امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 20 : من دقيقاٌ در برابر چه چيزي عاجزم؟
#1
سوال 20 : من دقيقاٌ در برابر چه چيزي عاجزم؟ 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، ناظر14
#2
امروز من در برابر هر چیزی که منو درگیر خودش کنه عاجزم استفاده از عادات بدم مثل دوروغ گفتن تنبلی پرخوری وکلا لذت باشه عاجزم چرا که با اولین بار مصرف انها دچار اجبار به مصرف انها می افتم در برابر افکار احساسات راغبطه صحیح گذاشتن و در کل در برابر بیماریم عاجزم هر موقع نیروی محرک من خارج من باتشه عاجزم مثل پول غذا مواد شهوت دربرابر هر لذت میده عاجزم برای پول خرج کردن یا رسیدن به قول و قرارم عاجزم در مقابل پیروزی و شکست .استفاده صحیح از وسائل شخصی و عمومی .افکارم .رفتارم. احساساتم و در کل در مقابل رفتار کردن از روی بیماری عاجزم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، ناظر9 ، ناظر2 ، ناظر10 ، ناظر14
#3
 [b]وقتی نیروی به حرکت در اورنده من خارج از کنترلم باشد من در مقابل ان عاجزم عجز کلمه ای است که شرح حال ما معتادان را به سادگی توصیف می کند برای کار کردن قدم اول ما نیاز داریم تا عمیقا عجز شخصی خود را به خودمان ثابت کنیم
رفتار های ناشی از اجبار مصرف نواقم
رفتارهایم در خانواده ارتباط صحیح گذاشتن طبق چهارچوب روابط با دیگران کار کردن مصرف مواد مخدر در برابر روند فکری و قسمت روانی بیماریم - - در مقابل احساساتم در مقابل در مقابل بیماریم و کنترل کردن دیگران در مقابل تغییر دادن دیگران در مقابل بروز عواطف و احساسات به شکل سالم -
[/b]
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، سعید ز ، ناظر9 ، ناظر10 ، ناظر14
#4
من دقیقا در برابر خودم عاجزم . در برابر افکارم ، رفتارم ،گفتارم  و احساساتم عاجزم  . بهترین دلیلش هم هرز بودن افکارم ، غیر ارادی بودن رفتارم ، نیش و کنایه زدن وفحاشی کردن گفتارم و نهایتا پاندول بودن و مثل معروف با نخود سردی کردن و با کشمش گرمی کردن من میباشد که دلیل بر عجزم میباشد ..
پاسخ
 سپاس شده توسط admin.a ، سعید ز ، ناظر9 ، ناظر10 ، ناظر14
#5
معنی لغت عاجز یعنی ؛ درمانده ، ناتوان ، و تعریف آن یعنی ؛ عدم توانایی های که دیگران بطور طبیعی دارای آن تواناییها هستند . گاهی اوقات ممکن است ما در مقابل چیزی عاجز باشیم ولی خودمان متوجه آن نباشیم یعنی در اثر عدم آگاهی و شناخت متوجه عجز های خود نباشیم ، بطور مثال شخصی که بیماری قند دارد و رنج میبرد اما نمیداند که بیمار است ، و یا اشخاصی که نسبت به چیزهای مختلفی حساسیت دارند که خودشان متوجه آنها نیستند و در اثر همین عدم شناخت در زندگی نسبت به عوارض آن بیماری رنج میبرند ، و همینطور در رابطه با ما یکی از چیزهای که ما را همیشه مورد اذیت قرار میداد و زندگی ما را آشفته کرده بود بیماری اعتیاد بود که ما در گذشته اطلاع و شناختی نسبت به این بیماری نداشتیم و عوارض همین بیماری عاقبت زندگی ما را به آشفتگی کشاند . همانطور که یک بیمار دیابتی پس از شناخت بیماری خود نه تنها از مواد بظاهر شیرین پرهیز میکند و خود را در مقابل چنین موادهای عاجز میداند بلکه از چیزهای غیر شیرینی که در بدن در اثر متابولیزه شدن به قند تبدیل میشود نیز دوری و در مقابل آنها هم اعلام به عجز میکند ، و لذا ما هم نه تنها درمقابل مواد مخدر خود راعاجز میدانیم ، بلکه باید از عوامل مختلفی که میتواند بیماری ما را فعال کند ، در مقابل آنها هم اقرار به عجز می کنیم . اینکه ما بخواهیم بگویم فقط در مقابل مواد مخدر عاجزیم در واقع بیماری اعتیاد خود را انکار میکنیم ، اساساً ما نسبت به هر چیز و یا هر عاملی ( چه کوچک و چه بزرگ ) که بطریقی ریشه در بیماری ما داشته باشد عاجزیم . در حقیقت ما در مقابل هر شاخصه ایی که از ، یکی از ابعاد بیماری ما نشات گرفته باشد عاجزیم .. ما بطور تجربی دریافته ایم که هر گاه شاخصه ایی از بیماری ما در هر زمینه ای فعال میشود ما کنترل آن را از دست میدهیم و لذا ما در برابر هر چیزی که کنترل آنرا از دست میدهیم عاجز هستیم هر چه میخواهد باشد .

اما بطور واضح و روشن ، و اینکه دقیقاً بگویم در مقابل چه چیزی عاجزیم در یک کلام میگوییم ؛

(( ما فقط در مقابل بیماری اعتیادمان ، دقیقاً عاجز و ناتوان هستیم ))

نکته ای که شایان تامل و تفکر است ، این است که همه انسانها در مقابل عواملی عاجز هستند که این عوامل بستگی به نوع بیماری آنها دارد .هر کس به نوعی ، و لذا عاجز بودن ما در مقابل بیماری نباید در ما باعث سرخوردگی و یا احساس تفاوت با دیگر انسانها شود . در واقع مطلب این است که وقتی ما عجزهای خود را در مقابل بیماری درک میکنیم و آنها را می پذیریم و سپس آنرا اقرار میکنیم همین مسئله باعث میشود که ما نسبت به آنها فکر واقدامی بکنیم در واقع اقرار به عجز کردن باعث شکوفا شدن توانایی در ما میشود و ما را به تعالی میرساند .
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، ناظر9 ، ناظر14
#6
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۴۱ عصر)admin.a نوشته است: سوال 20 : من دقيقاٌ در برابر چه چيزي عاجزم؟ 
وقتی حق انتخاب نسبت به چیزی که توراحرکت میدهدنداری عاجزهستی.هرچیزی که درزندگی من میتواندعجزمرانشان بدهد.زمانی که میل به جنس مخالف پیدامیکنم عاجزهستم.وقتی که میخواهم ازکلمه نه استفاده کنم عاجزهستم.ارتباط برقرارکردن بااقوام,گوش دادن به حرفای دیگران,حفظ گمنامی خودم درقالب حق انتخاب,حق وحقوق دیگران احترام گذاشتن,رفتاروکردارفرزندم وتربیت آن,نمازخواندن ودعاکردن,کمک گرفتن ازخداونددررابطه بامشکلاتم,اعتراض به انتقاددیگران,ترک نیکوتین,درمقابل تعادل نداشتن درشوخی,

من فقط اینهارواقرارمیکنم,زمانی میتوانم بگویم عاجزهستم که اینکارهارو انجام ندهم.تمام بحران های من عجزمن هستند.هرچیزی میتواندنیروی محرکه من باشد.نحوه برخوردمن با این نیروعجز,مهم است.وقتی ازخودغافل میشوم یعنی تمرکزازروی بهبودی برداشته شده ,درمثلث خودمحوری زندگی میکنم.درمقابل تغییرکردن وعوض شدن دربرابرباورهای غلطم دربرابر دیگران,درمورد رابطه های مالی ,جنسی وعاطفی,درکل عاجزهستم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر14
#7
بعد از اینکه بحران های اعتیاد رو پشت سر گذاشتم و بر خلاف انتظار از مهلکه اعتیاد جان سالم بدر بردم به نقطه عجز رسیدم که نه راه پس داشتم و نه راه پیش. نقطه ای که نه با مصرف و نه بدون مصرف حال خوبی نداشتم. این نقطه عطفی برای تغییر و تحولی درونی بود.

اقرار به عجز و اینکه عاجزم نیاز به عزمی راسخ دارد.

نمیشه در برابر اعتیاد عاجز باشم و بهبودی را دنبال نکنم، یا در برابر افکارم عاجز باشم و از فکر دیگران استفاده نکنم.

من در برابر خواسته های درونم و هر چیزی که اختیار زندگی رو ازم سلب میکنه عاجزم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر14
#8
با سلام....
عجزهای من>>> میخواهم زود پولدار شوم ولی آرامشم رو حفظ کنم ، میخواهم انتقاد پذیر باشم ولی پاسخگو نیستم ، از پذیرفتن خودِ عجز عاجزم ، میدانم جنگ رابطه هایم را خراب میکند از نجنگیدن عاجزم ، از مقایسه نکردن آدمها با هم و اعضاء با خودم عاجزم ، گاهی از درک اینکه اعتیاد میتواند خیلی خیلی مخرب باشد عاجزم ، از اینکه زود در بازی دیگران قرار نگیرم عاجزم وووووو
به هر چیزی که باعث آشفتگی های غیر قابل اداره شود عجز میگویند و عجز نیرویی است که حق تفکر و انتخاب ووووووو را از من میگیرد عجز فعل یست که حق اختیار فاعل را ازش میگیرد مثلا تعصب بیجا خیلی جاها عجز من است عاجز کسی است که دنبال ایده های نو نمیرود و همچنین به کارهای کهنه و گذشته خود چسبیده است.
میتوانم بطور روزانه عجز خود را شناسایی کنم NA برنامه تمرینی است و هر روز روی یکی از عجزهایم تمرکز و تمرین کنم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر14
#9
انجام هر کار مثبت ویامنفی که برای من عادت شود از جنبه افراط با او بر خورد کنم مرا دز مقابلش اجز نموده است
عجز يعني ناتواني در مقابل رفتار واکنش فکر وايدهاي که براية افراد عادي
راه کشاست
در کل چون تعریف جامع وکلی در مورد اعتیاد در دست نیست به تمامی سلساه اوامل مهیتی روانی واجتماعی فردی از اعتیاد بیماری اعتیاد گوین مندر مقابل بیماری اعتیاد وحتی شناخت ان عاجز هستم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر2 ، ناظر14
#10
من دربرابرترس هایم دربرابرافکارم دربرابرنواقص هایم دربرابرگفتارم وکردارمم عاجزم وازنقص تاییدطلبی وپرخاشگری هم عاجزم پزیرشم خیلی پایین من دقیقا دربرابرواقعیت های زندگیمم هم عاجزوناتوانم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر10 ، ناظر14
#11
در گذشته بواسطه اجبار به مصرف و فعال بودن بیماری اعمال و رفتارهایی انجام داده ام که امروز حتی از یادآوری آنها رنج می برم و گاه از یادآوری آنها فرار می کنم و اینگونه رفتار و اعمال را می توان جزء عجزهای حاصل از بیماری ثبت کرد. 
از قبیل: قضاوت  . ناصادقی. شکستن گمنامی.  دزدی. تهمت 
اگر امروزه نیز با وجود آنکه در مسیر بهبودی قرار گرفته ام بعضی از این رفتارها را انجام   می دهم تنها به این دلیل است که بر روی بهبودی تمرکز ندارم. 
چرا که اگر بر روی بهبودی تمرکز داشته باشم عملکرد نیز خواهم داشت و هرگز کارهایی که از بیماری من ناشی می گردد انجام نمی دهم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر14
#12
من در برابر خودم ، افکارم ، احساساتم و رفتارم عاجزم . من در مقابل تمام چیزهایی که سد و مانع بهبودی شخصی من بشوندعاجزهستم مثل : موادمخدر، بیماری اعتیاد، افکار و وسوسه های بیمارگونه ،دوست مصرفکننده ،نواقص شخصیتی، نیکوتین، پرخوری و هرچیزی که دربرابرمن اتفاق میافته و خواست خودم نیست و قادربه تغییر آن نیستیم و هر آن چیزی که درآن لذت باشد و درمقابل تغییر الگوهای رفتاری بیمارگونه مثل بروزاحساسات و روبرو شدن با حقایق زندگیم .
من در برابر رعایت باید ها و نبایدها هم عاجزم و توانایی انجام دادن بعضی از آنها رو هم ندارم .. مثل خواندن نشریات ....
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر6 ، ناظر14
#13
با سلام
عجز – وقتی توانایی های زندگی ماخارج از کنترل ماباشد ،نداشتن حق انتخاب
عاجز – هرچیزی که باعث تغییر افکارو احساسات من می شود ، دربرابر هر چیزی که لذت کاذب و آنی بدهد مثل : پرخوری ، شهوت ، سکس ، الکل ،افکار ورفتارهای بیمارگونه خودم ونواقص خودم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر12 ، حـمـیـد ، ناظر9 ، ناظر6 ، ناظر14
#14
سلام
احساسات خودم و افکار خودم و رفتارهای دیگران و ترس هایی که نمیدانم چیست.احساس نا امیدی 
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر10 ، ناظر14 ، ناظر20
#15
درمقابل هرنیرویی که نتوانم آن راکنترل کنم عاجزم.کارهائی که از روی وسوسه و اجبار می‌آید اگر نتوانم آن را کنترل کنم، دربرابرش عاجزم.
درکل درمقابل همه چیز عاجزم چرا که در مقابل بیماریم عاجزم مثل،لذت جویی،طمع،خودخواهی وغیره.....
عمدتآ دربرابرکنترل افکار،احساسات وهرچیزی که برایم لذت بخش باشد.
من ازدرک عاقبت کارم عاجزم به همین دلیل است که احساس لحظه ای دارم.
باعاقبت اندیشی تصمیم نمی‌گیرم، دست به اقدام وعمل می‌زنم ،پرتوقع هستم، درمقابل افراط وتفریط،مسئولیت هایم،کارهای فردی وخانوادگی عاجز هستم.
دوست دارم باری به هرجهت زندگی کنم دوست دارم دیگران کسانی باشندکه من می‌خواهم، لازم است برای نقص هایی که عجزامروزمن هستندوتاثیرگذارند قدمی بردارم این تنهاراه حل می‌باشد.
دربهبودی هرچقدربه جلوبرویم نیاز به کارکردن قدم داریم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر6 ، ناظر2 ، ناظر14
#16
دربرابرشخصیت کاذب که مراوادارمیکندازمسیردورباشم خودمحوری که ازاتحاددورم میکندازموادمخدروبیماری اعتیادکه همه جسم یک انسان رااسیب میزند
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر10 ، ناظر6 ، ناظر14
#17
درود برشما 
من در برار مصرف مواد مخدر  عاجز هستم 
من در برار افکار و احساسات خود عاجز هستم 
من در برار بیماری اعتیاد عاجز هستم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، ناظر6 ، حـمـیـد ، mehdi9666 ، ناظر14
#18
باسلام 
من بخوام بگم در برابر چه چیزهایی عاجزم.من در برابر همه چیز عاجزم.در برابر افکار مخربم عاجزم،در برابر بیماری خودم و دیگران عاجزم،در برابر حال خوب عاجزم چون حتی جنبه حال خوب هم ندارم می‌خوام این حال خوب رو افزایش بدم و ناخودآگاه سمت چیزهایی میرم که نباید برم،تغییر دیگران عاجزم،من در برابر تغییر خودمم عاجزم و شهامت از خدا میخوام بعد چطور میتونم دیگران رو تغییر بدم.منکه خودم در دسترم تغییر برام مشکله.چه برسد به دیگران .در برابر رفتارهای اجباری هم عاجزم.در برابر تحمیل عقاید دیگران عاجزم.در برابر تصمیم گیری ها هنوزم عاجزم چرا که باید برای هر تصمیمی مشورت بگیرم از راهنما،در برابر چیزهایی که اطلاع کافی ندارم عاجزم و از سوال کردن و پرسیدن اون چیزی که ذهن منو درگیر کرده غرور گاهی اجازه نمیده سوال کنم و براحتی پاسخ دریافت کنم،چون من ی زمانی ادعای دانایی و توانایی و قدرت میکردم ،در برابر دخل و خرج عاجزم و گاها بی رویه یا خرج میکنم و ی جایی که باید خرج کنم خساست دارم این ینی بی تعادلی و من در برابر این بی تعادلی عاجزم،در برابر لذتها عاجزم چون در این مورد هم بی تعادلم،در برابر سواستفاده ها،جنگ،در برابر جنگها عاجزم چون برام هزینه بره و هزینه اون جنگ :حال خرابی و آشفتگی واحساسات ناخوشایندی تجربه میکنم.در برابر نواقصم عاجزم.در کل در برابر هرچیزی که اختیار چندانی ندارم یا شناخت کافی ندارم و در برابر هر چیزی که منو تحریک می‌کنه و سوق میده سمت وسوسه ها و چیزایی که در ی لحظه بمن لذت میده عاجزم.قدم یک یادآوری می‌کنه که در برابر زندگی دیگران هیچ قدرتی ندارم و وقتی تلاش میکنم زندگی دیگران رو تو دستم بگیرم کنترل زندگی خودم از دستم خارج میشه و...
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، ناظر6 ، ناظر2 ، حـمـیـد ، mehdi9666 ، ناظر14
#19
سلام

هر چیزی که خارج از کنترل من باشد من را عاجز می کند وهر کاری که نتوانم در برابر آن راه حلی پیدا کنم من را عاجز می کند.وقتی نتوانم کسی را قابع کنم عاجز می شوم/
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، mehdi9666 ، ناظر14 ، ناظر20
#20
سوال 20 : من دقيقاٌ در برابر چه چيزي عاجزم؟
 هر چیزی که قدرت اداره کنترل آن خارج از حد توان من باشد من در مقابلش عاجزم .
من در مقابل خیلی چیزها توانی از خود ندارم و عاجزم ؛ مثل برقراری روابط جنسی، مثل پرخوری،مثل نواقص ، مثل پول،مثل تغیردیگران،
مثل تصمبم گیری،و مسؤلیت ،مثل...
اما اینجا سوال میگه ' دقیقا ' در برابر چه عاجزی ؟؟ 
من دقیقا فقط در مقابل اعتیاد از خود قدرتی ندارم و عاجز بودم ، هستم و خواهم ماند .
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#21
عجزبه معنی عدم کنترل وقدرت است وقتی نسبت به چیزی یاکسی قدرت وتسلط وجودنداشته باشدیعنی من درمقابلش عاجزم درقدم یکم برایم به این معناست که من درمقابل بیماری اعتیادکه شامل وسوسه اجبارافکارناخوداگاه احساسات افراطی یاتفریطی نواقص شخصیتی رنجش پذیری ترسهای ناخوداگاه مردم اعتقادات دیگران وبعضی اعتقادات خودم و.....ناتوان بی قدرت وعاجزم من دست خوش وسوسه اجباروعادات خودمحورانه ودرنهایت چرخه بی پایان خودمحوریهستم من ورمقابل مصرف یکبارعاجزم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، جعفر۲۱ ، mehdi9666 ، ناظر14
#22
ددمقابل بیماری اعتیاد ونواقصم عاجزهستم درمفابل افکار واحساسات وبا اسخاصیامکانهایی که مرا بهازهدف اصلی وبهبودی شخصی دورمیکنند ومسیر را برام ناهمواروسخت مییازند عاجزم
چون عجزمن شدید مراتحت کنترل قرارمی دهد برای رهایی ازاین عجز میبایست بطور روزانه ومنظم دربک جلسه بهبودی شرکت کنم باراهنمام روابطم حفظ کنم نشریات مطالعه کنم و اصول روحانی قدمها رادرچگونگب عملکردم بکاربگیرم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر6 ، حـمـیـد ، mehdi9666 ، ناظر14
#23
نقطه عجز ما نقطه عطف ماست امروز در مقابل تعقییر و عملکرد عاجزم  در مقابل شناخت و شناسایی نقاط اسیب پذیر 

شخصیم عاجزم در برابر ماهیت بیماری عاجزم در مقابل چهار جنبه بیماری  عاجزم 

یک پیام یک رابطه یک فکر یک احساس و.......
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#24
سلام

به طور کلی در مقابل بیماری اعتیاد ورفتارهای دیگران.به طور اخص عاجز در مقابل مواد مخدر.مصرف کننده و چیزهایی که به مصرف ختم می گردد. از ناامیدی و ترس وعجز در مقابل نگرانی هایی که هنوز مشخص نیست چه و کجا است...
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر20
#25
درود برخالق مهربانی     عجزیعنی چیزهای که زورشان ازمن بیشتراست که اگرخودم رامعرض انها بگذارم خیلی تاوانهای سنگین بایدبدهم مثلن بخواهم جلوحرکت قطاررابگیرم یاشرت سرخ بپوشم بروم وسط میدان گاوبازی بایستم خوب چه بلای به سرم می اید زمانهای که بیماری اعتیاد فعال باشد تبهم توانای به خود می گیرم وامرورباکارکردقدم خیلی دیگرازجاهای که قدرت ندارم رافهمیدهام مثل توپ بازی یار بازی زمین بازی فاصله گرفتم وقدرت بزرگی بدست اوردم تازمان که رعایت کنم خیلی چیزها وحرف ها هرچه من ندانم برایم بهتراست زندگی دیگران به من مربوط نیست یعنی تمرکزروی خود د مقابل گرسنکی تنهای بیماری اعتیاد خود ودیگران عاجزهستم وبایدروزانه مراقبتهای ازخودم وروحم بکنم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14
#26
سلام هرچیزی که برای من ناشناخته باشه وقدرت توقف یابتعادل رسوندنشو
نداشته باشم جلوش عاجزم مثل بیماری اعتیاد
من دقیقادرمقابلدبیماری اعتیادکه کشنده پیشرونده وغیرقابل درمانه عاجزم واین قدرت منفی زندگیمه امادربرابرخواست واراده خداوندهم عاجزم
پاسخ
 سپاس شده توسط اریا،ب ، ناظر14
#27
من دقیقادرموردهرکس وهرچیزی که نتونم کنترل یامتوقفش کنم عاجزم 
بطورکلی میتونم بگم درموردبیماری اعتیادچون درمقابل وسوسه هااجبارهاخودمحوریهاافکاراحساسات ناشی ازاون قدرتی ندارم
وبایک بارشروع دیگه متوقف کردنش کارخداست
پاسخ
 سپاس شده توسط اریا،ب ، ناظر14
#28
من دقیقادرمقابل بیماری اعتیادعاجزم چون ازدرک قدرت وتسلط من خارجه که هیچ بلکه مراتحت کنترل خودش قرارمیده ودرمقابلش قدرتی برای توقف کنترل یاتسلط ندارم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14 ، ناظر۱۶
#29
من از سرو سامان دادن به خود و زندگی ام عاجزم اما امیدوار به بهبودی و کارکرد جلسات ...دعاکنید برام
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14 ، ناظر۱۶
#30
من دقیقا در مقابل بیماری اعتیادکه ناشناخته مرموز مزمن و کشنده است عاجزم در مقابلش قدرتی ندارم و ازحد و اندازه شناخت من خیلی خیلی فراتر است دلیل عاجز بودنم بی قدرتی موزی بودن و غیرقابل درمان بودن و شناخت اندک من است اما به کمک اصول روحانی جلسات و قدمها میتوان فرصتهای یک روزه برای خوب زندگی کردن داشت.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14 ، ناظر۱۶
#31
من در برابر بیماری اعتیادم عاجزم و حتی بعد از قطع مصرف به این نتیجه رسیدم که حتی بدون مصرف مواد هم در برابر زندگی روزمره‌ام عاجزم و به تنهایی نمیتوانم زندگیم را کنترل کنم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14 ، ناظر۴ ، ناظر9 ، ناظر۷ ، ناظر۱۶
#32
سلام درود بر شما...من امروز در برابر بیماری عاجزم چون بهم میگه جلسه نمیخواد بری من هم چیز رو میدونم و میتونم ...امروز هم جلسه نروم ..
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر20 ، ناظر۱۶ ، ناظر14 ، ناظر9


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان