امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال30 : اعتياد من باعث بروز چه مشكلاتي براي من در بين دوستان شده بود؟
#1
 سوال30 : اعتياد من باعث بروز چه مشكلاتي براي من در بين دوستان شده بود؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر14
#2
به خاطر فعال بودن اعتیاد منفی من خیلی خیلی زیاد دوست داشتم در عین حال هیچ دوستی هم نداشتم و خودم هم دوست خیلی از افراد بودم در حالی که هیچ کس را دوست نداشتم و همین باعث شده بود در بین دوستان احساس تنهایی می کردم و مشکلات زیادی برای خودم و دیگران ایجاد می کردم }در گذشته{

اما امروز به خاطر فعال بودن اعتیاد مثبت من همان اعتیاد باعت بر طرف شدن مشکلات شده دیگر با دوستان روراست هستم و احساسم را میگم و اگر از هر کدام که خوشم نیاید به او نمیگم دوستت دارم و دیگر کمتر با نه مشکل دارم و با دوستان امروز نزدیک هستم و در بین آنها احساس آرامش می کنم یکی از برکات بیماری اعتیاد اینه که من را تسلیم اصول انجمن کرده
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، ناظر9 ، ناظر14
#3
قادر به ادامه روابط حتی برای مدت کوتاهی نبودم- روابطم با دوستانم چون بر اساس خود خواهی و خود محوری بود خود به خود بعد از مدتی خراب می شد ( مدل روابط معتاد گونه )- دوستانم را بر اساس خودخواهی و یا اجبار و توقع انتخاب میکردم و بعد از مدت کوتاهی از من فاصله می گرفتند دنبال تغییر دادن دیگران بودم تا نواقص خودم به چشم نیاید و غیر قابل اداره بودن خود را پوشش دهم تضادهای شخصیتی و رفتارهای گوناگون من باعث شد که بعد از مدتی اکثر دوستانم ترکم کنند وابسته میشدم و یا وابسته میکردم و همین موضوع باعث میشد که همیشه با دوستانم دچار چالش توقع رنجش و و حتی درگیری شوم و ربطه هایم را بعد از مدتی از دست میدادم و همین موضوع در تمام روابط من تاثیر گذار شد و باور کردم که من نمی توانم به صورت اجتماعی و در جمع دوستان زندگی کنم و یا اینکه اصلا چیزی به نام دوست وجود ندارد ( رفاقت قصه ای است که به افسانه ها پیوست )- خودم را قربانی میکردم تا محبت انها را بخرم ......
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، ناظر9 ، ناظر14
#4
من هر چ دوست داشتم همه بیمارتر از من بودن ،هرکسی هم میومد برا رفاقت باید معیار های معتاد گونه میداشت ،یا میشد از انها استفاده یا سو استفاده کرد،نمیتوانستن اعتماد کنند،یا همیشه میترسیدند ک یک اتفاقی بیوفتد،بی اعتماد بودند ،یهو شاید مورد اسیب قرار میگرفتند یا .... کلا خسارت بودم..
من شخصا از بچگی تا اینکه پاک شوم یک نفر هم دوست درست نداشتم .
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، ناظر9 ، ناظر14
#5
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۳۵ عصر)admin.a نوشته است:  سوال30 : اعتياد من باعث بروز چه مشكلاتي براي من در بين دوستان شده بود؟
سواستفاده هایی که ازمن درگذشته میشودمثل دعواکردن,پول خرج کردن,جورکردن مکان,رفیق بازی,پول قرض دادن.
دررابطه امروزبیماری اعتیادم,شدن سطل آشغال دیگران,رابطه هایم آبکی وقالبی شده است,نگاه کردن به نیازهای دیگران,باعث شده دیگران ازمن دورشوند.اگرامروزدوباره مثلث خودمحوری(وسوسه.اجبار.عادت خودمحورانه) من کارکند,دیگر نمیتوانم ازدیگران انرژی بگیرم.بخاطربیماری اعتیادکه برای خود درست کردی,به قولی که نمیتوانی عمل کنی,قول نده
رابطه آبکی ایجادنکن وشوخی افراطی نکن که باعث شود دوستان را ازدست بدهی
پاسخ
 سپاس شده توسط ssaeedg ، ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر14
#6
سرک کشیدن در زندگی دوستان
دخالت در روابطشون
تحقیر و تمسخر 
توقعات بیجا از دوستان
رنجیدن و رنجاندن
و ....

باعث میشد که راهشون رو از من جدا کنند
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#7
دو چیز عموماً میتواند زندگی را معنا و هویت بدهد اول ، خانواده ، دوم دوستان و ما متاسفانه هر دوی اینها را فقط به این علت از دست دادیم که دیگر کنترل و مدیریت زندگی را ازدست داده بودیم و در واقع علیرغم میل باطنی به علت غیر قابل اداره شدن زندگی این مواهیب را از دست دادیم . 
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر14
#8
زمان اعتیادم دوستانم  ک دور وبرم بودن همه پی منافع خودشون بودن که خونه م پاتوق بود براشون و میومدن میکشیدن هیچوقت واس عملم دست جلوی کسی دراز نکردم ولی خب رفیقایی داشتم ک فقط واس خاطره مواد دورم بودن
از روزی ک پاک شدم همشونو حذف کردم از زندگیم و دوستان جدیدی پیدا کردم
قبلا همه ی دوستام مال عمل بودن با ادم پاک و دوست و رفیقی ک ادم درست و پاکی باشه نداشتم ب چشم دیگه ای بهم نگاه میکردن و حتی خانواده شون اجازه بهشون نمیدادن بامن رفاقت بکنن و همشون دورم میزدن چون معتاد بودم و جایگاه اجتماعیم رو کلا فراموش کرده  بودم فقط میخاستم توی جلساتی باشم ک از اعتیاد باشه و جلسات دیگ رو نمیرفتم و نمیشنستم حوصله شو نداشتم رو به انزوا اورده بودم ک دیگ رفیقی هم نمونده بود برام ک میرفتن واس تفریح من نمیرفتم چون پاک بودن و من اهل عمل باید میکشیدم و الان خداروشاکرم ک هر روز داره ب پاکیم اضافه میشه و بعد از قرنطیه مطمانم ک میتونم جایگآهمو توی دوستای پاک پیدا بکنم و دوباره استارت زندگی خوب رو میزنم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر14
#9
با سلام
امروز ببینم اگر دوست قدیمی ندارم حتما در ارتباط با دوستان مشکل دارم.
گذشته رو بیخیال بشیم به امروز بپردازیم مثلا آنها را بر اساس ظاهرشان یا موقعیت اجتماعی شان یا وضعیت مالی شان انتخاب میکنم و به ارزشهای انسانی آنها کمتر توجه میکنم و به نیاز آنها کمتر توجه میکنم در رابطه ها الویتها را تقسیم نمیکنم و اول خودم رو در نظر میگیرم در رابطه ها افراط و تفریط میکنم و انتظار بیش از حد و خارج از توانشان دارم یکی از مشکلات من وابستگی در دوستی است که باعث میشود با نه مشکل داشته باشم چیزیکه در رابطه ها برایم کار میکند اینستکه همان که هستم باشم و بیشتر از توانم ظاهر نشوم یعنی اصل تواضع و فروتنی.
به خودم و دوستانم فرصت اشتباه بدهم و با یک مشکل کل رابطه را قطع نکنم گاهی نقاط مثبت خودم یا دوستم را آنقدر بزرگ میکنم که وقتی خطای انجام میشود نه خودم نه دوستم را نمیتوانم بپذیرم.رابطه باید دو طرفه و بر اساس اصل تمایل شکل بگیرد و اجبار نداشته باشد امروز باید این را بدانم نه من به کسی نیاز دارم نه کسی به من نیاز دارد رابطه دوستی با دیگران داشتن یک تعامل اجتماعی و وصل بودن به جامعه است نه ابزاری برای رفع احتیاجات شخصی.
من باید نگاه تکبعدی را از خودم بگیرم و ‌کلی تر به مسئله دوستی نگاه کنم یکی از مخرب ترین دلیل خراب شدن رابطه هایمان دخالت در حریم خصوص دوستان است.
پاسخ
 سپاس شده توسط ssaeedg ، ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر14
#10
سلام
همیشه خودخواه و خود بزرگ بینی داشتم.مسلما درک این تضادها در رفتارم با دیگران باعث رنجش ،ناراحتی و قطع ارتباط میشد و من بر همین اساس با دوستانم رفتار می کردم که باعث ناراحتی میشد.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#11
با سلام
 قطع رابطه با دوستان صمیمی بخاطر آزاردادن آنها ، دوری کردن از بعضی از دوستان صمیمی به خاطر حسادت ، قطع رابطه بخاطر سوء استفاده کردن از آنها ، قطع رابطه به خاطر بدقولی نسبت به قول وقرارهای خود ، بی توجهی متقابل نسبت به هم ، دوری کردن از آنها به خاطر اینکه متوجه اعتیادما نشوند ، دوستان سالم خود را تحقیر کردیم و آنها رانچسب وغیر قابل تحمل خواندیم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر14
#12
خسته کننده شده بودم چون خودخواهی من باعث آزردگی آنها می شد .ازمن فرار می کردند ومن تنها می ماندم. انگشت نما شده بودم تمام دوستانی که موفق بودند و می‌توانستند به من کمک کنند را ازدست دادم و یک عده مثل خودم باقی ماند، که با سوءاستفاده از یکدیگر به هم کمک می‌کردیم تا شکست های زندگی را یک به یک تجربه کنیم.

اگر احیانا کسی بامن رفاقت داشت به خاطر جاذبه،پول،موقعیت اجتماعی یاشخصیت مفیدم یادوست داشتنیم بود، پس حق آنهابود که اگرپول یاموقعیت اجتماعی ام راازدست دادم ازمن فرار کنندوهمیشه ازانهاگله مندبودم که راه ورسم رفاقت را نمی دانند.
پاسخ
 سپاس شده توسط kakam04 ، حـمـیـد ، @lirez@ ، ناظر14
#13
سوال30 : اعتياد من باعث بروز چه مشكلاتي براي من در بين دوستان شده بود؟
من هیچ نقشی در انتخاب دوستانم نداشتم ، بیماری اعتیاد برای من دوست انتخاب میکرد.
من را از دوستانی که میتونستند که کمک کننده باشند و مرا در زندگی راهنمایی کنند جدا کرد و برعکس به دوستانی که پیوندمن باآنها از،روی اجبار بود ،وصل میکرد.
دوستان خوبم کم کم بخاطر بیماری من ،خودمحوریم، خودخواهیم ، غیرقابل اداره بودن روابطم و ...مرا ترک کردن و من بواسطه رفتارخودم طرد شدم .
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#14
عدم فن جمع زیستی خودمحوری قدرت طلبی وطلبکاری ازهمه بدقولی بدزبانی شوخی افراطی فحش دادن بدقولی اویزون بودن دل زدگی غیبت کردن رنجشی بودن زودرهاکردن شکستن رازدوستان خوردکردنشون توجمع بی تفاوت بودن ادم فروشیو....
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر6 ، حـمـیـد ، ناظر14
#15
سلام

هر مثلا دوستی که مصرف کننده بود دور خودم علی رغم خساراتی که به من می زدند حفظ می کردم و اگر برای مصرف نیازی بود برایشان براورده می کردم و کسانی که دوست بودند و می خواستند به من کمک کنند و من را از خود دور نمی کردند را از خودم دور می کردم وقطع ارتباط می شدم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14
#16
باعث شدروابط سالم رفته رفته خراب شوند براثر مصرف وکارهای که ازمن سرمیزد درجمع دوستان احساس راحت نمی کردم وشروع به روابط ناسالم وافرادمثل خودم راپیدا کردن که درهمان جمع هاهم باعث درگیر دعوامی شد ورفاقت وجود نداشت فقط به واسطه مصرف وازسرناچارهمدیگرراتحمل می کردیم واعتیادم باعث پاگذشتن رو حق وحقوق دیگران ودایم ازهمه طلبکاربودن که منجربه قطع رابطه وخسارت زیادمیشد امروزنگاه می کنم که باهزارگروه رفیق بودم ودریغ ازیک رفیق که توانسته باشم حفظ ومراقبت کنم هرکدام راباواسطه چیز خراب کردم با دعوا کردن باپست وفرومایه بودن با نیشزدن باطمع کردن بالذت حوی بانتظار توقع یابرعکس بازیاد سواردادن به دیگران بانه نگفتن چیزدرتوان ندارم ولی قولش رامی دهم بعدرنجش گرفتن بعد رابطه راخراب کردن خلاصه ازکجا رابگوبم که خراب نکرد
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14
#17
وقتی بصمیمیت ودوستی یابقول خودمون رفیق فابریک فکرمیکنم 
میبینم دوست قدیمی که دوستی دلی باشه ندارم 
اینوبه اون فروختم وبااین کینه بااون قهربادیگری توقع بعدی پرخاشگری
وهمه وهمه ناسازگاری ایرادگرفتن تحقیرکردن گاهی خیانت و....
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14
#18
میشه بگی توروابط بادوستان همیشه خیلی گرم وسریع پیش رفتم اماقدرت نگهداری هیچ رابطه ای رونداشتم سریع دلزده میشدم یادلزده میکردم وبایک رنجش رابطه تموم بودتوقعات بیش ازحرقاطی شدن زیادی روابط خیلی زیادوبی چهارچوب وبی تناسب ودرروابط بادوستان واقعی پسشون زدم وبخاطرتاییدطلبی ازادمهای بی چهارچوب خوشم اومدوالگوگرفتم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14
#19
سلام دوستان. من در دوران مصرف چیزی به عنوان دوست برایم باقی نگذاشته بودم هر کسی که دور و برم بودند فقط همبازی بودند که اکثر مواقع بعد از هر بازی با یک خطای کوچک از بازی حذف میکردیم. فقط خانواده مانده بود که آن هم در حال فروپاشی بود. خوشبختانه با روند بهبودی به آغوش گرم خانواده بازگشته و دوستان بهبودی را جایگزین همبازی کرده ایم. دیگر خطاها را به راحتی می بخشیم و دوستان خود را به راحتی حذف نمیکنیم. پیدا کردن دوست خیلی راحت است مهم نگه داشتن آنهاست که اگر خودمحوری و خواسته های غیر معقول را کنار بگذاریم میتوانیم مشکلات خود را حل کنیم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14 ، ناظر۱۶
#20
وابستگی بیش ازحد به خیلیها افشای رازهایی ک نبایدمهربانی افراطی وتغییروضعیت ونصفه رهاکردن دوستان باندبازی زبون بازی گمنامی شکستن جبهه داری بی مورد
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14 ، ناظر۴ ، ناظر۱۶


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان