امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 2 : ایا در این نقطه ترسی دارم انها چه هستند ؟
#1
سوال 2 : ایا در این نقطه ترسی دارم انها چه هستند ؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، Arefabadan30
#2
اوایل ترس ازقضاوت داشتم ترس از سرزنش الان دیگه غرورم وترس از کم اعتبار شدن باعث میشه که من اقرار نکنم ترس از تغییر هم دارم ترس از اینکه دیگه اگر اقرار کردم مشکل رو می بینم باید صبر کنم که احساساتم توسط قدمها تغییر کنه ودیگه نمیتونم از طریق مسائل بیرونی که حتی بعضی وقتها کتاب های روانشناسی هست از مشکل فرار کنم من عادت دارم که مشکلات رو با روش نادرست ازشون فرار کنم ونمیتونم ونمیخام با روش درست حلشون کنم ترس از این هم دارم که در حین اقرار این احساس رو نسبت بهم داشته باشند که من چقدر لوس هستم که همه افکارمو بیان میکنم ومن میترسم که من اقرار کنم ونیروی برتری این تغییر ور ایجاد نکنه چون حقیقتا من ایمان درست حسابی ندارم به این فرایند ونیروی برتر رنج ها ومشکلاتم باعث شده اند که ار حضور یک نیروی برتر هم تردید داشته باشم ولی میدونم اگر که اقرار نکنم من تغییر نمیکنم من اگاه شده ام ونمیتونم حقیقت رو نادیده بگیرم این رنج منو زیاد میکنه من باتسلیم که اقرار باشهنقش خودمو درمشکلات پیدا میکنم ومن وظیفه ام اینه خودمو تغییر بدهم من خواهان تغییر خودم هستم نه دیگران
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11
#3
 البته خیلی ترسهایم کم شده اما مثلا قضاوت راهنمایم چگونه است ترس از روبه رو شدن با خود واقعی ام و دیدن گذشته ام زنده شدن احساسات دردناکم و تقابل با انها ترس از رها کردن باورها و اعتقادات و ارزشهای بیمار گونه ام و تعقیر کردن ترس از اینکه فاش شود که من چگونه ادمی هستم و این هیمنه و هیبت دروغین من شکسته شود و شخصیت واقعی من رو شود تو خالی بودن من رو شود و راهنما و دیگران مرا طرد کنند و در نهایت که من خود واقعیم را بشناسم و نتوانم ان را تحمل کنم و ظرفیت تعغیر را نداشته باشم چگونگی دقیق و ریشه و سرمنشاء  ان برای من ترسناک است
من وقتی دوست داشتنی هستم که خود واقعی ام هستم وقتی خودم از خودم فرار میکنم مردم هم از من فرار میکنند 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، ناظر10
#4
سلام خدمت دوستان همدردم .فکر میکردم که دور دوم قدمهاست ومن نبایدترسی داشته باشم وهمین امرباعث شدترسهایم بیشترشوددرصورتی که متوجه نبودم ریشه بیماری ترسهای خودمحورانه است وقضاوت وخیلی ازترسهایی که داشتم رااقرارکردم ومتوجه شدم ترسهایم در تاریکی رشدمیکنندوبااقرارکردن آنها متوجه ترسهایم خودساخته ومشکلاتم شدم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر10
#5
بله امروز ترس دارم که بابسته شدن جلسات چه باید کرد امروز ترس دارم که آیا میتوانم پای تعهداتم بمانم تکلیف دوستان تازه وارد چه میشود نکنه بخاطره کم کاری من درمورد جواب دادن تلفن وقت گذاشتن برای دوستان تازه وارد اتفاقی روخ دهد.آیا من وخانواده ام درگیر بیماری خواهیم شد من دائم در حال سپردن وپس گرفتن در افکار خودم هستم ترس اولین وآخرین صلاح پر قدرت بیماری اعتیاد است وپادزهر آن صحبت کردن راجب ترسها وشکستنه انکار است امروز باید بهبودیم را راس قرار دهم تا بتوان از دیگران کمک بگیرم وکمک کنم امروز اگر ترسهایم را انکار کنم بیماری مرا به انزوا فروع خواهد برد من ترس دارم اما باهمدلی شما دوستان وکمک اصول روحانی از سد این ترسها گذر خواهیم کرد..
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، ناظر9 ، ناظر10
#6
ترس‌هایی است که به علت عدم شناخت خودم و عدم آگاهی از نتیجه‌ي کارکرد این قدم سراغم می‌آید از قبیل: ترس از دست دادن اعتبارم، ترس از اینکه راهنمایم در مورد من چه فکری می‌کند، آیا خداوند مرا می‌بخشد؟ آیا خودم را می‌بخشم؟ ترس از درد کشیدن.

ترس از دست دادن رابطه‌ي خوبم با خداوند، ترس از دست دادن زندگی‌ام، ترس از اینکه نکند همه‌ي راه‌هایی که آمده‌ام اشتباه بود و شاید این اصول در آینده پاسخ سوالات ذهن من و زندگی مرا ندهد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر10
#7
ترس های است که به علت عدم شناخت خودم و عدم اگاهی از نتیجه ی کار کرد این قدم سراغم می اید از قبیل ترس از دست دادن اعتبارم ترس از اینکه راهنمایم در مورد من چه فکری می کند ایا خداوند مرا می بخشد ؟
ایا خودم را می بخشم ؟
ترس از درد کشیدن ترس از دست دادن رابطه ی خوبم با خداوند و ترس از دست دادن زندگی ام ترس از اینکه نکند همه ی راه هایی که امده ام اشتباه بوده و شاید این اصول در اینده پاسخ سوالات ذهن من و زندگی مرا ندهد
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9
#8
ترس‌هایی است که به علت عدم شناخت خودم و عدم آگاهی از نتیجه‌ي کارکرد این قدم سراغم می‌آید از قبیل: ترس از دست دادن اعتبارم، ترس از اینکه راهنمایم در مورد من چه فکری می‌کند، آیا خداوند مرا می‌بخشد؟ آیا خودم را می‌بخشم؟ ترس از درد کشیدن. ترس از دست دادن رابطه‌ي خوبم با خداوند، ترس از دست دادن زندگی‌ام، ترس از اینکه نکند همه‌ي راه‌هایی که آمده‌ام اشتباه بوده است.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، فریبرز۶۵ ، ناظر9 ، ناظر10
#9
ترس محصول تفکر معتادگونه و سد راه بهبودی من است.
عدم اعتماد من به اطرافیان در اثر تجربهای نا موفق من در اعتماد کردن و باورهای گذشته من است .
ترسهای ،همچون ترس از قضاوت ،ترس از انزوا ،ترس از رسوای وشرمندگی ،ترس از رور برو شدن با خود واحساسات منفی ،
که این ترسها موجب می شود نتوانم در رابطه با خطاهایم مشارکت و احساسات خود را بیان کنم .
ترسها گاها به علت  عدم شناخت و  اگاهی از نتیجه کارکرد قدم به سراغ ما می اید و موجبات قصور و کوتاهی و عملکرد در انجام قدم می شوند.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، فریبرز۶۵ ، ناظر9
#10
با سلام
[b]بله – ترس از اینکه خطایی کرده باشم که نتوانم جبران خسارت کنم وبعداعذاب وجدان بگیرم وترس از اینکه نتوانم خطاهایم را به طور کامل پیش راهنمایم اقرار کنم Heart [/b]
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، فریبرز۶۵ ، ناظر9 ، ناظر10
#11
2_بله،درست کارنکردن قدمهای قبلی،ازاینکه دیگران خصوصأخانواده ام به دفترم دسترسی پیداکرده وازمطالبی که نوشته ام آگاه شوندوموردنکوهش وقضاوت وسرزنش واقع شوم وآبرویم پیش آنهابرود،باکارکردن این قدم حال واحساسم بجای خوب شدن بدترشود، ویااینکه دریچه افکارم بسته شودوشهامت اقرارصادقانه رانداشته باشم،ترس ازروشدن مطالبی که دوست ندارم کسی ازآنهاآگاه شود،ترس از اینکه این قدم نیمه کاره رهاشود،ازدست دادن احترام واعتبارم،اقرارم قلبی وواقعی نباشد،عجزهایم رافراموش کرده باشم،ترس ازاینکه احساسات دردناک وفراموش شده ام دوباره زنده شوند، ترس از ماسک زدن دراقرارهایم، ترس ازاینکه نتوانم اصول روحانی این قدم را رعایت کنم،ترس ازاینکه نتوانم این قدم را درست کارکنم،ازروبروشدن با ترسها واحساسات ونپذیرفتن آنها،ترس از اینکه ترسهایم را اصلانتوانم بشناسم ونتونم کاری برایش انجام بدهم ودوباره وارد مرضم شوم وبابیماریم زندگی کنم،حتی ترس ازاین دارم که برای راهنمایم کاری پیش بیاید وبین کارکردن قدمها فاصله بیفتدوترس ازاینکه بعدازکارکردن این قدم به چه شخصیتی تبدیل خواهم شدوترس ازاینکه باصداقت اقرارنکنم ونتوانم بخداوندتوکل کنم وخودم رابه او بسپارم.?
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، فریبرز۶۵ ، ناظر9
#12
سلام
بله
ترس از اقرار به اشتباه
ترس از قضاوت
ترس از طرد شدن
من همیشه در افکار خودم یک سری ترس ها را بدون دلیل ایجاد میکنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر10
#13
با سلام....
بله... مثلا روبرو شدن با اثرات رفتارهای مخربی که با دیگران داشتم ، تبدیل به آدمی شوم که دیگر نتوانم حقم را بگیرم ، ترس از اینکه همقدمیها و راهنما بفهند که من در طول روز به چه چیزهایی فکر میکنم و کارهای خلاف عرفی که انجام میدهم ، ترس از زنده شدن و تازه شدن رنجشهای بخواب رفتند.

یکی از ترسهای من نگاه کردن به خطاهایم که دیگر نتوانم انجام بدم و از آنها لذت ببرم.

در قدم پنجم قرار است به رفتارها و انگیزه این رفتارها نگاه و دقت کنم و بپذیرم که این رفتارها متعلق به من هستند و با پذیرفتن آنها دیگر مجبور انجام آنها نیستم.
من بواسطه رفتارهای ناپسندم تبدیل به کاکتوسی پر از خار شده بودم که کسی جرائت نداشت به من نزدیک شود حالا وقت آن است که این خارها را کنار بگذارم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر10
#14
سوال 2 : ایا در این نقطه ترسی دارم انها چه هستند ؟
من هر وقت میترسم احساس پوچ بودن میکنم، اما وقتی با ترسهام روبرو میشوم به پوچ بودن آنها پی میبرم، 
ترس یه مکانیسم درونی برای انجام ندادن کارها و بلعکس یه مکانیسم و محرک درونی برای انجام دادن کارها بصورت منفی میباشد.
ترس ها هیچ محاصل خوبی برای من جز انباشته شدن خطاها و اشتباهات ندارد.
اگر من درک کرده باشم که نتیجه اعتمادمن درقدم های قبلی و پاگذاشتن روی ترس ها چه قدربه نفعم تمام شد و از ایمان خداونددرقدم سوم برخوردارباشم اینجاترسی نخواهم داشت.
اغلب ترس های من به بی اعتمادی،عدم شناخت طرف مقابلم و جوانب برنامه و همچنین پیش داوری های من برمیگردد.
ترس ها مرا درگوشه رینگ گیر می اندازد.
ترس ازاینکه راهنمایم مراقضاوت کند یا از من سواستفاده کند یااز حرف هایم برعلیه ام استفاده کند،یاگمنامیم رابشکند و رازهایم را فاش کند، یامناطردکند .
ترس اینکه نتیجه اقرارهایم برایم دردسر،آفرین شود و برایم مشکل درست شود و دستم برای همه روشود.ترس ازمسؤلیت پیداکردن بدنبال اقراری که میکنم.
ترس ازروبروشدن باحقایق.
در کل من دراین قدم قرارنیست به خطاها یا گناهانم اقرار کنم و من به چگونگی دقیق اینکه چرااون خطاهاراانجام دادم فقط اقرارمیکنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد
#15
با سلام
 با اینکه من در این نقطه خیلی راحت هستم و اقرار کردن برایم مشکل نیست اما ریشه بیماری ام ترس هست و امکان نداره که بدون ترس باشم .. اما بعضی مواقع در اقرار کردن صدایم لرز داره و بعضی دیگر موهای دستم سیخ میشه و همان لحظه خودم ترس رو در وجودم احساس میکنم ولی با وجود همه این ترسها به اقرار کردن و صحبت کردن با راهنما ادامه میدهم ...
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10
#16
خب بهرحال ترس وجودداره ونمیتونم منکرش بشم
ازنوشتن واقرارکردن واهمه ندارم ولی
ازاینکه دوباره چگونگی خطای خودموبارها
وبارهاومشابه میبینم احساس ترس میکنم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر10 ، یاسی ، یثنا
#17
ترس برام وجودداره نمیشه گفت نه ترس ازمسخره شدن تردشدن
موردتمسخروانگشت نماشدن
ترس ازرهاشدن ویاقضاوت شدن من دوست دارم درموردم 
همه خوب فکرکنن وبگن ادم روراست صادق وکاردرستیه
حالامیترسم بکسی بگم من اینجوری نبوده ام
ماسک زدم پنهان کاری کرده ام ودروع گفته ام
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، یاسی ، یثنا
#18
سلام عباس معتاد
بله ترس از اینکه احساسات دردناک و فراموش شده ام دوباره زنده شوند ، ترس از ماسک زدن در اقرارهایم، ترس از اینکه نتوانم اصول روحانی این قدم را رعایت کنم، ترس از اینکه نتوانم تغییر کنم . ترس از روبروشدن با ترسها و احساساتم و نپذیرفتن آنها، ترس از اینکه ترسهایم را اصلا نتوانم بشناسم و نتونم کاری برایشان انجام بدهم و دوباره وارد بیماریم شده و با بیماریم زندگی کنم ، حتی ترس از این دارم که برای راهنمایم کاری پیش بیاید و بین کارکردن قدمها فاصله بیفتد و ترس از اینکه بعد از کارکردن این قدم به چه شخصیتی تبدیل خواهم شد . وترس از اینکه باصداقت اقرار نکنم و نتوانم بخداوند توکل کنم و خودم را به او بسپارم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان