۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر
امتیاز موضوع:
سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
۱۳۹۸/۱۰/۲۳، ۰۷:۳۸ عصر
رفتار خود محورانه يعنى افراط در هر زمينه اى حتّى در انجمن يعنى هر كارى كه دلم بخواهد انجام دهم و از نواقص استفاده كنم . اين استفاده از نواقص باعث اثرات نا مطلوب روى زندگى خودم و اطرافيانم مى شود . خود محورى يعنى مشورت نكردن ، تماس نگرفتن با راهنما ،كنترل يا قضاوت ديگران و ... خود محورى در نهايت مارا به انزوا مى برد.
۱۳۹۸/۱۰/۲۸، ۰۷:۳۰ عصر
خودمحوری : من بر این باورم که همه دنیا وظیفه دارند که به من خدمت کنند تا من به منافع خودم برسم و دنیا باید حول محور من بچرخد ( هر چی من بگم )-قسمت خودمحورانه بیماری انجایی است که من منافع مشترکم را با دیگران نادیده می گیرم چیزی که خود دوست دارم انجام می دهم
خودمحوری به عنوان زیر بنای بیماری من باعث می شود نواقص من عود کند و من در اجبار به عمل از روی انها گیر کنم –خودخواه شوم و همه چیز را برای خود بخواهم – و دیگران را مجبور کنم انگونه که من دوست دارم رفتار کنند – خودم را در همه جا حق به جانب می بینم – همواره سعی در کنترل و تغییر دیگران داشته باشم – شرایط و منافع دیگران را در نظر نگیرم – برای رسیدن به اهدافم دست به هر کاری بزنم – و از دیگران پلی برای اهدافم بسازم – همواره در حال سرزنش دیگران هستم – سریعا به هرکس و هر چیزی وابسته می شوم – احساس مالکیت می کنیم – با همه متوقعانه برخورد می کنیم – نمی توانم به دیگران اعتماد کنم – برای دیگران قابل اعتماد نی ستم – شروع به خسارت زدن به خودم و دیگران می کنم – در هر رابطه ای دنبال اینم که چیزی برای من داشته باشد – خودم را عقل کل می دانم مشورت نمی کنم و همیشه شکست می خورم – خودم را بی نیاز به دیگران می دانم در حالیکه محتاج به دیگران هستم – در نهایت مثل تند بادی بی رحم به زندگی خودم و اطافیان می تازم و زندگی را به خودم و اطرافیان تیره و تار می کنم – روابطم کوتاه مدت و متشنج می شود –احساس ارزشمندی در من از بین می رود و از روحانیت دور می شوم – احساس خلا و پوچی می کنم و به انزوا و تنهای خود فرو می روم و تنها می مانم
۱۳۹۸/۱۱/۱۰، ۱۱:۱۷ عصر
خودمحوري مانند محور يك چرخ دوّار است كه بايد همه چيز حول اين محور بچرخد.
در زندگي من ،همه چيز ميبايست حول محور من گردش ميكرد انچه مهم بود "من" بودم. نظر ديگران مهم نبود. كسي يا چيزي مهم نبود. فقط من و منافع من و لذت بردن من مهم بود . تلويزيون روي كانالهاي دلخواه من ثابت شده بود.در خريد و فروش ،بدون نظرسنجي از خانواده ام عمل ميكردم، بدون مشورت با ديگران عمل ميكردم،گاهاً با دلايل واهي وبي اساس و از روي تصورات باطل و بي ملاحظه گي،،، رفت و امد با فاميل را قطع ميكردم تا بقول خودم ،فضولباشي ها از صحنه در بروند. بارزترين و آشكار ترين ويژگي بيماري اعتياد: خود محوري است.در بيماري اعتياد ،خدامحوري و قانون مندي ديده نميشود خود محوري يعني عقيده ،فقط عقيده ي من/قانون فقط قانون من. يعني اينكه من يك طرز تفكر و روشي براي خودم دارم و هر كس خلاف اين طرز فكر عمل كند،حالم بد ميشود و با او مقابله ميكنم.بعضي از اين خود محوري ها انقدر بر زندگي ديگران تاثير ميگذارد كه ديگر قادر به تحمل وضع موجود نخواهند بود،بنابراين اعتراض ميكنند و اقدام (همسايه ها خسته شده بودند به 110 زنگ ميزدند). اعتياد بيماري هواهاي نفساني(خودمحوري) است:خودم ميدانم /بهتر از همه ميفهمم/اين خودمحوري ها باعث شد تا درجه اعتبارم در جامعه نزول كند.بخاطر بي نظمي ها و خود راي بودنم وقتي كه ميبينم شرايط باب ميل من نيست و انطور كه ميخواهم پيش نميرود و راهنمايم انطوري كه من ميخواهم ،راهكار نميدهد،اولين فكري كه به سرم ميزند اين است كه "راهنمايم "را عوض ميكنم و با اين كار خودخواهي هايم شدّت پيدا مي کند
۱۳۹۸/۱۲/۱۰، ۱۰:۳۱ صبح
زمانیکه من خود محور میشوم یعنی خودم را مرکز و دیگران را هول مرکز می بینم یعنی اینکه دیگر خدامحور نیستم زمانی خود محور میشوم یعنی بیماری محور میشوم و دیگر ندای درونم صدای قلبم که از خداوند نشأت می گیرد نمی باشد بلکه ندای بیماری می باشد و ندای بیماری ، خودم و دیگران را به بدترین نوع ممکن تحت تاثیر می گذارد.
