امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خود را رها نمودن
#1
خود را رها نمودن
درقدم سوم "تصمیم می گیریم اراده و زندگی مان را به مراقبت خداوند, آنطور که او را درک می کردیم, بسپاریم".
اکثر ما آن تصمیم را برای اولین بار در اوائل بهبودی مان گرفتیم اما خواستۀ ما برای داشتن کنترل, خود را به عناوین مختلفی بیان می کند. این تصمیمی نیست که فقط یکبار بگیریم و هربار که آن را می گیریم, مقاومت مان کاهش یافته, تعهدمان عمیق ترشده و توانایی مان برای رها نمود ن کنترل افزایش میابد. بعضی ها پیشنهاد می کنند که ما در یک فرایند پیشروندۀ تسلیم شدن, قرار گرفته ایم. ما کنترل را پس گرفته و سپس دوباره آن را رها می کنیم .هربار که این کار را انجام می دهیم متوجه می شویم که می توانیم کمی بیشتر بسپاریم و آنچه را که دردفعۀ قبل پس گرفته بودیم اکنون می توانیم برای همیشه بسپاریم . دفعۀ بعد که به مسائل می نگریم متوجه می شویم که هنوز تاحدی از سپردن اراده مان خودداری می کنیم. به خود می گوییم: "می توانم این بخش از زندگی ام را بسپارم, اما مراقبت از آن بخش از زندگی, وظیفۀ خودم است". پیداکردن حدومرز بین کنترل براساس ارادۀ شخصی و مسئولیت فردی , می تواند برایمان چالش انگیز باشد. یکی از اعضا مشارکت کرد که برای او, "تسلیم واقعی پذیرش این واقعیت است که برای مابقی عمرش مشغول تسلیم شدن خواهد بود". این مسئله برای هریک از ما متفاوت است. درواقع, پاسخ های مان در طی پیمودن مسیر بهبودی تغییر خواهند نمود .

به نظر میاید نتوانیم احساس راحتی نمودن درجسم مان را حتی در رویاهایمان تصور کنیم. ما یا احساس می کنیم بیش از حد چاق یا لاغریم, قدمان بیش از حد بلند یا کوتاه است و یا بیش از حد جوان و یا پیریم. برخی از ما احساس می کنیم که در زمان و یا مکان بدی متولد شدیم و یا باید جنسیت و یا فرهنگ متفاوتی می داشتیم. شاید به سختی بتوانیم آن کسی را که در آینه و یا عکس های خود می بینیم بشناسیم و به خود می گوییم: " آیا من واقعأ این شکلی ام؟ "زمانی که احساس بدی در درون مان وجود داشته باشد, اغلب برای یافتن دلی ل آن به بیرو ن خود توجه می کنیم. حس بیگانگی مان خود را به اشکالی مختلف نمایان می کند. به عبارتی ساده, ما در پوست خود احساس راحتی نمی کنیم.
پاسخ
#2
ما با مشکلات فوق وارد بهبودی می شویم, اما ممکن است چند صباحی طول بکشد تا اهمیت آنها را درک کنیم.
بسیاری از ما درمشارکت هایمان می گوییم که دراوائل پاکی فقط پوست و استخوان بودیم. اما زمانی که شرایط
جسمی مان بهتر شده و با افزایش وزن مواجه می شویم, زیاد درمورد واکنش مان به این موضوع صحبت نمی کنیم.
برخی از ما متوجه می شویم وقتی که وزن مان شروع به افزایش یافتن نمود, دیگر متوقف نمی شود. سپس ممکن
است به شوخی بگوییم: "قاشق را زمین گذاشته و چنگال را به دست گرفته ام" اما این جمله همیشه خنده دار به نظر
نمیاید. ممکن است بابت اضافه وزن مان احساس ترس و شرم نماییم. تحت این شرایط برخی از ما دوباره به فکر
مصرف می افتیم تا وزن مان را کاهش دهیم. شاید بتوانیم پاک بمانیم اما متوجه می شویم که رفتارهای ناشی از
وسوسه و اجبار مانند: پرخوری درحدی که احساس ناراحتی کنیم, بالا آوردن عمدی, روزه گرفتن, سوءاستفاده از
داروهای مسهل و آزمایش رژیم های افراطی, مشکلات و همچنین نشئگی خاص خود را به همراه دارند. وسواس به
خرج دادن درمورد وزن مان, ما را دوباره به سمت بازی های کنترل بین خودمان و جسم مان, هدایت می کند. ما
سپس از غذا خوردن خود داری می کنیم, بصورتی افراطی ورزش می کنیم و خود را تنبیه می کنیم تا بتوانیم
وزن مان را کم کنیم
پاسخ
#3
پمفلت "خویشتن پذیری" به ما هشدار می دهد که "برخی اوقات دچار احساساتی شدید می شویم و آرزو می کنیم کاشکی آنچه بودیم که فکر می کنیم باید باشیم". ما اغلب وانمود می کنیم چنین چیزی تنها درمورد بخش هایی از ماکه نمی توانیم ببینیم صدق می کند. می دانیم آزادی از نقائص اخلاقی مان بواسطۀ پذیرش آنچه که هستیم و همچنین تمایل آنکه اجازه دهیم یک نیروی برترازخودمان آن ها را ازمیان بردارد, حاصل خواهد شد اما وقتی صحبت از آنچه که ما نقائص و یا ناکاملی های جسمی خود می دانیم می گردد, بیشتر اوقات سعی می کنیم مشکلمان را با کنترل و تنبیه نمودن خود حل کنیم. قوانین سفت و سختی اختراع می کنیم و تلاش می کنیم آن ها را زندگی کنیم. رفتارمان طوری است که گویی این وسوسه و اجبارها به نوعی با آنهایی که قبلأ تسلیم شان شده بودیم فرق دارند.




(پاک زیستن)
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، آریا داریوش


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان