امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 45 : آیا در هیچیک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟ ( مهم : هدف از این سؤال
#1
سوال 45 :  آیا در هیچیک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟ ( مهم : هدف از این سؤال این است تا بتوانیم دریابیم که چگونه خود را به عنوان یک قربانی عرضه می کرده ایم و خود باعث قربانی شدن خودمان می گردیدیم ، و یا چگونه توقعات بی جا و زیاده از حد ما از دیگران باعث سرخوردگی ما می شدند و منظور آن نیست که مواردی را که در واقع مورد سوءاستفاده قرار گرفته ایم را بنویسیم . ) توضیح دهید . 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9
#2
به خاطر ترس و عدم اعتماد به نفس- خود محوري- عدم مسئوليت پذيري و توجه- خودمهميشه انتخاب هايي كرده ام كه اجازه دادم قرباني شوم- در جاهايي كه پاي امنيت هايم در ميان بوده خيلي وقت ها به خاطر ترس هايم باج داده ام - احساسات منفي ام را بروز ندادم و سركوب كردم اين باعث شد كه من يك شخصيت قرباني در اتفاقات زندگيم پيدا كنم- بيشتر ضعف ها- بي انرژي بودن به ما امنيت كاذب مي دهد احساس قرباني شدن است براي اينكه من با مشكلات و مسائل زندگيم كنار بيايم خيلي وقت ها ترجيح داده ام ساده ترين راه را انتخاب كنم و از زاويه ي كه من هميشه در روابطم قرباني شدم اين الگوي اشتباه در من به وجود آمد كه نقش يك قرباني را خيلي خوب بازي كنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، ناظر9
#3
معنی سوال : جاییکه خودم باعث می شدم تا از من سواستفاده شود
بله قربانی لذت طلبی پدر و مادرم – جاییکه سوادم یا وضع مالیم پایین تر از دیگران بود – جاییکه بدون دلیل در روابط یا در جمعی

برای تایید خودم کاری می کردم و از من سواستفاده می شد – من همواره قربانی خودم – تصمیماتم و افکار و احساساتم هستم – و وقتی احساس قربانی کردن می کردم یا می کنم خودم را قربانی عرضه می کردم – و خود به خود زمینه قربانی کردن خودم را فراهم می کردم ( مانند بچه اهو که کنار شیر بازی می کند )
برای فرار – ماسک – دروغ های گوناگون – نجات دادن دیگران – ضرر زدن به خود – پول خرج کردن برای محبت -
راه کار : ما باید بدانیم این احساس جز سرخوردگی و حال بدی چیز دیگری ندارد و نباید این احساس را با خود حمل کنیم ان را بپذیریم چون به هر حال گذشته است
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، ناظر9
#4
گاهی برای اینکه تایید شوم گناه دیگران را گردن می‌گرفتم و خود را یک فداکار جلوه می‌دادم. در آن لحظه چون تایید می‌شدم احساس خوبی داشتم ولی بعد که عنوان می‌شد یا آن شخص به روی خودش نمی‌آورد احساس یک قربانی سلاخی شده به من دست می‌داد. ساده‌لوحی، زودباوری، دلسوزی همیشه موجب می‌شد من پله‌ای باشم برای ترقی دیگران چون احساسات دیگران را برتر از احساس خود در نظر می‌گرفتم. امروز سعی می‌کنم از روی نقايصم برای دیگران دلسوزی نکنم تا پوچی به سراغم نیاید.
توقع در مورد کسانی که نسبت به آنها احساس می‌کردم خیلی عشق خرج کرده‌ام بالاترین احساس قربانی بودن را در من زنده می‌کنند.
پاسخ
 سپاس شده توسط ali ghobadi ، eshgholi ، حـمـیـد ، ناظر9
#5
بله‌.
من در تمام روابطم به آنچه که تصور می کنم حق من بوده و بهش نرسیده ام احساس قربانی بودن می کنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ali ghobadi ، eshgholi ، حـمـیـد ، ناظر9
#6
قربانی بودن یعنی بدون قید و شرط تسلیم بودن و در این شرایط هیچ اراده ای از خود نداشتن
و اینکه بین سوءاستفاده و قربانی اندازه یک مو فاصله است.?

افراط و تفریط - عدم شناخت خود و دیگران - توجه غیرمنطقی به احساس دیگران - ساده لوحی -  زودباوری - دلسوزی بیجا - ترس و توقع بارها باعث شد که احساس قربانی شدن کنم? ( البته یکی از بزرگترین نواقص برای ما احساس قربانی شدن است ).?
قربانی پدر ، مادر و سایر اعضای خانواده - قربانی حکومت و سیاست های آن?

وقتی برای تصمیم گیری از سوی نزدیکان طرف مشورت قرار نمی گیرم و به من بهاء داده نمی شود  احساس قربانی شدن می کنم? اما اگر از نظر روحانی خود را تقویت کنم ( عملکرد داشته باشم ) چنین احساساتی نخواهم داشت.?
من وقتی سهم خودم را بدانم قربانی نمی‌شوم یعنی آگاهانه اختیار دارم و بر اساس اختیار و انتخاب است که قربانی می شویم? ( مورد سوءاستفاده قرار می گیرم )?

?الف؛ در رابطه با خود ، خداوند ، دوستان ، خانواده ، اجتماعی و غیره در کلام  ( فقط با گفتن ) احساسی قربان شدن کرده ام.?
?ب؛ مهم این است که بفهمم من چگونه خود را به عنوان قربانی عرضه کرده و باورم کرده ام که قربانی شده ام که این ( باور قربانی شدن ) اراده را از من می گیرد تا نقش این را در بیاورم که هیچ نقشی نداشته ام و اینکه کارهای غلط خود را با قربانی بودن توجیه می کردم?
سوال می‌گوید? خودت ادعای قربانی شدن در می آوری تا به جامعه خود را قربانی نشان ‌دهی ، تا بگویی من قربانی ساختار حکومتی شده‌ام.?
قربانی تفکر غلط خودمان بودیم و سیستم تفکری ما ایراد داشته.?

بحث این سوال خود را قربانی نشان دادن است.?
رابطه هایمان را تنظیم کنیم تا کسی نتواند از ما سوءاستفاده کند.?
کسی که فکر می‌کند مورد سوءاستفاده قرار گرفته یا قربانی شده است به دلیل این است که هر چه هست ایراد از خود اوست چرا که به حقوق خود آشنا نبوده و به قانونمندی ها توجه نکرده که در نتیجه قربانی نفهمیدن قانونمندی ها شده است?

در نتیجه?
پیدا کنم کی خود را قربانی جلوه داده ام ?( مثلاً وقتی می گویم من آدم بیچاره هستم ، من اصلاً شانس ندارم )?
 با گرفتن یک تراز از خودم می فهمم که خودم باعث شدم که احساس قربانی شدن کنم ?( چرا در دهه پنجاه متولد شدم ، چرا زمان من جنگ شد ، چرا درآمد ندارم ، وجدان هیچ کس قرض پس نمی دهد ، مردم همه کلاهبردار هستند )?
 اینطور افکار و گفتارها باعث می شود که دیگران طوری با من رفتار کنند که احساس قربانی شدن کنم?
 وقتی تصمیم نمی‌گیرم ومی‌خواهم دیگران برایم تصمیم بگیرندباعث می‌شود احساس قربانی شدن 
کنم ? 
گله کردن باعث می‌شود دیگران طوری با من رفتار کنند که احساس قربانی بودن کنم?
اظهار عجز پیش دیگران نیز باعث می‌شود از رفتار دیگران احساس قربانی شدن کنم? 
 مشارکت هایم نیز در صورتی که غیراصولی باشند باعث زمینه قربانی بودن را برایم فراهم می‌کند.?

توقع داشتن ، نپذیرفتن خود و دیگران ، وقتی برایم تصمیم گرفته می‌شود ، از امید نگفتن ، از توانایی نگفتن و کلاً عملکرد من باعث شد که احساس قربانی شدن کنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ali ghobadi ، eshgholi ، حـمـیـد ، ناظر9
#7
گاهی برای اینکه تایید شوم گناه دیگران را گردن می گرفتم وخود را یک فداکار جلوه می دادم در ان لحظه چون تایید می شدم احساس خوبی داشتم ولی بعد که عنوان می شد یا ان شخص به روی خودش نمی اورد احساس یک قربانی سلاخی شده به من دست می داد

امروز سعی می کنم از روی نقایصم برای دیگران دلسوزی نکنم تا پوچی به سراغم نیاید
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9
#8
سلام

بله تموم روابط من خیلی کم پیش میومد زیر بناش درست باشه براساس  مواددمخدرشکل میگرفت ک هرروز بافرم خاصی درمن شکل میگرفت گاه عشق ودوستی .گاه رابطه رومانتیک .گاه ازسر نیاز .گاه کمبود خلع ها.وووتموم روابط هام سرچشمه ازهریک ازخلع های درونیم شکل میگرفت ودررابطه وقتی منیت من شکل نمیگرفت شکل قربانی بودن .کم ارزشی .پوچی ولوغیر دست میداد بهم چراک پایه واساس رابطه هابراساس مخدر.خودخواهی .ولو هزاران نقص دیگه بود
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9
#9
من توی هررابطه ای که ارزش خودمو برای حفظ اون رابطه پایین آوردم قربانی کردم خودمو

دلیلش??
گاهی باج تنهایی دادم
گاهی باج بی پولی دادم
گاهی باج بی کسی دادم
گاهی عدم آگاهی
گاهی اعتماد بیجا 
گاهی رفتم به خیالم سودی ببرم سوخت کردم?‍♂?

اما اینا??
یه دلیل بزرگ داره همیشه بیماری من بیشتر از من توی روابطم نقش داشته است.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9
#10
گاهی برای اینکه تایید شوم گناه دیگران را گردن می گرفتم وخود را یک فداکار جلوه می دادم در ان لحظه چون تایید می شدم احساس خوبی داشتم ولی بعد که عنوان می شد یا ان شخص به روی خودش نمی اورد احساس یک قربانی سلاخی شده به من دست می داد
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، toobchi ، ali ghobadi ، حـمـیـد ، ناظر9
#11
من در اکثر روابطم .....خصوصا  رابطه ام با ساقی   ....شدیدا  احساس قربانی شدن میکردم .
ولی برا ماندن بیماری  ..باید باج میدادم.
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، toobchi ، ali ghobadi ، حـمـیـد ، ناظر9
#12
با سلام....
منظور سوال جایکه سَرِ ما را بریدند نیست منظور جایکه خودمان سَرِ خودمان را بریدیم است.
تا مدتها فکر میکردم من قربانی جدایی پدرن از مادرم شدم در حالیکه خیلیا بودن بدون پدر و مادر بزرگ شدن و آدمهای موفقی شدند.

من بخاطر داشتن خلاء درونی ، نداشتن اعتماد بنفس ، نداشتن هدف ، داشتن وابستگیهای جور و واجور ، توقع بیجا ، عقده های فرو خورده و غیره احساس قربانی شدن میکردم.

من در واقع قربانی طرز فکر و اعمال و رفتار و احساسات و باورهای خودم شدم و علت آنرا در دیگران جستجو میکردم.
مثلا خیلی جاها نمیتوانم برای بهتر بودن خودم کاری بکنم فکر میکنم قربانی سرنوشت شدم.
من قانون گریز بودم و از جامعه طرد میشدم (دستگیری و زندان) بعد میگفتم من قربانی جامعه شدم و شروع میکردم به جامعه خسارت زدن سوال اینجاست که در همین جامعه چطوری بعضیا خوب کار میکنند ولی من فکر میکنم قربانی جانعه شدم. مثلا در NA باند بازی میشود و به من رای نمیدهند من چرا احساس قربانی شدن میکنم مگر در NA فرصت خدمت بدون رای کم داریم؟ اگر من خدمت کن باشم در انجمن فرصت خدمت بدون رای زیاد است.
گاهی من با دیگران مسابقه قربانی شدن میدهم دقت کردید در بعضی جاها طرف از یک مورد قربانی شدن خود میگوید ما ۱۰ تا مورد قربانی شدن رو میکنیم مگر مسابقه است؟ چون اینجوری بهتر میتوانیم ضعفهایمان ، کم کاری یمان ، ناتوانی یمان ، تنبلی یمان یا خرایکاری هایمان را پشت قربانی شدن الکی مخفی کنیم.
یک جواب نه شنیدن ساده در ما احساس سرخوردگی بوجود میاورد و فکر میکنیم آدم بدرد بخوری نیستیم. و این احساس قربانی شدن حاصل تصورات باطل من است نه واقعیت مسئله.
خیلی وقتها احساس قربانی شدنه واقعی است یعنی بخاطر اعتماد بیجا و نادرست وسوسه ، خودم شرایط سوءاستفاده شدن و قربانی شدن را برای طرف بوجود آوردم بعد شروع میکنم به انتقام گیری.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9
#13
با سلام به همه دوستان
درخیلی جاها خودم خودم را قربانی کردم برای تایید طلبی برای منفعت بیشتر برای مظلوم نمایی برای اینکه بگویند حق با من است برای اینکه بگویند عجب آدم مردیه گناه دیگران رابه گردن میگرفتم برای اینکه از پول کسی استفاده کنم تحقیر راتحمل می کردم و........ Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد
#14
بله،مواقعی که از اعتمادوصداقتم سوءاستفاده شود،غرورم بشکند،نتوانم حرف دلم رابزنم ودرخودم بریزم،زمانی که عشق ومحبت راگدایی میکنم،وقتی موردتمسخرویاتوهین واقع میشوم،دررابطه ای که بخاطردوستم خودم راکنارمیکشم،زمانی که ازمن سوءاستفاده مالی واحساسی میشود، زمانی که به هردلیل ازحق وحقوقم میگذرم،وقتی بهم تهمت میزنند،زمانی که با نه گفتن مشکل پیدامیکنم ودچار رودربایستی میشوم،وقتی اجبارأوبدون تمایل واردرابطه ای میشوم ویا رابطه ای راکات میکنم،جاهایی که مجبوربه دروغ گفتن وشهادت دروغ دادن میشوم،زمانیکه نمیتوانم احساسات واقعیموبروزبدم ومجبورمیشم اوناروسرکوب وخفه کنم،وباج دادن بخاطرسرپوش گذاشتن برروی ترسهایم خیلی اوقات باعث شده تاحس قربانی بودن پیداکنم.
اماامروزه پی برده ام که من بیشترقربانی تصورات غلط وافکارخراب خودم بوده ام وتمامی این افکاروتصورات باطل باعث میشودتامن یک شخصیت قربانی دربرابرهرچیزی که باب میل من نیست پیداکنم تا شروع به خودآزاری ودیگرآزاری کنم.
جواب این سؤالات کمکم میکند تارابطه ای سالم درست وواقعی باخودم ودیگران داشته باشم ودست ازتوهم وخودآزاری بردارم?
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد
#15
سوال 45 :  آیا در هیچ یک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟(قدم۴)
هرگاه من چهارچوب روابط سالم را بلد نبودم ، هرگاه نمیدانستم که حد وحدود روابط را حفظ کنم،هم به خودم و هم به دیگران صدمه میرساندم ، نمونه اش این بود که احساس میکردم همیشه من قربانی رفیق هام،خانواده ام ، شریک کاری ام و یاصاحب کار یا معشوقه ام شده ام ، فکر میکردم همیشه بیش از حد دارم برای آنها زحمت میکشم و آنها با بی اعتنایی و یا طرد کردن من این حس بهم دست میداد که من قربانی شده ام ، گاهی وقت ها هم من خودم  این حس رابه وجود می آوردم که پشت این حس قایم بشم و سهمم را در رابطه ام انجام ندم و کارهایی که نباید میکردم را انجام میدادم .
قربانی شدن ،یک انتخاب از جانب خودم بود.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، rahman28
#16
بله خیلی زیادگاهی حس میکنم توتموم زندگیم
نقش اسب بارکش ویک قربانیودارم
وقتی هدف تعهدمسیولیت پدیری وچهارچوب
تورابطه نباشه اترسرمن ازلحاظ احساسی
کم میارم ورنجش ورمیدارم
چون ادم رنجشی واحساساتی هستم وبعداون
احساس رنجش ازطرف وخودم بطورشدیدمیکنم
وفکرمیکنم من تورابطه قربانی بوده ام
حتی توروابط خانوادگی هم حس میکنم همه کارهابا
منه کارخریدپول دراوردن....ومن فقط یک قربانیم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد
#17
احساس قربانی بودن ربطی ب قربانی شدن یانشدن نداره حسیه ک باعث میشه ادم احساس بدوکمبودکنه حس کنه داره ازش بی جهت سواستفاده میشه من این حسوتومحیط کاری توبازارتوخانواده زیادتجربه کرده ام خصوصاالان حس میکنم چون سرپرست خانوادم وبایدچندنفرونون بدم مدام بدون استراحت بایدکارکنم وکاری ک میکنم ب اندازه درامدم نیست بخاطربودن بچه بزرگ خانواده پدری زیاداین حسوداشتم واین حس باعث میشه انرژی مثبت بره وادم احساس پوچی کنه
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان