امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 19: اولين باري كه تشخيص دادم اعتياد براي من يك مشكل شده كي بود؟ آيا سعي كردهام آ
#1
سوال 19: اولين باري كه تشخيص دادم اعتياد براي من يك مشكل شده كي بود؟ آيا سعي كردهام آنرا اصلاح كنم؟

اگر آري، چگونه ؟ و اگر نه ، چرا؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ssaeedg ، admin ، ناظر۸
#2
زمانی که متوجه شدم دست به هر کاری میزنم اخرش با شکست مواجه میشم . زمانی که دیدم اختیار مصرف مواد را هم ندارم . زمانی که دیدم با اطرافیان و پیرامون به کلی قطع ارتباط کردم ودر تنهایی کامل به سر میبرم و مصرفم هم بیشتر میشه وبارها سعی کردم این مشکل را حل کنم چون فکر میکردم که مشکل من مواد مخدره وفقط سعی میکردم مواد مخدر را از خودم دور کنم یا بهتر بگم فقط قسمت جسمی بیماریم را در مان میکردم اما بعده ها متوجه شدم که مشکل بیماری اعتیاد است ان هم در انجمن متوجه شدم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر11 ، admin ، علی بندر ماهشهر ، ناظر۸
#3
وقتی نیروی به حرکت در اورنده من خارج از کنترلم باشد من در مقابل ان عاجزم عجز کلمه ای است که شرح حال ما معتادان را به سادگی توصیف می کند برای کار کردن قدم اول ما نیاز داریم تا عمیقا عجز شخصی خود را به خودمان ثابت کنیم
رفتار های ناشی از اجبار مصرف نواقم
رفتارهایم در خانواده ارتباط صحیح گذاشتن طبق چهارچوب روابط با دیگران کار کردن مصرف مواد مخدر در برابر روند فکری و قسمت روانی بیماریم - - در مقابل احساساتم در مقابل در مقابل بیماریم و کنترل کردن دیگران در مقابل تغییر دادن دیگران در مقابل بروز عواطف و احساسات به شکل سالم - 
پاسخ
 سپاس شده توسط سعید ز ، حـمـیـد ، ssaeedg ، admin ، ناظر۸
#4
زمانی ک واقعا دیگر زندگیم غیر قابل اداره شده بود  وآشفته‌ترین لحظات زندگیم را سپری میکردم.هرکاری میکرد بیشتر گند میزدم،هر کاری میکردم نتیجه‌ی بدی داشت.
قبل از آشنایی با انجمن معتادان گمنام هر کاری میکردم نمیشد آخرش ختم میشد به مصرف ، در اصل به خودم خماری میدادم یا فقط پاکی بدون بهبودی داشتم،هر چ سعی در اصلاح داشتم با تکرار اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت پیش میرفتم.
بعدها دیگر سعی نکردم ک اصلاح کنم چون واقعا خسته شده بودم ،به هر دری زدم نشد ک نشد.
ولی خالا شکر که  با این برنامه زندگیم از این روو ب اون روو شده 
من اومدم و توانایی‌هام رو بدست اوردم و دارم بدست میاورم، و با ایمان پیش میروم ، تا الان هم خیلی موفق بوده‌ام،باز هم شکر
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، admin ، ناظر۸
#5
من همان اوایل مصرفم متوجه مشکل ساز بودن مصرفم شدم چون در گوشه و کنار اشخاصی را میدیدم که به خاطر مواد چه روزگار فلاکت باری داشتند و من هم خودم را به همان شکل تصور میکردم برای همین یک روز موقع ناهار به خانواده ام گفتم معتاد شدم وبعد از گریه های مادرم ترک های اجباری و مکرر من شروع شد ..
پاسخ
 سپاس شده توسط ssaeedg ، admin ، Mortezabehbodi0916 ، ناظر۸
#6
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۴۲ عصر)admin.a نوشته است: سوال 19: اولين باري كه تشخيص دادم اعتياد براي من يك مشكل شده كي بود؟ آيا سعي كردهام آنرا اصلاح كنم؟

اگر آري، چگونه ؟ و اگر نه ، چرا؟
اولین باروقتی به یک نقطه بحران میرسم تشخیص میدهم اولین بارمیتواندهمین الان باشد.اتفاقاتی که بیرون ازمن رخ میدهدمن به دلیل بیماری اعتیادآن درد میکشم وباعث شده روند عادی زندگی من مختل شود.وقتی افکارم ازروی بهبودیم کنارمیرودیعنی ازخودغافل میشوم(به من چه ,به توچه)
وقتی ازروی وسوسه واجبارعمل میکنم ,وقتی خودمحوری میکنم,وازمعنویت فاصله میگیرم دوباره اعتیادم مشکل سازمیشود.هروقت توجیه وانکاربرای کارهایم می آورم درفکراصلاح آن نیستم مثال ارتباط با راهنما ندارم.هیچگونه من انرژی ازخودم نمیگیرم .به نیروی برترم اعتماد ندارم.یک سری تاییدطلبی وقضاوت درمورد دیگران ومقایسه کردن هاکه زیربنای آن ترس می باشدکه درافکارخودم باقی میماند.تنهاومنزوی میشوم.نقص هایی که ازآنهادردمیکشم هشداردهنده می باشد
اگرنه چرا؟?دربعضی مواقع ترس باعث شده اصلاح نکنم.درقالب بیان, نگران واقعیت بیماری خودم هستم .یعنی ترس ازاینکه دیوارانکاروتوجیه را ازدست بدهم مثال ترک کردن سیگاریاقول 2
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، حـمـیـد ، admin ، ناظر۸
#7
قبل از اینکه وارد انجمن معتادان گمنام بشم قبول کرده بودم که مصرف مواد مخدر برام مشکل ایجاد کرده ولی نسبت به بیماری اعتیاد آگاهی نداشتم از اینرو خالصانه ترین تلاشهام برای قطع مصرف همیشه با شکست مواجه میشد.

اولین بار در قدم یک تشخیص دادم که اعتیاد برام  مشکل ساز بوده که در پروسه بهبودی تا زمانیکه قدم یک رو عملا کار میکردم اعتیادم متوقف شده بود

همینکه انجام پنج کار روزانه از اولویتهام خارج شد بهبودی متوقف شد و افکار غبار آلود روزهای خوش پاکزیستن را ازم گرفت.
فکرم راهنمای زندگی ام شد.
باری به هرجهت زندگی میکردم
نسبت به دوستان و اطرافیان بدبین شدم.

ترس وجودم را فراگرفته بود و روابطم قلابی شده بود و خودم را پشت نقاب های گوناگون مخفی میکردم.
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، حـمـیـد ، admin ، ناظر۸
#8
با سلام....
اولین بار زمانی بود که بخاطر مواد بازداشت شدم.‌‌‌.... قسمت اول سوال میخواهد هر گونه دلیل و توجیه و مقصر اعتیادم را از من بگیرد و منرا متوجه این مسئله کند که خودم (بیماری اعتیاد)مشکل اصلی زندگیم بودن و اهمیت ندادن به این موضوع باعث مشکلات بزرگتری برای من شدند چون نحوه تشخیص را بلد نبودم و نیستم امروزهم برای تشخیص مشکل دارم ولی از راهنما و تراز کمک میگیرم تا ببینم برای خودم چکار میتوانم بکنم تا زمانیکه در حال مصرف (اعتیاد و اراده شخصی) هستم نمیتوانم عجز خود را ببینم و تشخیص مشکل است.
قسمت آخر سوال که میگوید اگر نه چرا؟ یا دارم از آن مشکل لذت میبرم و اصلا تصمیم به اصلاح ندارم یا زمانیکه میخواهم به تنهایی مشکلم را اصلاح کنم به مشکل دیگری میخورم گاهی هم با تلاش برای تغییر دادن دیگران سعی میکنم خودم را اصلاح کنم یعنی بصورت شرطی یعنی دیگران تغییر کنند تا منهم تغییر کنم.
آشفتگی و سردرگمی ، خراب شدن رابطه هام ، رنجشها ، دردسرهای کاری ، خودخواهی ، خشم وووووو از نشانهای اعتیاد است اگر هر کجا اعتیادم را دیدم باید با شجاعت به آن اقرار کنم ، مشورت کنم ، تسلیم شوم و در پرهیز قرار بگیرم تا بتوانم برای مشکلم کاری بکنم.
راهنمایم گفت سودها را در اشتباهات رها کن تا تشخیص آسانتر شود.
پاسخ
 سپاس شده توسط Essi.toobchi ، eshgholi ، حـمـیـد ، admin ، ناظر۸
#9
پیداکنیدلحظاتی که می خواهیدبه شکلی ازروی بیماری عمل کنیدیانکنید؟
مثال?فرارازمسئولیت وتوجیه آوردن,
ترس ازمشارکت وقضاوت کردن
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، حـمـیـد ، admin ، ناظر۸
#10
اولین بار زمانی بود که فهمیدم با بقیه فرق می کنم و نمی توانم به تعهدات و مسئولیت هایم عمل کنم و زیاد به مقایسه ی خودم با دیگران می پردازم

سعی کرده ام ولی باز هم برمی گشتم سر جای اولم و اگر سریع جواب نمی گرفتم ناامید می شدم

بله ، با مشارکت با راهنما و عملکرد ضعیف خودم (می توانیم تجربیات خود را دردناک بدانیم و یامی توانیم از طریق آنها رشد کنیم)
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر11 ، حـمـیـد ، admin ، kakam04 ، ناظر۸
#11
در برابر احساس توانایی عاجزم

در برابر تکیه به اراده شخصی عاجزم

در برابر تغییر آگاهانه عاجزم

در مقابل تغییر دیگران عاجزم

در شرایط مصرف نقص عاجزم

در برابر شناخت ترفندهای بیماری عاجزم

دربرابر مصرف تفننی عاجزم

در برابر قابل اداره کردن زندگیم عاجزم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، admin ، ناظر۸
#12
زمانی که متوجه شدم اختیارمصرف مواد از دستم خارج شده وقتی که دست به هرکاری زدم با شکست روبرو شدم هرکاری برای رفع و رجوع آن میکردم بدتر میشد دروغ می گفتم انکار می کردم بازهم بدتر می شد هیچ وقت امید نداشتم از این دام بیرون بیام تمام ارتباطات من قطع شد تنهایی گریبانم را گرفت مصرفم بیشتر شد تمام نقشه هام نقش برآب شد درنتیجه دوباره احساس تنهایی کردم و منزوی شدم. اونجا بود که دیگه زندگیم اشفته شد و اختیارزندگی ازکنترلم خارج شد و تمام کارهام همه ازروی اجباربود و هیچ ثبات عاطفی اخلاقی و شخصیتی نداشتم ودردهام ومشکلاتم چندین برابرشده بود و ازلحاظ روحی روانی و جسمی خیلی بهم ریخته شده بودم  ...
پاسخ
 سپاس شده توسط admin ، ناظر۸
#13
سعید معتاد
اولین بار وقتی که بود برای عمل جراحی تو بیمارستان بستری شدم
اونقدر انکارم شدید بود که به دکترها هم نگفتم
موقع بیهوشی پزشک ها با مشکلات زیادی روبرو شدند
چون داروی بیهوشی اثر نمی کرد و اونها هی دوز داروی بیهوشی رو بالاتر می بردند
و ترس از دست دادن بیمار به جونشون افتاد
و بعد با پدرم دعواشون شد و تازه اونجا هم من انکار می کردم.
تا یک ماه بعد هم سردردهای شدیدی ناشی از دوز بالای داروی بیهوشی و بعد عدم مصرف ناگهانی داشتم

در قسمت دوم نه من انکارم شدیدتر شد و مخفی تر و پیچیده تر
و ارتباطم با خونواده و جامعه کمتر و کمتر
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، admin ، ناظر12 ، ناظر۸
#14
با سلام
من وقتی که برای اولین بار وقتی از پولهایی که کارکرده بودم مقداری از آن راوقتی قبل از رسیدن به خانه برای تهیه مواد ازبقیه پولها جدا کردم فهمیدم که اجباردر مصرف برایم مهمتر ازخانواده شده و وقتی که برای اولین باربخاطر اجبار درمصرف مجبور به مصرف مواد درخانه پدر خانمم شدم واقعا دیگه به آخر خط رسیدم وبارها قطع مصرف کردم وچندبارهم به انجمن اومدم ولی جدی نگرفتم و وقتی به بن بست رسیدم گفتم اینجاآخرین امیدمه و این دفعه گفتم من نمیدانم وهرچه گقتندگوش کردم وبه لطف خدا وبه کمک دوستان همدردم امروز دوسال وپنج ماه ونه روزه که پاکم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر۸
#15
اولین باری که تشخیص دادم اعتیاد برای من یک مشکل بزرگی بوده هرروزصبح یا با یاد رنجشها یا شهوت یاحسادت یاخشم یاانتقام،ترس یا با منیت هایم یابایادوسوسه آنهاتمام روز رازندگی می کردم یامیکنم.

امروزسوخت بیماری اعتیادم اینها است هرکاری راکه انجام می دهم برپایه این اصل بوده خودم راحق به جانب می دانم، توقعم ازدیگران بالامیرود، غروروخودبزرگ بینی هم باعث نارضایتی من بوده وهست، واجازه نمیدهد که من دربرابربیماریم اقرارکنم وصادقانه از خداوند راه نجات بخواهم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر12 ، حـمـیـد ، Darush sistan ، ناظر۸
#16
سلام
 زمانی که به یک سفر کاری رفتم و نتوانستم در زمان ماندن در آن محل کار خود را به انجام برسانم و بیشتر وقت خود را صرف پیدا کردن مواد به هدر دادم. وقتی هم که خمار شدم و درد شروع شده دیگر بدتر شده بودم.تازه فهمیدم که چه عمق مصرفی دارم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر۸
#17
روزی که بتنهایی مجبوربه تهیه ومصرف کردم روزی که بدون موادازشدت خماری نتونستم کاری انجام بدم وقتی متوجه شدم بدنم بشدت دردمیکنه وخمیازه واشک چشمم روونه وحوصله کسی وچیزیوندارم تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده نه دیگه وقت کافی برای کارای روزانه داشتم نه حوصله کسیوزمانی که همه ازدورم رفتندومن شدم وخودم
پاسخ
 سپاس شده توسط Darush sistan ، حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر۸
#18
تشخیص یعنی دیدن زیر بنا..در زمان مصرف تشخیص معنایی نداردو نداشته ولی امروز در بهبودی معنا دارد 

کلمه مشکل زمانیست که زندگیم یا بهبودیم اشفته میشود ولی انکار و غرور اجازه نمیدهد که بگوییم

باید درک کنم قطع مصرف تازه ابتدای کار است  

با ندیدن مشکل  مشکل کوچک و یا حل نمیشود 

هر زمان سعی در اصلاح کردم دچار افراط میشوم و در مسولیت هایم دچار تفریت 

سعی من نتیجه بخش نیست چون از زاویه بیماری سعی میکنم و بیشتر غرق میشود 

برای اصلاح اقرار.صبر .فرار نکردن از مشکلات 

اصلاح یعنی روبرو شدن با مشکل 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر۸
#19
سلام

-قدرت تشخیص که در زمان مصرف به پایین ترین حد خود می رسد ومن معمولا تا زمانی که به خماری ویا مشکل بزرگی بخورم متوجه نمی شوم که این اتفاق در یک موقع که مجبور به مسافرت رفتن شدم برایم پیش آمد وتا شب که در مکان مورد نظر بودم من به دنبال موادمخدر می گشتم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر۸
#20
درود برارفقا    اولین بارها برایم خیلی زیاد بوده اند مثلن وقتیکه مامور دستبند زدروی دستم یاوقتی که شبانه ازدرودیوار مامورریخت توی خانه امان یازمانهای که پول تهیه مواد رانداشتم  ونمی تونستم کارهای ا‌ولیه خودرا انجام دهم می فهمیدم دارم به فنا می روم وتلاش هم میکردم قسم می خوردم وهزاران قول وناسزابه خودم میدادم ولی هرگزموفق نمی شدم تابه جای رسیدم که دیگرامیدش هم ازمن گرفته شده بود ودیگراقدامی نمی کردم
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر۸
#21
اولین باری ک بتنهایی مجبوربمصرف شدم وخماریوتجربه کردم فهمیدم معتادبه موادشده ام بله خیلی سعی کردم بروشهای مختلفی که بلدشدم وبهم میگفتندسعی کردم متوقف یاکنترلش کنم ولی وضع بمراتب بدتروبدترشدودچاریک کم بیشتریک پله بالاترشدم اوضاع ازهمونیم که قبلابودبدترشد
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر۸
#22
درود

- برای قبول این مساله همیشه مشکل داشتم اما زمانی که متوجه شدم که من مشکل دارم سعی کردم با دارو و زورکی این متاع را بگذارم کنار اما باز هم موفق نشدم و بدتر از قبل شروع به مصرف کردم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14 ، ناظر۸
#23
سوال 19: اولين باري كه تشخيص دادم اعتياد براي من يك مشكل شده كي بود؟ آيا سعي كردهام آنرا اصلاح كنم؟
اگر آري، چگونه ؟ و اگر نه ، چرا؟(قدم۱)
هیچ کدام از ما معتادشدن را خودمان انتخاب نکردیم.

من قبل از اینکه مصرف کننده بشم میدونستم موادمخدر چهره خوبی نداره و خانمان سوز است،اما فکر نمیکردم برای من هم مشکل ساز باشه،همیشه فکرمیکردم معتادشدن برای بقیه است ،روزی که تشخیص دادم که اعتیاد برای من یک مشکل اساسی و بزرگ شده ،روزی بود که دیگه دیر شده بود .
من دست و پا میزدم که نزنم ولی نمیشد،دیگه کار از کار گذشته بود،بعدشم  تلاش نکردم چون قدرتی از خود نداشتم ،و راه حلی بلدنبودم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14 ، ناظر۱۶ ، ناظر۸
#24
وقتی متوجه شدم تمام اهدافم روفدای هیچی کردم دست ازتلاش هام ورداشتم بااینکه دانشگاه بارتبه عالی قبول شدم بخاطرباورهایرغلط درسورهاکردم متوجه شدم ی اشکالی توزندگیم هست که همچیونصفه ونیمه رهامیکنم زوددل میبندم زودم رهامیکنم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14 ، ناظر10 ، ناظر۱۶ ، ناظر۸
#25
برای مصرف اولین باری که خماری دردبدن بی قراری وریزش اشک ازچشمانموتجربه کردم مفهمیدم معتادبه موادوالوده شده ام وبعدازان درزمان پاکی وقتی فهمیدم نمیتونم مثل یک انسان زندگی کنم فهمیدم اعتیادباوجودمشکلات وتصمیمات غلط برای من مشکل سازشده چ بامصرف وچ بدون مصرف نمینوانم مثل یک انسان زندگی کنم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14 ، ناظر10 ، ناظر۱۶ ، ناظر۸
#26
وقتی که خماری های من ب صورت بی قراری خودشو نشون داد و بدتر از همه این بود که وقتی در کنار دوستان مصرف کننده قرار می گرفتم حالم خوب میشد بد دهن میشدم برام مهم نبود که چه ساعتی از شبانه روز هست باید مصرف می کردم 
خیلی سعی کردم به تنهایی یه تکونی به خودم بدم از این مرحله فاجعه بار کناره گیری کنم اما نشد که نشد دلیل این بود میخواستم به تنهایی قطع مصرف کنم و هربار شکست می خوردم و دوباره مصرف و مصرف
تا اینکه با انجمن NA آشنا شدم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر۴ ، Darush sistan ، ناظر10 ، ناظر14 ، ناظر۸
#27
باسلام و درود فراوان  بنده  در زمان مصرف هرگز نمیتوانستم تشخیص بدهم که اعتیاد چیست  چون زندگی میکردم  که مصرف کنم  و  مصرف میکردم که زندگی کنم  بعد یکی از دوستانم بمن گفت  دوستداری تا جلسه انجمن معتادان گمنام بریم من هم قبول کردم  با وجود اینکه مصرف کننده بودم  دوسال جلسه رفتم   با انجمن که اشنا شدم تازه فهمیدم با مواد و بدون مواد نمیتوانم زندگی کنم  خود خوری های من شروع شد  دیدم واقعا اذیت میشم تصمیم گرفتم  فقط گوش کنم  تا که به انجمن پیوستم     سپاسگزار خداوند هستم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر20 ، ناظر۸ ، ناظر۴ ، ناظر14 ، ناظر9


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان