۱۳۹۹/۵/۱۰، ۰۸:۲۳ عصر
قبل از شکل گیری ترسها با این موضوع روبرو میشم که من سلامت عقل ندارم و.نیاز به حمایت نیروی برتر ندارم چون اون غرور و احساس عاقل بودن و.بالغ بودن در ادراک و.ذهنیات من وجود داره
تازه بعد اینکه پذیرفتم سلامت عقل ندارم ترسهای من شروع به عود کردن من میکنه
ترس از اینکه ارتباطی مثبت بین من و.نیروی برتر شکل نگیره
ترس از اینکه نیروی برتر منو دچار محرومیت و.محدودیت کنه
ترس از اینکه نیروی برتر قدرت برگرداندن سلامت عقله را نداشته باشه
ترس از اینکه اوضاع بدتر از سابق بشه
ترس از اینکه گمنامی من شکسته بشه و.بی آبروتر از سابق بشم
ترس از اینکه با برگشت سلامت عقل هم زندگی بر وفق مراد من نباشه
تازه بعد اینکه پذیرفتم سلامت عقل ندارم ترسهای من شروع به عود کردن من میکنه
ترس از اینکه ارتباطی مثبت بین من و.نیروی برتر شکل نگیره
ترس از اینکه نیروی برتر منو دچار محرومیت و.محدودیت کنه
ترس از اینکه نیروی برتر قدرت برگرداندن سلامت عقله را نداشته باشه
ترس از اینکه اوضاع بدتر از سابق بشه
ترس از اینکه گمنامی من شکسته بشه و.بی آبروتر از سابق بشم
ترس از اینکه با برگشت سلامت عقل هم زندگی بر وفق مراد من نباشه