یعنی هر چه که من میگویم باید باشد، هر طوری که من راحتم باید باشد ،اینطوری درست نهطوری که شما می گویید، این لذت می دهد نه آن چیزی که شما ازش لذت می برید، این عقیده درست است و عقاید شما بجا نمیباشد،طوری که من می اندیشم درست است و اندیشه های شما کاملاً باطل است و چیزی که من میگویم صحیح است به غیر از آن مردود می باشد
قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟
قبل از جواب به این سوال لازم میدانم تجربه ای در مورد خودمحوری بیماری اعتیادم و اثرات آن را بر زندگی خود و دیگران بازگو کنم . در دوران اعتیاد فکر میکردم اگر ازدواج کنم اعتیادم خوب میشود . من هم پایم را در یک کفش کردم و گفتم زن میخواهم . هر چه پدر. مادر و اطرافیان به من گفتند تو شرایط ازدواج نداری بخرجم نرفت . شخصی را برای ازدواج کاندید کردم که باز هم خانواده مخالف بودند اما من از روی خود محوری اصرار به ازدواج با همان شخص داشتم . نهایتا خانواده ام راضی شدند . بعد از ازدواج فقط 2 ماه کافی بود که به اشتباه بودن تصمیم پی ببرم . خلاصه مطلب اینکه از کار بیکار شدم . تحصیلاتم با وقفه مواجه شد و در همین اثنا خسارتهای شدیدی به خانواده ام وارد شد که قابل وصف نیست و بعد از 2 سال کارم به جدایی کشید . افسردگی مزمن برای خودم و مادرم ایجاد شد ..این فقط یک مورد کوچک از تاثیرات مخرب خودمحوری بر زندگی فرد معتاد و اطرافیانش می باشد آری اینکه می گویند بیماری اعتیاد نه فقط شخص بیمار بلکه اطرافیان وی را نیز مورد حمله قرار می دهد دقیقا مثال همین مورد است . من وقتی که از روی خودمحوریم عمل می کنم بواسطه خصوصیت سطحی نگری معتاد گونه به آخر و عاقبت کار یا درست و غلط بودن آن کار توجه نمیکنم .عموما بدون اینکه مشورتی کنم دست به اقدام و عمل می زنم . در این شرایط برای رسیدن به خواسته ام هر کاری میکنم . اما این اقدامات من از روی خودمحوری باعث ایجاد دردسر های فراوانی برای خود و اطرافیانم خواهد شد که اهم آن موارد بشرح زیر است : 1- به خطر افتادن امنیت های مالی و عاطفی و احساسی 2- بروز نواقص اخلاقی که باعث ایجاد دردسر برای خودم و دیگران خواهد شد 3-ایراد خسارت به خود و دیگران مخصوصا خانواده 4- به انزوا رفتن بخاطر سرکوفت ها و تحقیر های دیگران 5- گرفتار شدن در مراجع قضایی و انتظامی و باز پروری
۱۳۹۸/۱۲/۲۱، ۰۶:۱۱ عصر
با سلام....
قسمت خودمحورانه من از عمق ترس من میاید ترس از نگرفتن نتیجه دلخواه به همین خاطر به ایده های دیگران توجه نمیکنم و یک روش ناکارآمد و پوسیده را بارها تکرار میکنم و تبدیل به جزیی از شخصیتم میشود. قسمت خودمحورانه اعتیادم به این دلیل کار میکند که آگاهی درستی از واقعیت زندگی و انسانهای اطرافم ندارم من شکلی از زندگی را برای خودم تعریف کردم که در آن همیشه باید بَرنده باشم در حالیکه زندگی واقعی با برد و باخت،اندوه و شادی،موفقیت و شکست تعریف شده در بهبودی زندگی بگونه ایی دیگر است هر کجا فکر میکنم باختم احساس سرخوردگی و نامیدی میشوم و دچار خومحوری میشوم. از درون با آدمها قطع میشوم،فقط به صدای عقیده و باور خودم گوش میدم به دیگران اهمیت نمیدم،به دیگران اجبار و اصرار میکنم به آدمها حمله میکنم و اعتقاداتشان را لگد مال میکنم آدمها ازم دور میشوند و زندگی و بهبودی برایم مشکل تر میشود. اعتیاد خودمحورانه یعنی:فکر میکنم هیج کس نمیتواند مشکل مرا حل کند و در رفتارهایم صدای اعتیادم را دنبال میکنم و نتیجه آن چیزی جز رنجش ، حقارت ، خسارت ، احساس خجالت ، ترس ، وسوسه و انزوا میباشد. تمام اعتیاد یعنی وسوسه،اجبار و رفتارهای خودمحورانه است.
۱۳۹۹/۴/۱۶، ۰۹:۱۷ صبح
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر)admin.a نوشته است: سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟زمانی که من به فکر خواسته های خودهستم،قسمت خودمحورانه بیماری من فعال است.زیرا توقع دارم نتیجه به نفع من باشد.برای رسیدن به اهدافم ،همه چیز را زیر پا میگذارم،حای اگرکار خیررا بدون مشورت انجام دهیم ممکن است که خودمحوری باشد.خودمحوری این است که بگوییم،که من میدانم ومیتوانم و این باعث بسته شدن دریچه ذهنم میشود و دیگر هیچ چیز را نمیبینم و به دیگران خسارت میزنم وباخود دیگران جنگ میکنم وخود راجای خدامیگذارم ودر نهایت به اجبار،وسوسه،و عادتهای خودمحورانه میرسم .مراحلی که انسان به خودمحوری میرید؛یک توقع.وانتظار.دو:توجیه وبهانه،سه؛خودخواهی،چهار:مرگ(روحانی)،پنج؛زیر پا گذاستن اصول روحانی،خسارت به خود ودیگران و انکارودر نهایت اجبار وتاثیرات منفی در تمام زندگی.
۱۳۹۹/۴/۱۸، ۱۲:۴۵ عصر
مسلما تصمیمات و رفتار من بر روی زندگی خودم و اطرافیانم تاثیر می گذارد و بلعکس
اما آن زمان هایی این تاثیرات بیشتر است که وابستگی ها زیاد باشد .
و وابستگی ها هم هرچه نسبت ها و روابط نزدیکتر باشد بیشتر است .
پس در تصمیم گیری هایی که نتایج آن نه تنها بر زندگی خودم تاثیر گذارند بلکه زندگی اطرافیانم را تحت الشعاع قرار خواهند داد باید سعی کنم که آن افراد تاثیر پذیر را پیدا کنم و با تک آنها و یا به صورت مشترک مشورت کنم
۱۳۹۹/۴/۲۱، ۱۲:۳۲ عصر
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر)admin.a نوشته است: سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟اولین علائم بیماری اعتیاددررفتاروکرداراطرافیان به چشم میخورد.هرکسی که به من نزدیک بود سرایت بیماری او بیشتربود. احساس خودکم بینی ,ترس وعدم صداقت خانواده خودمحوری من باعث شده هم خودم کم حرف بشم هم دیگران هروقت شکست میخورم وناکام میشوم خودمحورمیشم,درهدف خودبدنبال مقصربرای رفتارخودواشتباهات خودهستم, اشتباهات خودراگردن نمیگیرم.هرکجااصول,قواعدوشرایط را درک نکردن یعنی خودمحورشدن مثال سرکارنرفتن خودم بخاطرخودمحوری
۱۳۹۹/۵/۲، ۰۶:۵۱ عصر
من از همان دوران کودکی در مرکز دنیای بیرون از خودم که قرار گرفته بودم ماندم و رشد نکردم.
در صورتیکه اغلب کودکان از مرکزیت در آمدند و برای رسیدن به خواسته هاشون تلاش کردند و متوجه شدند رضایت آنها از درون خودشون سرچشمه میگیره و سطح توقعات شون رو پایین آوردند و راه درست زندگی رو پیدا کردند و دارند زندگی میکنند و به دیگران هم اجازه میدن زندگی کنند. اما من در همون طفولیت خودم گیر کردم و بدخلق و ناراضی از شرایط موجود به اسارت اعتیاد در آمدم و هر چه پیش میرفتم نافرمان تر میشدم و هیچ وقت هیچ چیز برام کافی نبود و دیگران رو مسبب اشتباهاتم میدونستم و مدام در حال غر زدن و نق نق کردن بودم، به زمین و زمان بد و بیراه میگفتم و عرصه رو برای خودم و دیگران تنگ کرده بودم، برای خاموش کردن آتش درونم به مصرف بیشتری رو می آوردم... خودمحوری قدرت انتخاب و فرصت رشد رو از من و اطرافیانم میگیره و باعث سلب آرامش و آسایش و نشاط خودم و اطرافیانم میشه و .....
۱۳۹۹/۵/۲، ۱۰:۳۲ عصر
ترازسوال5قدم1
کارهای خودمحورانه خودرا درزندگی دیگران بنویسید؟ مثال?دخالت کردن درحریم خصوصی دیگران وواردشدن به بحثهایی که به من ربطی ندارد
۱۳۹۹/۵/۴، ۱۰:۱۸ صبح
یکی ازاساسی ترین و مضرترین بخش های بیماری اعتیاد خودمحوری میباشد وما زمانی که بیماریمان فعال میشود گرفتار آن میشویم .
قسمت خود محورانه بیماری ما چون غیر منطقی و از بیماری ما سرچشمه میگیرد همواره برای خودمان و اطرافیانمان مشکل آفرینی میکند . مواقعی که خود محور میشویم فکر میکنیم که فقط ؛ من درست میگویم و فقط من حق دارم .
بیماری اعتیاد اصولاً توهم آفرین است و یکی از نشانه های این توهم در قسمت خود محورانه متجلی میشود ، خود محورانه یعنی ، من در تصورات ذهنی از خود بتی میسازم که خارج از ذهن من ، نه تنها واقعیت ندارد بلکه دقیقاً واقعیت های بیرونی متضاد آن می باشد . خود محورانه یعنی اینکه ، من خود را در مرکز بدانم و دیگران را حول و محور خود بدانم ، در واقع خودمحور همیشه میگوید ؛ که همه چیز را فقط من میدانم و دیگران هیچی نمیدانند . بنابراین ، خود محور نمیتواند چیزی را بزرگتر از خود مجسم کند ولذا دائماً در دنیایی زندگی میکند که واقعیت خارجی ندارد و سرانجام گرفتار خودشیفتگی شده و در انزوا فرو میرود .
۱۳۹۹/۵/۶، ۰۸:۲۶ صبح
خودمحوری یعنی به دور یک محور(دایره) چرخبدن قبول نکردن واقعییت ها و پذیرش نداشتن بیماری اعتیاد وقتی خود محوری زیاد میشود ناخود اگاه افراط و تفریط در اعمال و کردار به وجود می اید که تاثیر منفی روی خانواده و اطرافیان خواهد گذاشت و باعث طرد شدن و همچنین منزوی شدن خواهد شد و این عمق فاجعه برای یک بیمار اعتیادی
ادم خود محور چون مشورت نمیکند همیشه با انبوهی از مشکلات مواجه میشود و بروز این مشکلات هم برای خودش و اطرافیانش درد سر ساز میشود.
۱۳۹۹/۵/۱۰، ۰۶:۱۵ عصر
زمانی که خودمحورانه رفتارمیکنم تعادلم راازدست میدهم وبعدازآن گرفتارتنش میشوم دردرونم تنش بوجودمی آیدوآرامشم راازدست میدهم ودراطرافیانم نیزتنش بوجودمی آورم
درنتیجه آنهاازمن فاصله میگیرند قیمت خودمحورانه بیماری من مرادوباره ورانزوامیبرد چون کسی تحمل رفتارمراندارد
۱۳۹۹/۵/۱۹، ۰۳:۱۶ عصر
یکی از مهمترین قسمت های بیماری همین خود محوریه من وقتی خود محور میشم میشم مرکز همه باید حول محور من بچرخن و وهمه چیو من میدونم و بقیه نمیدونن و هیچ چیزی رو بزرگتر از خودم نمیتونم تصور کنم چون وقتی خود محور میشم مشورت نمیکنم مشکلات زیادی برام بوجود میاد و اثرات منفی زیادی هم بر روی دیگران میزاره کلا خودمحوری حدیث دیوانه ایست ک خود را عاقلترین ادم دنیا میپندارد و ب نظرات بقیه اهمیتی نمیده
۱۳۹۹/۵/۳۱، ۰۴:۴۵ عصر
قسمت خودمحوری بیماری من به صورت خودپسندی وخودبزرگ بینی و خودبینی ونداشتن صبر وقضاوت و بیتفاوتی هستش وتاثیر خودمحوری من برزندگی دیگران باقضاوت کردن های پی در پی و نداشتن پذیرش آنها و همچنین نداشتن اعتماد به آنها وکنترل وبدبین بودن نسبت بهاونها میباشد که طوری عقایدم رو ببان مینکم و یارفتارمیکنم که اونها رو تسلیم کنم . مثلا: حق به جانب دونستن خودم موقع مصرف و دلایل قانع کننده آوردن برای خانواده ام ویا یکه تازدونستن خودم دردوستی و روابط اجتماعی و خانوادگی ام که نشون میده که من خودم رو از آنها برتر وبالاتر میبینم
۱۳۹۹/۶/۱۱، ۱۱:۵۹ صبح
سلام کسی هست منو راهنمایی کنه؟
من تازه واردم و در مورد برنامه سوالاتی دارم
۱۳۹۹/۱۰/۱۶، ۰۸:۵۷ صبح
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر)admin.a نوشته است: سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟باعث میشود زندگی خودم را پر مخاطره کنم و ارامش را از اطرافیانم بگیرم
۱۳۹۹/۱۰/۱۸، ۱۲:۳۵ عصر
درود به دوستان خوبم،
خودمحوری:» من به این باور دارم که همه دنیا باید به من خدمت کنند چون وظیفه انها هست تا به منافع خودم برسم و کل دنیا باید حول محور من باشد.،. قسمت خودمحورانه بیماری من اون جایی که من فقط منافع خودم رو درنظر میگیرم کارهای که خودم دوست دارم انجام میدم.،. خودمحوری به عنوان زیربنای بیماری من هست و باعث میشود که نواقص من عود کند و من به اجبار به عمل از روی انها گیر کنم.،. خودخواه شوم و همه چیز را فقط برای خودم میخوام. و دیگران رو مجبور میکنم اونطوری که من دوست دارم رفتار کنند. برای رسیدن به اهدافم دست به هرکاری میزنم. وازدیگران پله ای برای رسیدن به اهدافم بسازم. نمیتوانم به دیگران اعتماد کنم. و خسارت به خودم و دیگران میزنم.،. و در اخر مثل طوفانی بی رحم به زندگی خودم و اطرافیانم میتازم
۱۴۰۰/۶/۱۴، ۰۴:۲۷ صبح
۱۴۰۰/۶/۱۸، ۱۰:۵۷ صبح
اعتیاد خودمحورانه یعنی:فکر میکنم هیج کس نمیتواند مشکل مرا حل کند و در رفتارهایم صدای اعتیادم را دنبال میکنم و نتیجه آن چیزی جز رنجش ، حقارت ، خسارت ، احساس خجالت ، ترس ، وسوسه و انزوا میباشد.
تمام اعتیاد یعنی وسوسه،اجبار و رفتارهای خودمحورانه است.
۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۷:۱۶ صبح
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر)admin.a نوشته است: سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟هر زمان فقط به فکر بکر خودم متوسل بشوم و هیچ چیز جدیدی رو نتونم بپذیرم خود محوری کرده ام و زمانی که از این نوع عمل کرد استفاده می کنم به همان نسبت درک موقعیت و احساساتم سخت خواهد بود.
۱۴۰۰/۸/۴، ۰۶:۳۲ صبح
باسلام
خودمحوری یعنی سعی در عوض کردن وکنترل کردن پیرامون واطرافیانم به نفع خودم ، عوض کردن شرایط آن طور که من می خواهم ، داشتن احساس دانایی و توانایی کاذب
زندگی خودم :عدم مشورت پذیری ، محروم کردن خود از محبت وکمک دیگران ، تنهایی ، شکستدراکثر برنامه های زندگی
زندگی اطرافیان : ایجاد رنجش وکینه در اطرافیان خود ، صدمه و آزار رساندن به آنها ، محروم کردن آنها ازبهره بردن داشته های من ![]()
۱۴۰۰/۸/۲۶، ۰۷:۲۷ صبح
خودمحوری من باعث شده بعداز هرکاری نتیجه منفی عایدم شودومنجربه حال بدی وپشیمانی میشود وتاثیری که روی من میگذارد باعث میشود ازخودم دور شوم وقتی ازخودم دور شوم تاثیرمنفی روی اطرافیانم می گذارم ارتباط خوب و شفافی درهمه شرائط ندارم از نظر عاطفی به خانواده، همکاران وحتی رهجوها لطمه میزنم وحوصله هیچ کس را ندارم حتی خودم.
خودمحوری باعث خودخواهی،غرور،قضاوت وکنترل میشود وفکر میکنم راه درستی رادنبال میکنم ومیخواهم آن را به دیگران تحمیل کنم. همیشه حق رابه خودم میدهم وقتی خود محوریم گل میکند ناراضی،متوقع،طلب کاروبی ملاحظه میشوم تاموقعی که با خواستهای خودم کنار بیایم بابرنامه هستم باجلسات وباخداوند ارتباط دارم. باترازقدم ده زندگی میکنم.هرموقع پذیرشم پایین رودتاثیرگذاردرزندگی من اطرافیانم میشود.
۱۴۰۱/۲/۵، ۰۷:۳۶ صبح
سلام
خود محوری در زمان بهبودی گاها باعث می شود که من معتاد بخواهم کنترل امور را دست خودم بگیرم مثل زمانی که در گروه تاثیر می گذارم و عقاید خودم را طوری بیان می کنم که بشود در آنجا تصمیم من تاثیر مستقیم بگذارد.من برای اداره کردن زندگی هم فکر می کنم بهتر می دانم و اگر من بگویم قطعا بهتر می شود در این زمان است که باید تراز بگیرم و بهبودی ام را بر این قسمت از زندگی چیره کنم.
۱۴۰۱/۴/۱۷، ۰۸:۰۴ عصر
درود ب همه دوستان
من همیشه دوست داشتم مورد توجه باشم و در تمام اتفاقات نقش مهم رو من بازی کنم و بیشتر تصمیماتم از روی خودخواهی و خود کم بینی گرفته میشد معمولا 99 درصد تصمیماتم بدون مشورت انجام میشد دلیلش هم این بود ک کسی رو جز خودم نه قبول داشتم نه اینکه از من بهتر میدونست من همیشه احساسات کاذبم به من غلبه میکرد و امروز هم همون احساسات با شکل و شمایل بهتری ب سمتم میاد خود محوری یعنی من مرکز دنیا هستم و تمام دنیا دور من میچرخد تعریف ساده خود محوری این است ک در تمام امور خق بجانب باشیم
۱۴۰۱/۴/۱۹، ۰۱:۴۳ عصر
بله خود محوری یک نقص اخلاقی است خود محوری به نوعی
احساس تفاوتی بود که من با دیگران میکردم و اینکه همیشه حق با من بود دلیل اصلی مصرف مواد مخدر در من نیز از خود محوری من سر چشمه میگرفت ...من همیشه میخواستم دیگران حول محور من بچرخند برای همه تصمیم میگرفتم خود محوری از ذره تا بیکران است هر جایی که من نباشد خود محوری نیز نخواهد بود..اکنون نیز خود محوری میتواند مانع رشد روحانی و انجمنی من شود..مثلث خود محوری 1_ ترس 2_ رنجش 3- خشم هر رفتاری که از روی ترس ، رنجش خشم انجام دهم خود محوری من است..
۱۴۰۱/۴/۲۱، ۰۸:۳۲ عصر
زمانی که من بفکر خواسته های خودم هستم قسمت خودمحورانه من فعاله و توقع من اینه که همه مسایل طبق میل من و دلخواه من پیش بره .برای رسیدن به خواسته هام و با پا فشاری بر روی خواسته هام به دیگران خسارت میزنم و همه چیز رو زیر پا میزارم وخورمحوری ینی اینکه هر چیزی را بر حسب دوست دارم و دلم میخواد انجام بدم .و من میدانم و من میتوانم و اینا باعث بسته شدن دریچه افکارم میشه.من میگویم چه بخورید چه بپوشید و کجا بروید و....اهمیتی به اطرافیان نمیدهم،تو امور دیگران هم سرکشی و هم دخالت میکنم،خودخواهی من عود میکند .انسان خودخواه نمیتواند با دیگران رابطه خوبی برقرار کند چون فقط منافع خودش را میبیند .و این نا امنیها و خودخواهی ها باعث میشود که دیگران از من کناره بگیرند و در آخر ترد شوم .و....
۱۴۰۱/۴/۳۰، ۰۶:۳۲ صبح
بیماری بصورت روزانه عمل میکندوارزش دادن ب آن ارزشمندترین بیماریست وجودخودرادراختیارش قراردادن میباشدتوانابودن بدون اصول برنامه وفرارازواقعیت خودواجتماع و اطرافیان که مراایجاب میکندتاتنهایی پاک بمانم وازاجرای برنامه ۱۲ قدم غافل بشویم ناگهان تمام خودمحوری بدون توجه ب علائم تاثیرگذارمیشودهمه چیزازراه میرسدبایدپذیرفت بدون جلسات بدون راهنما بدون کارکرد قدم بدون خدمت نمیتوان خودمحوری رادورکنیم
۱۴۰۱/۵/۲۰، ۰۵:۵۲ صبح
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر)admin.a نوشته است: سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟بی تفاوتی نسبت ب عزیزانم و انجام هر عملی ک از نظر خودم درسته و شاید واقعا اشتباه.
۱۴۰۱/۶/۲۶، ۰۶:۱۸ صبح
گشتن دنیاحول محورمن یعنی مرکزیت دنیامنم من همچیومیدونی حاکم مطلقم همچیوکنترل میکنم همچی بایدبرامن باشه ومن فرمانده کل عالمم دراین صورت ن کسی رومیبینم ن صدایی میشنوم نصیحت پذیری واموزش صفروتازه این منم ک بدنیاخط مشی میدم خودمحوری وترسهای خودمحورانه باعث انزواخودخواهی رنجش تک روی وخسارتهای بی حسابی درزندگیم شده زورگویی مظلوم نمایی حماقت ودیوانگی تصمیمات ورفتارهای واقعامخرب ازدست دادن دوستان موقعیتها عمرپول جوانی سلامت و....نشانه های بارزخودمحوری منه
۱۴۰۱/۸/۷، ۱۰:۱۸ صبح
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر)admin.a نوشته است: سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر میگذاردخود محوری چیست ؟عدم مشورتو رفتار ازروی افکار بیمار....{لج بازی} عادت های خود محورانه روابط من را با دیگران تخریب میکند سردر گمی به وجود میاورد اینکه میدونم و میتونم و اگر دیگران طبق میل من رفتار نکنند نادان ونا موفق هستند وقتی به دیگران حق اشتباه نمیدهم ضد ارزشها برایم ارزش میشود جنبه روحانی بیماری ما خود محوری ماست راه پیروزی.... اینکه از خودم بپرسم نظر راهنمای من چیست مشورت واینکه سوال کنم این رفتار من باعث تسلط چه چیزی در من میشه بهبودی یا بیماری
۱۴۰۱/۸/۲۵، ۱۱:۵۷ عصر
درود.
قسمت خود محورانه من.غرور و لج بازی و کهنه عقاید فکری و ذهنی من است که همیشه موجب نگرانی اطارفیان و رنجش از خودم میشود. حق به جانب بودن من نیز یکی از رفتارها و تفکرات من است.که بعضا فکر میکنم همه چی درست است و دیگران اشتباه میکنند. خود رایی.خود محوری و نقص های درونم که از ترس هایم سرچشمه میگیرد .اکثر اوقات زندگی خودم و دیگران ا مختل میکند. قضاوت ها و پیش داوری و تجزیه و تحلیل های درونی م همیشه مخرب عمل کرده اند.
۱۴۰۱/۱۱/۱، ۰۶:۲۹ صبح
باسلام بصورت که خودم راازچشم همه انداختم بدترازان خودم راازچشم خودم هم انداختم حالم ارخودم هم بهم می خورد بسکه ازاطرافیانم توقع بیجا داشتم باید ونباید زیادمیکردم دایم انگشتم روی دیگران بود ودایم درجنگ بودم وپرازترس بصورت زیاد خواهی بی ملاحظکی فقط نیازهای خودم رادیدن واهمیت ندادن به خواسته دیگران باروابط ناسالم ووارد هرجمع شدن ووچه خسارات که هم بخودم هم به اطرافیانم زدم باکارافراطی یاتنبلی کردن بامشورت نکردن وتغییرشغل بامعامله کردنهای بی مورد بامن میدونم های الکیم
۱۴۰۱/۱۲/۵، ۰۳:۴۱ عصر
تک روی تصمیمات انی خودخواهی عدم مشورت عجله وحولکی تصمیم وکاریوکردن بجای دیگران تصمیم گرفتن نصیحت پدیرنبودن وفکرکاملابسته باعث این شده که ن تنهازندگی خودم بلکه زندگی اطرافیانم روهم بازیچه کنم وفقط بفکرکاروبارووسوسه های انی خودم باشم ومرتب باعمل وحرف نامربوط دردسردرست کنم
۱۴۰۱/۱۲/۱۵، ۰۳:۵۲ عصر
درود
-من هر تصمیمی می گرفتم بدنبال منفعت خودم بودم و مصرف مواد دیگران برایم مهم نبوده -همیشه هم بابت این شرایط خسارت می خوردم و زندگی ام آشفته بوده
۱۴۰۲/۱/۲۳، ۰۸:۵۸ صبح
یکی از مرموز ترین قسمت بیماری من همین خود محورانه من نسبت به بیماریم است چون از بدو تولد با من بوده است من با این باور بزرگ شدم که همه خونواده من وظیفه دارن به من خدمت کنند تا من به هدفم برسم کارها یا چیزایی که که من دوست دارم باید انجام دهم یا میدهم و دیگران را نادیده میگیرم اعتماد دیگران از من سرد شد دیگران آن احترام را مثل قبل برایم نمیگذارند حرفای من دیگر بی معنی است.
مشارکت با راهنما
۱۴۰۲/۲/۳۱، ۰۹:۳۷ صبح
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۰۷ عصر)admin.a نوشته است: سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟وقتی بدون توجه به تجربیات دیگران از روی غرور وخود بزرگ بینی و احساس کامل بودن کاری رو انجام میدم .هم به خودم هم به اطرافیانم اسیب میرسونم
۱۴۰۲/۳/۳، ۰۷:۵۸ عصر
منظور از خودمحوری یعنی اینکه من فقط خودم را ببینم و به دیگران و نظراتشان احترام نگذارم همین باعث میشود ک در کارها از دیگران تجربه نگیرم و همیشه با کله ی خودم بروم و به بن بست بخورم.خودمحوری یعنی خودم را از بقیه جدا ببینم و خودم را تافته ی جدا بافته بدانم
۱۴۰۲/۳/۲۱، ۰۶:۴۹ صبح
سوال 5 : قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تاثیر می گذارد ؟(قدم۱)
اساسا این همون چیزیه که گند زده به زندگی من، (من میخواهم ، من میدانم و من میتوانم ) . خودمحوری بعد روحانی بیماری منم هست که ارتباطم را با وجدانم هم قطع میکند .
سلام
خود محوری یعنی فقط من این که من فقط خودم و حرف و نظر خودم را بخواهم دنبال کنم و پافشاری نمایم تا حرفم را به دیگران بقبولانم...
۱۴۰۲/۴/۲۵، ۱۰:۲۵ صبح
رفتار خودمحورانه یعنی همه چیز حول محور من و در اختیار من باشد . من مرکز کهکشان و کائنات هستم و دنیا بخاطر من در چرخش است.
مثال در زمان مصرف : خانواده با مشکل مالی روبرو بود ولی خودمحوری من خرید و مصرف مواد مخدر را به هزینه ها ترجیح میداد . مثال در زمان بهبودی: فقط باید نظر من (اراده شخصی) در جلسه اداری تائید شود و اگر نشد با نظر تائید شده وجدان گروهی(اراده خداوند) سر ناسازگاری دارم نقص خودمحوری که یکی از زیرشاخه های اصلی بیماری اعتیاد و نواقص می باشد که همیشه به هر شکل ممکن است خود را در زندگی بروز دهد . با کمک از خداوند و جاری کردن اراده او در زندگی به واسطه ابزار برنامه میتوانیم این نقص خطرناک را کمرنگ کنیم
۱۴۰۲/۵/۲، ۰۴:۴۸ عصر
خودخواهی تک روی طلبع جمع نبودن وتصمیمات بی پایه واساس تمام زندگیم رابتباهی کشید
من هرگزنصیحت پذیرنبودم خودم وتوتسته هام وانچه فکرمیکردم درسته البته فقط فکرمیکردم کارم رابته خط یاس وانزواکشاندتصمیم گیری برای دیگران ومجبورکردنشان بهرطریقی برای انجام دادنش هدردادن وقت وپول وداشته خانواده ازاین شغل به اون شغل پریدن ضرردادن مکر فروش خانه ووسایل تغییرشهرومحله وروابط وخلاصه خودخواهی درهمه ضمینه هازندگی خودم ودیگران وابروی همه رابربادداد
۱۴۰۲/۵/۱۱، ۰۸:۵۶ عصر
اصولاً بیماری من یک بیماری توهم آوره
و قسمت خود محورانه بیماری من اوج توهمیه که من از خودم و دنیای اطرافم دارم زمانی که فعال میشه حس میکنم همه چیز در خدمت منه و آگاهی فقط به من داده شده نه به کس دیگهای هرچی من میگم درسته و اونا هیچی بلد نیستند و این مورد زمانی خیلی برای من خطرساز میشه که من فکر کنم بیشتر از راهنمام بلدم پس خودمحوری در وهله اول فرصت مشورت کردن در مورد کارها را از من میگیره فروتنی زیر صفر میره تمایل به بهتر بودن در وجود من نیست چون فکر میکنم کاملم انسان خودمحور همیشه فکر میکنه از همه چی کاملتره اما واقعیت چیه واقعیت اینه که این بتی که من در ذهن خودم از خودم ساختم این بت همه چیزدان بالاخره روزی شکسته میشه و اون روز من غرق در رنجش انزوا و یأس میشم با چیزهایی که اینجا گفتم من تا حدودی پی بردم که ان درد خود محوری من اصول روحانی نهفته در قدمهاست بچهها لطفاً توجه کنید اصول روحانی نهفته در قدمها
۱۴۰۲/۶/۳۱، ۰۵:۳۲ صبح
خودمحوری شدیدمن یعنی هرچی من میگم ومیدونم عمل ازروی وسوسه پاسخ انی دادن فکرنکرده ونسنجیدا عمل کردن تصمیمات بی پایه وانی واین کارباعث شده نتنهابخودم بلکه بدیگرانم ضربه بزنم خودخواهی وندیدن دیگران ونیازهاشون زندگی وعلایقشون جمع زیستی ووحدت خودمحوری من یعنی هرچی دارم مال من وهرچی بقیه دارندهم بازمال من باشه وبراهمه من هرجورخواستم تصمیم بگیرم وعمل کنم
۱۴۰۲/۷/۱۲، ۱۱:۰۷ صبح
رفتار خود محورانه من یعنی من میدونم من میتونم وهمیشه باعث خسارت به خود ودیگران میشود رفتار از روی وسوسه باعث میشه من عادات خود محورانه داشته باشم ومن به کنج تنهایی انزوا برم
کارها و رفتارهای نسنجیده تصمیمات آنی لحظه ای بی فکری و عجله دیدن خودم و فکربکرخودم نصیحت پذیرنبودن وگوش ندادن و بدتردرس نگرفتن از اشتباهات باعث میشه اسیب پشت اسیب و اشتباه پشت اشتباه باشه که نه تنها رو زندگی خودم بلکه اطرافیانم را هم درگیرکنم.
۱۴۰۲/۸/۸، ۰۸:۵۸ صبح
دقیقایعنی نخودم زندگی کردم نگزاشتم بقیه زندگی کنند تصمیمات وزورگویی های اشتباه وبی انتهادوستی باادمهای ناجورکارهای اشتباهی ک نتنهابراخودم بلکه براخانواده ومردم هم عقوبت داشت تربیت نادرست وکوتاهی درامورخانواده قبول نکردن مسیولیتهاوتعهدات وازبین بردن فرصتها دخالت دراموردیگران وهزاران مطلب دیگه
۱۴۰۲/۹/۱۱، ۰۱:۴۷ عصر
خودمحوری یعنی بر طبق اراده خودم عمل کردن، در واقع بُعد روحانی بیماری من ترس آمیخته با خود محوری است.!! عدم مشورت پذیر بودن اولین صدمه ایست که بر پیکر زندگی خود وارد میکنم.هر گاه براساس میل و اراده شخصیم عملی را مرتکب میشوم معمولا خسارت ببار می آورم و به سبب آن واکنشی مخرب نسبت به اطرافیانم را در پی دارد و موجب خسارت خوردن آنها میشود..!!
۱۴۰۳/۲/۱۳، ۰۹:۰۷ عصر
همه چیز باید تایید شده من باشدباب میل من باشد اگر دیگران نظر بدهند دست آخر نظر نهایی را من بدهم من نظارت بر همه چیز داشته باشم
و این جور موارد کم کم و رفته رفته مخفی کردن خیلی مسائل در زندگی از من شروع میشود و من به یک انسان گوشه گیر و منزوی تبدیل میشوم در همه جا دو چیز وجود دارد خوب و بد اما در زندگی من آنچه که من میگم هم بوده و هست
۱۴۰۳/۲/۱۴، ۱۱:۵۵ صبح
درود بر شما...گاهی که برمیگردم به گذشته خودم نگاه میکنم احساس حسرت میکنم چرا چند صبای گذشته اینطور رفتار و عمل نمیکردم چقدر قدمها مرا تغییر داده هيچوقت در خانه کمک نمیکردم مرد کار بیرون همسر در هر شرایطی باید تمام کار خونه رو انجام بده
۱۴۰۳/۳/۱۱، ۱۱:۰۵ عصر
رفتار خود محورانه يعنى افراط تک روی خودبینی هر كارى كه دلم خواست انجام دهم براساس نواقص وبیماری. اين استفاده از نواقص باعث تاثیرات منفی در زندگى خودم و اطرافيانم مى شود . خود محورى يعنى مشورت نكردن ، تماس نگرفتن با راهنما ،كنترل يا قضاوت ديگران مطابق میل بیماری عمل کردن اتکا به فکرخودم وتوجه نکردن به دیگران
۱۴۰۳/۷/۱۰، ۰۹:۵۶ عصر
خودمحوری به عنوان زیر بنای بیماری من باعث می شود نواقص من فعال شود و من در اجبار به عمل از روی انها گیر کنم –خودخواه شوم و همه چیز را برای خود بخواهم – و دیگران را مجبور کنم انگونه که من دوست دارم رفتار کنند – خودم را در همه جا حق به جانب می بینم – همواره سعی در کنترل و تغییر دیگران داشته باشم – شرایط و منافع دیگران را در نظر نگیرم – برای رسیدن به اهدافم دست به هر کاری بزنم – و از دیگران پلی برای اهدافم بسازم – همواره در حال سرزنش دیگران هستم – سریعا به هرکس و هر چیزی وابسته می شوم – احساس مالکیت می کنیم – با همه متوقعانه برخورد می کنیم – نمی توانم به دیگران اعتماد کنم – برای دیگران قابل اعتماد نی ستم – شروع به خسارت زدن به خودم و دیگران می کنم – در هر رابطه ای دنبال اینم که چیزی برای من داشته باشد – خودم را عقل کل می دانم مشورت نمی کنم و همیشه شکست می خورم – خودم را بی نیاز به دیگران می دانم در حالیکه به نیازهای خودم واقفم– روابطم کوتاه مدت و متشنج می شود –احساس ارزشمندی در من از بین می رود – احساس خلا و پوچی تنهایی می کنم
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان