امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 38 : آيا تا كنون وقتي در معرض يك خطر جدي قرار گرفتهام نسبت به آن بيتفاوت بودهام
#1
سوال 38 : آيا تا كنون وقتي در معرض يك خطر جدي قرار گرفتهام نسبت به آن بيتفاوت بودهام يا اتفاق افتاده كه

به خاطر اعتيادم قادر به حفاظت از خود در برابر خطر نباشم؟ توضيح دهيد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#2
بله در گذشته این جور به من فهمانده بودند که بیماری اعتیاد فقط باعث خسارت می شود من با این باور هروقت در معرض خطری قرار می گرفتم مسئولیت را گردن بیماری می انداختم و دیگر قادر به حمایت از خودم نبودم چون دست من نبود .........

اما امروز باورم بر این است که بیماری اعتیاد قادر به ایجاد خطر برای من نیست او یک انرژی هیجانی هست که در اختیار من است با آن میتوانم ورزش کنم کار کنم عشق بدهم قدم انتقال بدهم شادی کنم هم میتوانم دعوا کنم خسارت بزنم غیبت کنم وا عصبانی شوم من این را فهیدم که این انرژی هیجانی باید هدایت شود پس به نظر من هیچ ترسی از بیماری اعتیاد لازم نیست و حتی خوشحال هم باشیم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، mehdi9666 ، ناظر14
#3
بله اکثر اوقات بی تفاوت هستم : وسوسه های عاطفی و بحران های فکری در معرض خطر مصرف کننده بوده ام و بی توجهی کرده ام در برابر ضعف هایم که قرار می گیرم بی تفاوت هستم
پیام سوال : در این سوال متوجه می شویم  که در برابر اتفاقاتی که برایمان می افتد و برای زندگی ما خطرناک است هم به واسطه غیر قابل ادراه بودن بی تفاوت هستیم و صلاح ان را به بعد موکول می کنیم 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، mehdi9666 ، ناظر14
#4
بله مثلا دزدیدن اموال احساس خجالت داشتن و عدم توانایی نه گفتن به کسی ک ب درد سر بزرگی انداخت...
 مواد مخدر حمل و نگهداری می‌کردم و خرید و فروش می‌کردم که در این جامعه جرم محسوب می‌شود و به خاطر اینکه مصرف میکردم خرید و فروش می کردم با خودم حمل می کردم و به عواقب این موضوع بی تفاوت بودم.

 به خاطر تنبلی و دلایلی ،نه اجبارا ولی خوب ذهن بیمارم جواز استفاده
از سرنگ مشترک و خونی را بهم داد و این کار را کردم و ب لطف خدا به خیر گذشته و مشکلی پیش نیامده.
وقتی پلیس جلوی من را می گرفت مجبور بودم سکوت کنم یک جوری دستم بسته بود باید از حق و حقوقم می‌گذشتم تا پایم جای دیگری باز نشود.

 مزاحمت دیگران ،ترس از خماری ،افشای اعتیادم ،اضطراب در برخورد با دیگران ،خواب آلودگی، من را وادار می کرد که ناچار واقعیات را انکار کنم و ندیده و نشنیده بگیرم،در نتیجه زندگی ام غیرقابل اداره و حریم آن باز می شد
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، mehdi9666 ، ناظر14
#5
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۳۰ عصر)admin.a نوشته است: سوال 38 : آيا تا كنون وقتي در معرض يك خطر جدي قرار گرفتهام نسبت به آن بيتفاوت بودهام يا اتفاق افتاده كه

به خاطر اعتيادم قادر به حفاظت از خود در برابر خطر نباشم؟ توضيح دهيد.
قادربه حمایت خودم نیستم,یعنی توانایی انجام کاردرست راندارم

