌دانستم 
ک من معتاد شدم خودم و رفتار های خودم رو انکار میکردم و همیشه آنها رو مورد سرزنش قرار میدادم
منکر واقعیت افکار ورفتار وتصمیمات اشتباه شدن یعنی انکارمن همیشه خودم روی رفتارام تمرکزنداشتم وبخاط ترس ازسرزنش شدن دیگران را سرزنش می کردم مثلا لیوان چایی خودم بر نمی داشتم از زمین پا که بهش می خورد بدیگران می گفتم مگه کوری حالا اگه پای خودم به لیوان دیگران می خورد شاکی می شدم جای لیوان اینجا نیست و به خاطر رفتار با معلم به خاطراعتیاد دوستان وخانواده بخاطر بیکاری دولت بخاطر بد دهنی دیگران خلاصه بخاطر هرچیز غلط دنبال مقصر بودم که دیگران را سرزنش می کردم.
ما عادت کردیم خودمان رابدون تعقصیر جلوه دهیم 

سوال میگه از سرزنش استفاده ابزاری میکنیم....بله

من گاهی از قوانین هم ایراد میگیرم 

من در کل باید فکری به حال انکار خودم بکنم من گاهی برای فرار و ندیدن واقعیت در لحظه دیگران را مقصر جلوه میدهم 

در کل دست پیش میگیرم که پس نیوفتم  Big Grin Cool Wink Smile
*تازمانی که برای فرار از مشکلاتم دیگران راسرزنش می کنم درانکارهستم،،،،*

*وتاوقتی که لایه های انکارم راکنارنزنم ومشکلاتم رانبینم نمی توانم کاری برای آنهاانجام بدهم ولازم است رفتارهایم رابررسی کنم.ومثالهای زنده برای آنهابیاورم.*

*من برای فرار ازواقعیات به ضعفهایم بها می دهم وباتوقع وانتظاروانگشت به طرف دیگران گرفتن می خواهم تقصیرات رابه گردن دیگران بیندازم ..*

*وتوجیه وبهانه می آورم مبنی براین که تومرادرک نمی کنی،،، ویاهمسر یافرزندانم رابه خاطررفتارهای بی عقلانه خودم سرزنش می کنم...*

*درکل من یک اشتباه می کنم وگناه رابه گردن ضعیف ترین شخصی که دردسترس من میباشد می اندازم.مثل زن وبچه، پدرومادرصاحب کار ،دوستان واجتماع.*
درود برخالق توانایی   به هرصورت که ازدستم برمی امد بصورت زورگوی یامظلوم نمای  دروغ گفتن پشت سرطرف حرف زدن ودایم یکطرفه باقاضی رفتن ومشکل رادردیگران دیدن ازکاراخراج شدن بعلت بی نظم وتنبلی  ناسزا گفتن پشت سرطرف که خیلی پول پرست خودم بی مسیولیتم واجتماعی نیستم بچه هایم را کتک می زنم که چرا اجتماعی وباتربیت نیستید می خوابم تالنک ظهر بعددعوا میکنم چرابیدارم نکردید شتابزده وباعجله خانواده رابیرون میبرم بعداگرهمه وسایل کامل نباشند شرشون می شوم که چرااینقدر بی هواس هستید وبدتریرن اسلحه کشنده سرزنش کردن هم خود ودیگران است
خودم خط مشی وچهارچوب معین نمیکنم وحریممودرست معلوم نمیکنم رومیدموشوخی افراطیدمیکنم وازاین قبیل کارهابعداگرکسی بحریمم واردبشه حتماباش برخوردمیکنم
هرچیزیوبدقت سرجای خودش نمیزارم ووقتی بخامش دیگرانومقصرگم شدنش میکنم نسیه میبرم موقع حساب حالم بدمیشه میگم خونواده زیادی بدمصرف میکنندیافروشنده گرون حساب کرده یازیادی نوشته هرکی اومدپول جنس یاضمانتشومیکنم مشخص نمیکنم شرایطم اینه بعدپشت سرشدبدمیگم وطلب کارش میشم ورفتارهایی ازاین دست زیادتوخودم دیده ام
درود

من همیشه به دنبال این بودم که هیچ مسئولیتی نپذیرم و بهانه های مختلف  داشتم و همیشه دنبال مقصر کردن دیگران بابت اشتباهات خودم بودم و خودم را مقصر نمی دانستم اما در انجمن یاد گرفتم که همه اشتباهات از من سر گرفته و من باید رفتارهایم را تغییر دهم.
زمانی که برای فرار از واقعیت و نواقص خودم و لذت طلبی و رفیق بازی معتاد شدم و خوشگذرونی میکردم میگفتم اگه پدرمادرم از هم جدا نشده بودن و من بچه طلاق نبودم این نبود سرنوشتم من اینده ای ندارم من درگیری ذهنی زیادی دارم با مصرف مواد خودمو مشغول میکنم و بیخیال میشم مقصر اطرافیانم هستن ،تقصیر خداست که بین بنده هاش فرق میزاره به یکی اینقدر از نعمت هاش میده که حال روز مایی که نیازمندیمو نمیبینه اصلا وجود خدا و قبول نداشتم ،ولی الان میفهمم اگه خدا نبود من وقتی به مو رسیدم پاره میشدم نه اینکه معجزه وار منو نجات بده
سوال 11 :چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش  کرده ام؟(قدم۱)
بیماری من از قسمت انکار بشدت فعال بود، من بخاطراینکه خودم را آدم خوبی نشان بدم ، همیشه واقعیت را انکار میکردم و دیگران را مقصر همه شکست هام ،ناکامی هام،مصرف کردن هام ، بروز نواقصم وغیره میدانستم .
 سلام

من همیشه خودم را دانا تصور می کردم و نمی توانستم قبول کنم که اشتباه کرده ام مثلا اگر مصرف کننده شدم تقصیر دوستان ناباب بود که من را گمراه کردندو مجبور به مصرف مواد کردند...
حق بجانبی وطلبکاری پن ازدیگران حدومرزنداره من بخاطرخطایواشتباه خودم عمومادیگرانوسرزنش میکنم وریشه مشکلات واشتباهتمودردیگران جستجومیکنم عمومابخاطرنداشتن قدرت نصمیم گیری درست بخاطرکم کاری وشکستهای خودم خانواده جامعه دوستان وهرکسی راک بشه سرزنش میکنم بجای اینکه روی اشتباهاتم نمرکزکنم وازانهادرس بگیرم برعکس مسبب تمام ناکامیهارودردیگران میبینم
من هرگزادم متعهدومسیولیت پدیری نبودم توقع وسواستفاده ازدیگران انگارجزولاینفک بیماریم بودبخاطراشتباهاتم حرفای بی موردم بی توجهیهام هرگزکلمات فراموش کردم ببخشیداشتباه ازمن بودو...رابکارنبردم مسیولیت چیزیونپذیرفتم وحق بجانبانه همه رابخاطراشتباهات خودم مقصردونستم وسرزنش کردم
حق بجانب توقف و همیشه طلبکاربودن ازدیگران برااشتباهات کم کاریهاوبی دستهایم علنامشهوده من حتی اگر خودم اشتباهیوانجام بدم ریششوتودیگران میبینم ودنبال مقصرتومردمم تاخودموتبریه کنم واشتباهموگردن دیگران بندازم خودمحوری شدید من حس بی اشتباه بودن و عقل کلیم همیشه وجودداردواین انکاروترس وناصادقیه منه
وقتی خودم مسیولیت وتعهداتمو حتی رفتارهامو درست انجام نمیدم دیگرانومسیول میدونم ک کم کاری ازجانب اونابوده ن من ودیگران بودندک باعث شدنداین کارواتفاق توسط من ایجادبشه وخودم کاملاقربانی بی توجهی دیگران شده ام وطلب کارهم میشوم
من انتخاب های اشتباه و اشتباهات انتخابی تو زندگیم هنوز هم هست 
کارآگاه بازی را دوست دارم دنبال مقصر گشتن را دوست دارم برام راحت‌تره که دیگران را مقصر بدونم و دیواری از دیوار  اونا کوتاه تر پیدا نکنم سهم خودمو انجام نمی‌دم و میخام دیگران را مقصر بدونم