مثال دیربه خانه میروم وبه اهل خانه باج میدهم .
پاسخ
 سپاس شده توسط mehdi9666 ، حـمـیـد ، ناظر14
#6
زمان مصرف بارها اوردوز کردم و تا مرز مرگ پیش رفتم بارها در معرض دستگیری از جانب مقامات قضایی قرار گرفتم و حبس در زندان رو تجربه کردم
و یک بار هم اوردوز  یکی از اقوام که منجر به مرگ وی شد نزدیک بود فوتش به گردن من بیفته و چون من مصرف کننده بودم و هر برچسبی بهم میچسبید نزدیک بود بعنوان قاتل دستگیر بشم و بخاطر فروشندگی و مصرف مواد مخدر توان حمایت از خودم رو نداشتم خطر محبوس شدن و پای دار رفتنم بود

در تایم بهبودی هم خطر از دست دادن کار و زندگی، سلامتی خودم و اطرافیانم منو تهدید کرد

این اتفاقات صرفا بخاطر ناتوانی در نه گفتن به خواهش دل و خواسته دیگران رخ داده

و بارها در معرض سواستفاده مالی از طرف دیگران قرار گرفته ام که بخاطر نداشتن مدرک مکتوب نتونستم از حق خودم دفاع کنم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#7
من هميشه در برابر خطرهای جدی واکنش بدون فکر از خود نشون مي دادم وروزی رسید که نتوانستم از خود دفاع کنم به خاطر بحران های مادی واجتماعی توانای روبرو شدن با کسی را نداشتم اگر حقم را میخوردند میگفتم واگزار میکنم

به خدا در اعثل چیزی که باعث می شود من به این روز بیفتم بیماری ما حکومت می کرد یا انکار بیماری انکار اشفتگی زندگی انکار عجز خود کم بینی ترس ومعمولا ارزیابی خود اگاهی داشتن از ضعف و نا توانی خودم موجب می شد نتوانم از خود حمایت کتنم واوضاع همچنان بدتر می شد
پاسخ
 سپاس شده توسط AMAN56 ، حـمـیـد ، ناظر14
#8
درمورداین سئوال این هست که خطرهایی مثل امنیت شغلی ومالی ورابطه های غلط وتکراراشتباهات که منجربه این میشودکه ترس ودلهره درماایجادمیشودوبیماری هم به آنهاکمک میکندتاماراتهدیدکنندتابهم بریزیم وبهترین راه برای حل این خطراقراربه ناتوانی وآشفتگی درآن قسمت وتقاضای کمک از نیروی برتر است
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#9
با سلام
هر چیزی یا هر کسی یا هر مکانی که باعث شود اعتیاد من فعال شود و از تعادل خارج شوم یک خطر بالقوه محسوب میشوند مثلا وقتی در کنار کسانیکه پول ناسالم رابطه های ناسالم اعتقادات سابقه داری برایشان ارزش است قرار میگیرم تحت تاثیر قرار میگیرم و دچار وسوسه و دغدغه میشوم تمرکزم از بهبودی برداشته میشود و کارهای احمقانه انجام میدهم و دیگر نمیتوانم از خودم در برابر خطر محافظت کنم و خودم برای خودم خطر درست میکنم.گاهی من خودم نقشی در خطر ندارم مثل مرگ عزیزان بیماری عزیزان یا تصادف ولی واکنشهای من خطرناک تر از خود خطر میشوند و خطرات جدید تری بوجود میاورم.
بی توجهی نسبت به بهبودی.غیبت و قضاوت بخصوص در انجمن.رشوه دادن و رشوه گرفتن.مصرف سیگار.رابطه جنسی حفاظت نشده.بی توجهی به رنجشها و کینه ها.واکنش از روی خشم.بی توجهی به خانواده.دور زدن قانون.چکاپ نکردن پزشکی.شکستن گمنامی همقدمیها.پول نا سالم.دزدی در کار.راهکار غلط دادن به دیگران.کار افراطی ووووووغیره میتواند ما را در معرض یک خطر جدی قرار بدهد.
پاسخ
 سپاس شده توسط شهاب ۳ ، حـمـیـد ، ناظر14
#10
با سلام

به خاطرحمل وتهیه موادمخدر ، مصرف مواد مخدر (سنتی ، گیاهی ، صنعتی) ، عوارض داروهای خود درمانی ،عوارض مصرف سیگار، قلیان ،ناس ،مصرف متادون وداروهای جایگزین ، قماربازی ،روابط جنسی نامشروع وافراط در آن ، درگیری های فیزیکی ،دعوا وکتک کاری .
دلایل :گاهی فکر میکنم که خطری برای من ندارد واتفاقی برای من نمی افتد ، گاهی احساس خطر میکنم ولی به دلیل اجبار نمی توانم کاری برای خودم انجام دهم چون زندگی من تحت اداره اعتیاد من می باشد ، به دلیل وجود نواقصی چون متفاوت بودن ،لذت طلبی ، تنبلی و بی توجهی Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر12 ، حـمـیـد ، ناظر14
#11
بله خیلی زیادبدوندبیمه وگواهی نامه رانندگی کردن زخم معده شدیدوبی توجهی شکستگی هاوپارگیهای بدن بخاطرتصادف وعفونت کردن وبط توجهی ازدست دادن شغل وبی خیالی و.....
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#12
در قدیم ترس از خماری باعث شد نتوانم از خودم مراقبت کنم گاهی نزد دوستان و فامیل تحقیر شدم و نتوانستم از خود حمایت کنم 

بی تفاوتی ریشه در بزرگترین مشکلات جدی من دارد 

هر وقت خودم را در مرحله ازمایش میگذارم خودم را در شرایط خطر ناک قرار میدهم 

وسوسه توانیی تفکر کردن را از من میگیرد 

مشورت نکردن یعنی در معرض خطر قرار دادن بهبودی 

مصرف راهی است برای فکر نکردن 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#13
سلام
 البته تعریف خطر جدی در هر مرحله یک نوع نیست- اما موادمخدر من را همیشه با خطر جدی مواجهه می کرد خود مشکلاتی که امروز دارم خود شاهدی بر خطر است اما همیشه نسبت به بیماری ها بی تفاوت بودم واین مساله باعث بروز مشکلات برای امروز زندگی من شده است...
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#14
بله خیلی زیاد درگذشته که حداقل روزیکبار بخاطر رفتارهای واجبارهای که پشت سرم بود خطر می کردم وتاوانهای زیاد می دادم ولی درس عبرت برایم نمی شدند امروزهم زمانهای که خودم همنشین خودم شوم دوباره درگیر می شوم می تواند بایک عصبانیت شروع شود یا یک وسوسه جنسی یا دزدی یادروغ گویی یاطمع کردن یا عجله وشتاب بارانندگی یاباقضاوت .....باعث غیرقابل اداره وناتوان شوم وباعث ازدست دادن روابط سالمم واابرویم وداشته هایم شود
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#15
بله دردمعده خون ریزی لسه هام تاری دیدحتی 
شکستن پام رابی خیال بودم چندین سال بدون گواهینامه رانندگی کرده ام باسرعت زیادوبخاطرمصرف موادخیلی بدنم اسیب خوردمثل سنگدسفراکه عفونی شدوهراندامکان داشت کیسه بترکه وشایدخطرمرگ بهمراه داشت ولی خوددرمانی بی خیالی ومصرف موادباعث شدکارامروزوبزارم برافردا اسیب بخورم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#16
سوال 38 : آيا تا كنون وقتي در معرض يك خطر جدي قرار گرفته ام نسبت به آن بي تفاوت بوده ام يا اتفاق افتاده كه به خاطر اعتيادم قادر به حفاظت از خود در برابر خطر نباشم؟(قدم۱)
زمانی که بیماری دستوردهنده باشه، هیچ امنیتی چه برای خودم و چه دیگران در کار نیست .
وقتی که بیماری برات تصمیم بگیره ریسک خطرات جدی را برای ارضا بیماریت به جون میخری و قادر به حفاظت از خودت نیستی .
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر۱۶ ، ناظر14
#17
بله درموردخطرات جسمی مثل تنگی نفس سنگ صفراحتی شکستگی پا وخیلی موارددیگه یابدون گواهینامه وبیمه ماشین همیشه طی میکردم ومواردزیاددیگه
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر۴ ، ناظر۱۶ ، ناظر14


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان