امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند؟
#1
سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند؟
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، Essi.toobchi ، Iraj_z ، admin ، ssaeedg ، taranom_fathi ، ناظر14
#2
وقتی در مورد مسائل مختلف خودمحوری میکنم- مشورت نمیکنم - به فکر خودم اعتماد میکنم... به دنبال این هستم که برای رفتارهایم دلایل موجه وغیر واقعی بیاورم.من فکر میکنم توجیه کردن رفتارهای اشتباه من هم جزیی از پاسخ این سوال است.وقتی من از روی تنبلی دیر از خواب بیدار میشوم دیر به محل کارم میرسم به دروغ میگویم در مسیر تصادف شده بود دلیل موجه وغیر واقعی برای رفتارم اورده ام که حداقل خودم میدانم که ناصداقتی کرده ام.هر وقت که من در پی جلب رضایت و اعتماد دیگران و توجیه کردن یک رفتار اشتباه باشم حتما یک دلیل موجه وغیر واقعی که اتفاق نیافتاده میاروم و یا اینکه وقتی بخواهم خود را کمتر یا بیشر از انچه که هستم جلوه دهم ...میخواهم همرنگ جماعت باشم و موارد دیگر...
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر11 ، بَرمک ، حـمـیـد ، Essi.toobchi ، admin ، ناظر10 ، Reza.z1362 ، ناظر14
#3
انکار ان قسمت از بیماری ماست که برای ما نه تنها بروز و اعلام حقیقت را مشکل می کند بلکه گاهی حتی غیر ممکن می کند
اکثر مواقع برای منطقی و درست نشان دادن رفتارم از توجیه و بهانه نشات گرفته از سیستم بیماری اعتیاد یعنی انکار استفاده می کنم
و پیام سوال این است که ما در خیلی از مواقع برای رفتارهای اشتباه خود دلایل زیادی می اوریم که ظاهرا موجه است اما ببینیم ایا این دلایل واقعی است مثلا من بیمار هستم و در مقابل بیماریم عاجز هستم ادم های پول دار معنوی نیستند برای همین من دنبال پول نمی روم چون در خانه از لحاظ عاطفی پر نمی شوم حق دارم که خلاء عاطفی خود را بیرون از خانواده پر کنم -
من به عنوان معتاد واقعیت را انطور که می خواهم و دوست دارم و باور دارم می بینم نه انطور که هست 
پاسخ
 سپاس شده توسط admin.a ، بَرمک ، حـمـیـد ، Essi.toobchi ، admin ، ناظر10 ، Reza.z1362 ، ناظر14
#4
بله مدتی است که جلسه رفتنم خیلی خیلی کم رنگ شود ه است ومیگویم که چون در هفته دو کلاس قدم دارم دیگر نیازی به جلسه نیست در صو رتی که حقیقت غیراز این است خیلی وقتها می ترسم کاری را انجام بدهم دلیل می اورم که ترسم را بپو شانم مثل بیماریم را پشت طول پاکیم پنهان می کنم چون ترس از قضاوت دارم می گویم که اگر فلان موضوع را مشارکت کنم با ور تاز وارد خراب می شود کم نوشتن تراز نامه می گویم که تراز ذهنی می گیرم در صورتی که تراز ذهنی نداریم ویا جواب نمی دهد انتخاب حال خوب یا بد حق ماست به دلیل عدم مصرف افکار ویا انکار می ترسم که مشارکت کنم در بعضی از جلسات ودلیل می اورم که مشگل تازه وارد است انکار ان قسمت از بیماری ماست که میگوید که مشگل از ما نیست
پاسخ
 سپاس شده توسط admin.a ، حـمـیـد ، Essi.toobchi ، admin ، ssaeedg ، ناظر10 ، Reza.z1362 ، ناظر14
#5
بله اخیراً این اتفاق برای من افتاده اخیراً در دندانپزشکی موقع کشیدن دندان م و دردی که کشیدم و تاثیر امپول های بی حسی و ترسهای بزرگی که در خود وجودم تشکیل گرفت همگی دست به دست هم دادند که دلیلی بیاورم برای مصرف دوباره سیگار
پاسخ
 سپاس شده توسط admin.a ، حـمـیـد ، Essi.toobchi ، admin ، ناظر10 ، Reza.z1362 ، ناظر14
#6
با سلام....
انکار آن قسمت از بیماری ماست که میگوید ما عجز نیستیم و مشکل از دیگران است.
بله ما از هر چیزی مثل پول ، قدرت ، کنترل ، ارضای جنسی ، پرستیژ توجبه ، بهانه های عامه پسند و دیگر چیزها استفاده میکنیم تا خلاء روحانی خود را پر کنیم که ثابت کنیم عاجز نیستیم و مشکل در دیگران است.
انکار یعنی من میدانم چه میگویم و چه کار میکنم کارم درست است.
انکار به دو صورت است ۱-انکار در خود یا با خود یعنی ما بزرگترین انکارها را در خودمان بوجود میاوریم یعنی خودمان را با دروغ پر میکنیم.
۲-انکار با دیگران:زیر و رو کشیدنهای معتاد گونه و ناصادقی با دیگران و نسبت به همه بد بین بودن و خوشبین بودنِ کاذب به خودمان.
یکی از تعریفهای اعتیاد یعنی احساس احتیاج به انکار در زندگی است تا از خودمان محافظت کنیم یعنی آن چیزی که هست را نیست میکنیم و آن چیزی که نیست را هست میکنیم همه این دلایل غیر واقعی رو بخاطر ترس از تایید نشدن ، انتقاد و فرار انجام میدهیم به قول راهنما ترس مانند حباب است آنهارا حفظ نکن و آنها را بترکان و با آنها روبرو شو بعد میبینی هیچی درونش نیست.
دلایل واقعی ولی غیر موجه به شکلهای دیگر هم در اعتیاد ما وجود دارد مثلا:دلایل موجه و غیر واقعی برای انجام دادن یک کار بد و دلایل موجه و غیر واقعی برای یک کار خوب.
من آنقدر از خودم شخصیت کاذب و بظاهر بی عیب و نقص ساخته ام که دیگر نمیتوانم اشتباهاتم را بپذیرم و و وقتی اشتباه میکنم چارهایی بجز آوردن دلایل دروغی و بظاهر موجه ندارم آنقدر به خودم دروغ گفتم که خودم هم باورم شده که آدم کا درستی هستم.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، Essi.toobchi ، admin ، ناظر10 ، ناظر14
#7
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۵۱ عصر)admin.a نوشته است: سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند؟
زمانی که درمورد اعمال ورفتارهایم به جای اینکه ریشه آنراپیداکنم واحساساتم راشناسایی کنم،وبه دنبال پیداکردن نقش خودم باشم،آنهاراانکارکنم دلایل موجه ولی غیرواقعی برای خود می آورم وقادربه درک واقعیت بیماریم نیستم.

مثلا ردشدن ازچراغ قرمز بااین توجیه که دورم شده ،یااینکه ترازنامه ازخودم تهیه نمی کنم بااین توجیه که وقت ندارم ویاباراهنما مشارکت نمی کنم وبهانه می آورم که مزاحمش می شوم.
پاسخ
 سپاس شده توسط admin ، ناظر10 ، Reza.z1362 ، ناظر14 ، حـمـیـد
#8
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۵۱ عصر)admin.a نوشته است: سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند؟
هروقت ازشخصیت کاذب استفاده میکنم دلایلم برای رفتارهایم غیرواقعی میشود,درقالب های گوناگون که درسوالهای قبلی آمده می خواهدبگویدکه ما درواقعیت هستیم مثال یکروزه معتادنشدم یکروزه هم خوب نمیشوم ,به خودم سخت نگیرم,فقط برای امروز اززیرکاردرمیروم,درقدم سه به خواب بردن وبی تفاوتی نسبت به همدردی که دردجسمی دارد.مشارکت هایی که ضدارزش است ,نرفتن به منزل اقوام به دلیل رنجش ,خدمت گرفتن زیادیانگرفتن خدمت,گیردرقدم 4و8دارم ,خسارتهای وارد را فراموش کردم,زنگ نزدن به راهنما چون نمیخواهم مزاحمش بشوم
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، admin ، ناظر10 ، ناظر14 ، حـمـیـد
#9
انکار آن بخش از بیماری من هست که بهم میگه تو مشکل نداری و اگه کم و کاستی هم هست شرایط، اماکن، افراد و چیزهای دیگر مسبب اعمال و رفتار تو هستند.
در اینصورت از قبول مسئولیت خساراتی که بر اثر خودخواهی و خودمحوری ببار آورده ام سر باز میزنم.
حق به جانب بودن من در رفتارهای افراطی و تفریطی در هر شرایطی تجربه این سوال میباشد
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، admin ، ناظر10 ، ناظر14 ، حـمـیـد
#10
1?چه کارهایی درروزانجام میدهم که موجه هستند ولی غیرواقعی؟
مثال?رفتن به جلسه ,مشارکت پیش راهنما

2?توجیهش چیست؟?استفاده ازنقص تنبلی,نداشتن صداقت

3?واقعیت چیست؟
?درهرمقطعی که باشم به جلسات وراهنما نیازدارم
پاسخ
 سپاس شده توسط eshgholi ، admin ، ناظر10 ، ناظر14 ، حـمـیـد
#11
انکار آن بخش از بیماری است که به ما می گوید بیمار نیستیم . وقتی که ما در مرحله انکار هستیم ، قادر به درک واقعیت اعتیادمان نیستیم و سعی می کنیم تاثییرات آن را به حداقل برسانیم .
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر11 ، admin ، ناظر10 ، ناظر14 ، حـمـیـد
#12
دوســتــان مــن اول چــون بــاخــودم صــداقــت نــداشــتــم وغــرور زیــادے داشــتــم ڪــه خــودم مــیــتــونــم بــدونــه جــلــســه پــاڪ بــاشــم لــغــذش ڪــردم و از قــضــاوت ڪــردن دیــگــران درمــورد مــن تــرس داشــتــم ولــے خــداراشــڪــر اول بــاخــودم صــداقــت داشــتــم ودیــگــه هیــچ تــرســے از قــضــاوت ڪــردن دیــگــران تــشــڪــر
پاسخ
 سپاس شده توسط admin ، ناظر14 ، حـمـیـد
#13
رفتارهای بیمارگونه ما که از روی هوس. اجبار. لذت طلبی یا الگوهای رفتاری نامناسب ناشی میگردد همواره برای مثبت جلوه دادن اینگونه رفتارها و رسیدن به هدف های نهایی که عمدتاً تامین خواسته های فردی هست متوسل به یکسری توجیه و بهانه های میشویم و توقع داریم که این توجیه و بهانه های واهی از دیدگاه خود و دیگران منطقی جلوه کند.

بعنوان مثال: من امروز بعلت شدت خستگی و یا سرماخوردگی مواد مصرف می کنم. یا

من  در روابطم سوء استفاده میکنم چرا که او مستحق سوء استفاده هست یا من نکنم کسی دیگر اینکار را خواهد کرد

و...

زیربناء اینگونه رفتارها انکار است و ما از بهانه ها و  دلایل به ظاهر موجه استفاده میکنیم برای اینکه آنرا منفی و به بیماری نسبت ندهیم چرا که میخواهیم به هر قیمتی آنرا عملی کنیم.

اینگونه دلایل  به ظاهرموجه نیاز به شفاف سازی دارد و با اقرار و مشارکت عملی خواهد شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط admin ، ناظر14 ، حـمـیـد
#14
برای زندگی است ما به سادگی عصبانی میشویم دروغ میگوییم خجالت میکشیم بی حساب وکتاب هستیم وبی نظم وهرموقع که از این نواقص استفاده میکنیم سریعا دلایل غیر واقعی برای موجه جلوه دادن کارهایمان هست تجربه شخصی کوچک شما خان
پاسخ
 سپاس شده توسط admin ، *$*mahdi sadat*$* ، ناظر14 ، حـمـیـد
#15
تعريف انكار : ميل به فرار از درد ناشي از پي بردن به وجود مشكلات جدي و اجتناب از مسئوليت و حل آنها .
انكار مجموعه اي از واكنش هاي ناخودآگاه و خودكار است كه وقتي از افراد خواسته مي شود درباره مشكلات دردناك يا غير قابل تحمل خود فكر يا صحبت كنند ، فعال مي شود . 
محرك هاي هيجاني اوليه انكار : 1- درد  2- خشم 3- ترس 4- احساس گناه 5- شرم  و ... و اینها شامل مراتب انكار میشه :
1- فقدان اطلاعات ( اطلاعات غلط در مورد .............. و راه بهبودي از آن )  2- حالت تدافعي آگاهانه ( دانستن اينكه چيزي غلط است و اجتناب از رويارويي با رنج دانستن ) 
3- حالت تدافعي ناآگاهانه ( گريز و چشم پوشي از واقعيت به عنوان سپري در برابر درد و كشمكش دروني  4- توهم ( باورهاي غلط و عميقاً ريشه دار به رغم اينكه نادرستي اين باورها كاملاً آشكار است . )
پاسخ
 سپاس شده توسط جواد ع ، admin ، ssaeedg ، ناظر14
#16
بله جواب این سوال مثل مثال سراب میمونه یعنی من آب رو میبینم ولی وقتی نزدیکش میشم میبینم نیست . در زندگی هم چنین هستم میبینم طرف مقابلم کار درست و معقولانه ای رو انجام میده ولی من نمیتونم اون رو ببینم و براساس نواقصم با اون رفتار میکنم . مثلا دارم با مادرم صحبت میکنم یک دفعه غیبت برادرم رو میکنم و ازاونجایی که از برادرم رنجش دارم پیش خودم میگم عیب نداره حقشه و پشت سرش حرف میزنم و همینطور برای اینکه راهنمام رو بابت نرفتن به جلسه متقاعد کنم مظلوم نمایی میکنم که دراینجا متقاعد کردن دلیل موجه هستش ولی مظلوم نمایی عمل غیر واقعی من درقبال رفتارمه .
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، admin ، ناظر14
#17
سلام
خستگی برای نرفتن به جلسه.بیکاری برای ننوشتن قدم ها و تماس با راهنما.مشکل مالی بهانه ای برای توقع داشتن این دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام.
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#18
باسلام
دلیل تراشی برای رفتار ،توجیه کردن دیگران برای رفتارهایم ، اثبات چیزی که نادرست است تا منطقی به نظر برسد ، سعی وتلاش در درست جلوه دادن چیزی که غلط است . من معتاد واقعیت را آن طور که دوست دارم وباور دارم می خواهم ببینم نه آن طور که هست به عبارتی دیگر انکار برای حفظ بقای من است واین انکار به من کمک می کند تا خودم را قانع کنم وبا تمام خلوص به خود ودیگران دروغ بگویم  واغلب اوقات نیز خودم نیز توسط دورغهای خودم متقاعد می شوم برای مثال : تنبلی در محل کار وآوردن دلیل به اینکه من امروز در دوران فیزیکی هستم Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#19
انکارآن قسمتی ازبیماری من است که میگویم بیمار نیستم ویا وقتی کارهایم ورفتارهایم را توجیح میکنم مثل، گذشته که مصرف مواد مخدر راانکار میکردم.
انکارپذیرفتن واقعیت‌ها رابرایم مشکل یاغیره ممکن می‌سازد.
انکار مرا ازدیدن حقایق باز می‌دارد، بعضی مواقع توجیه هایی می آورم وطرف مقابل هم می‌پذیرد ولی خودم می‌دانم واقعی نیست.
اخیرا دلایل موجه ولی غیرواقعی برای رفتارهایم
داشته ام مثلا: بااینکه می دانم رفتن به جلسه برایم لازم است ولی میگویم ده دقیقه دیر شده لزومی نداره بروم دلیل موجه ولی غیر واقعی.
واقعی این است که لازم‌ است بروم.
شکستن انکار فروتنی رابه همراه می آوردولازمه بهبودی است.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر12 ، ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#20
رفتارهای غیر واقعی از بیماری اعتیاد سرچشمه می گیرد و ما با انکار می خواهیم آنها را توجیه و منطقی جلوه دهیم .
بنابراین ، ما هرگاه خود را در شرایط بیماری قرار می دهیم، برای توجیه کردن رفتارهایمان به انکار روی میبریم ،
هرچند ممکن است ظاهراً این دلایل موجه باشند اما بطور قطع ، خودمان هم میدانیم که این رفتارها غیر واقعی هستند  ،
 بطور مثال :

-من که قدمهای قدیمی را کارکردم  و همین برای من کافیست و دیگرنیازی نیست که قدمهای جهانی را کار کنم .
-رفتن به جلسات یک عمل تکراری و بی فایده می باشد زیرا من دیگر می دانم که دوستان عضو چه مشارکت هایی می کنند .
-نیازی نیست که دیگر انتقال بدهم ، یا اینکه در انجمن خدمتی بکنم باید این فرصت را به دیگران داد .
-درسته اینکار اشتباه را انجام می دهم ولی باز بهتر از زمانیه که مواد مصرف میکردم .
-دیگر مشارکت نمی کنم چون ممکنه تازه وارد برداشت اشتباه کنه یا باورش خراب بشه و این فرصت رو به دیگران می دهم.
انکار یک سیستم دفاعی روانی است و لذا سعی می کند که بستر فعلی را هرچقدر هم که آشفته و ناامن باشد ، به ترس از ریسک تغییر مناسب، ترجیح دهد .( میگه شرایط فعلی هرچقدر هم که بد باشه بهتره تا اینکه ریسک کنم و خودم رو تغییر بدم که علوم نیست چه فایده ای برام داره)
 بزرگترین عاملی که سبب می شود ما دست به انکار بزنیم، در واقع ترس از تغییر و رشد کردن است .
  به عبارت دیگر انکار یک عمل تدافعی روانی است برای اجتناب از پذیرش یک حقیقت دردناک که موجب تغییراتی در ما می شود . 
 هر گاه ما در شرایط وابستگی های شدید قرار می گیریم،  انکار در ما بیشتر می شود ،
 فرقی نمی کند این وابستگی چه چیزی و یا چه کسی باشد ،
بطور مثال ؛ مواد مخدر باشد ، سکس باشد ، پول و یا قدرت باشد و یا هر چیز دیگر ، 
 در هر صورت ، احساس نیاز به اینگونه وابستگی ها ما را وا می دارد تا برای حفظ آن به انکار روی بیاوریم  ،
 و لذا بیشتر معتادان مصرف کننده مواد مخدر به علت وابستگی و احساس نیاز به این ماده دست به انکار می زنند .
ما زمانی که یک باور جدید و منطقی می خواهد باورهای فرسوده وقدیمی ما را مطرود کند و یا بستر فعلی آنرا از بین ببرد ، دست به انکارمی زنیم .
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#21
انکارنشانه ترس وخودمحوری وجزولاینفک بیماری اعتیاده معتادعادت به توجیح داره درهرموردیعنی دروغوراست جلوه بده من همیشه سعی دراثبات کارهای بدوناشایست خودم بودم یعنی سعی میکردم خودم ودیگران رامتقاعدکنم بهترین تصمیم ودرست ترین کارهمینه کهدپن انجام دادم بطورمثال یک جای دروغهاموبیک نیمه واقعیت ربط میدادم ودرپی ان کارهای خودموبااون نیمه واقعیت توجیح میکردم تنبلی خودموربط میدادم به این که کارنیست طمعموبه اینکه ادم بایدزرنگ باشه وتلاش کنه دروغگوییموبه اینکه کسی نبایددست ادموبخونه و....واینهانشانه انکاربیماری وناصادقی درزندگیم شدوتبدیل به باورواعتقاد
پاسخ
 سپاس شده توسط Darush sistan ، ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#22
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۵۱ عصر)admin.a نوشته است: سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند 
بله زیاد هم اوردم 
کار را زود تعطیل میکنم به بهانه نرسیدن به جلسه 
مشارکت نکردن .به دلیل ترس از قضاوت 
رابطه .اینکه مجردم و من محقم......
بیماری من انکار است و نقاب بیماری من موجه جلوه دادن ان است 

گاهی این دلایل موجه ولی پوچ به حدی قدرتمند میشوند که خودم هم باورم میشود  : Big Grin

پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#23
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۵۱ عصر)admin.a نوشته است: سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند؟
سلام.بعضا در مورد داشتن پول و خرید مواد و یا ارزانی مواد و یا قدرت تهیه و مصرف آن عمل میکردم موجه بود ولی غیر واقعی بود و اطلاعی به پیشرفت و لاعلاج بودن بیماری نداشتم.در رفتارهایم اینچنین است در روابط ناسالم اگر با جنس مخالف باشه.از اعتماد وی سواستفاده کرده و آن را توجیه میکنم.میگویم او به دیگری اعتماد ندارد و من شاید بتوانم کاری برایش بکنم.
از اعتماد دیگران سواستفاده کرده و دلیلش این است که اگر خودش نمیخواست نمی آمد.یا میگویم من که سپردم اگر خواست خدا این نبود چرا سر راهم قرار داد.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#24
بله خیلی زیاد برای ندیدن مشکل وفرازاززیربارمسیولیت وخودم واطرافیان راقانع کنم که همین طور که هستم خوبم مشکل ازشماست دلیل قشنگ ولی غیرواقعی زیاد می اوردم بدبختی اینجا است که خودم هم باور میکردم این دروغهارامثلن زمان مصرف ازلحاظ ظاهرداغون ولی به کارم سنگین است ربطش می دادم  یا ازلحاظ مالی واجتماعی روزبه روز فقیرتر ولی تقصیر مملکت وشرایط رابهانه کردن امرورهم زمانهای  که درانکارباشم اشتباه میکنم ولی قبول نمیکنم مثل این که امروزپول گازراندادهم گازراقطع کردند ومن خراب بخاری را دلیل می اورم یعنی تغییر نکردن ودراین زمانها قدرت رشدزکل ازمنگرفته میشود
پاسخ
 سپاس شده توسط Mehran270 ، ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#25
بله من اکثر اوقات از نقص تنبلی و بی تفاوتی که یکی از شاخه های بیماریم هستش استفاده میکنم و کار های روزانه ام مثل نماز خواندنم،ترازروزانه نوشتن و...را به تعویق می اندازم و اینکه خستگی یکی از هفت پرهیز من هستش و باید رعایت کنم میشود توجیه و بهانه من و با تاخیر و یا گاها انجام نمیدهم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#26
بله این روزهابرای تنبلی کردنم زیاددلیل میارم برای خوابیدن وخوردن زیادی برایدپرحرفی کردنام برای عصبانیتام دلیل میارم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد
#27
درود
بی خوابی را بهانه پرخاشگری می نمودم. خستگی را بهانه برای کارهایی که باید مسئولیت آن را می پذیرفتم. گاها بیماری ام را بهانه اشتباهات خود می نمایم.
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#28
(۱۳۹۸/۱۰/۲۲، ۱۰:۵۱ عصر)admin.a نوشته است: سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند؟
بله توجیح میکنم خودمو که خجالت میکشم هر روز به راهنمام زنگ بزنم و مشارکت کنم (در صورتی که بارها بهم گفته اگه تو بهم زنگ نزنی حرفاتو بزنی کی بزنه تو بچه ی منی که تازه متولد شدی )ولی من باز مثل یه بچه دست از کمرویی و خجالت برنمیدارم فعال شده این نقصم نمیدونم چرا موقع مصرف این خجالت نبود که اینقدر وقیح بودم ،از واقعیت ها فرار میکنم ترس از روبرو شدن با حقایق و کمک نکردنم به بهبودی خودم منتظرم راهنمام بهم زنگ بزنه .عاجزانه از خدا میخام این ترسارو ازم بگیره و جرات بهم بده،،،گاهی پرخاشگری و لحن تند حرف زدنم فعال میشه با مادرم که همون لحظه حالم بد میشه از بی احترامی بیزارم ولی من یک معتاده در حال بهبودی هستم که میخام اینو بزور به بقیه تحمیل کنم این اخلاق منو تحمل کنن ولی خودم رویه صبرم کار نمیکنم واسم دعا کنید ممنون
پاسخ
 سپاس شده توسط Darush sistan ، ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#29
سوال 9:آیا دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟آنها چه بوده اند؟(قدم۱)
متأسفانه هنوزم بله ، حتی بعد سالها پاکی بازم هنوز دنبال راه دررو میگردم ،دنبال مقصربیرون از خودم میگردم ، واقعا انکار بخش موزیانه بیماری ماست، بخشی که مجوز مصرف(مواد و نواقص)را برای من صادر میکندو همیشه دلیلی به ظاهر قانع کننده برای ما میاورد، ولی برنامه ابزاربسیارقوی ای برای مقابله با انکار دارد و آن اقرار صادقانه به نقش و مسؤلیت خود است. 
پاسخ
 سپاس شده توسط حـمـیـد ، ناظر14
#30
آخر خط

ماهیت اعتیاد ما طوری است که ما اجبارا به آخر خط یا مجموعه ای از آخر خط های خود می رسیم . آخر خط می تواند هر جا که ما به آن اجازه می دهیم ، باشد . لازم نیست که حتما در مدرسه رد شویم . همه چیزهایی که برای مان مهم است از دست بدهیم ، به زندان برویم و با در آستانه مرگ قرار بگیریم . بسیاری از ما ، قبل از اینکه تصمیم بگیریم به دنبال بهبودی باشیم ، این مراحل را تجربه کرده ایم ولی کسانی در بین ما خوش شانس تر بودند . بعضی از ما قبل از اینکه با بدتر از آنچه که تجربه کرده بودیم مواجه شویم ، از مسیری که به این آخر خط ها منتهی می شد ، جدا شدیم .

(جزوه جوانی وبهبودی.)
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، ناظر14
#31
انکارباعث اینه ک من براهرکاری ک نخام انجام بدم یانتونم انجام بدم دلیل میارم وهی خودمومقایسه کنم امروزتنبلی کردم بااینکه کارداشتم بخودم بخاطرتعطیلی وگرمای هواکه البته دلایل بظاهرواقعی ولی غیرموجه بودنددل دادم ووقت کشی کردم بایدباراهنماتماس میگرفتم ولی دل دل کردم وکلاتوفرمول فقط برای امروزنبودم چون برای تنبلیام شروع بدلیل تراشی کردم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر10 ، حـمـیـد ، Mehran21 ، ناظر14
#32
من برای توجیه رفتارهام خصوصاواکنشهای انی وغیرمنتظره همیشه دلیلی یادارم یامیسازم من ازکلمه نمیدونم نمیتونم بلدنیستم اشتباه کردم خیلی بدورم همیشه احساسی وازروی وسوسه کاریومیکنم وبعدشروع میکنم برای حق بجانبی وتوجیح این کاردروغ گفتم وبی دلیل دلیل اوردن
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14 ، حـمـیـد
#33
من استاد دلیل تراشی هستم وقتی من برای رفتارهام دلیل تراشی می کنم فقط میخواهم خودمو گول بزنم از شنبه شروع می کنم هایی که آمدن و من هیچ کاری انجام ندادم از تنهایی خود برای استفاده از نواقصم استفاده کردم اما فقط خودم متوجه شدم که کجای داستان قرار دارم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر14 ، حـمـیـد
#34
باسلام من این روزهها بیماریم ام فعاله و دلایل بظاهر موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم می آورم مثلا با خودم میگم اجناس همه گرون شدن تو هم اجناس مغازتو گرون بفروش و سر مشتری کلاه بزار.اعضای قدیمی رو قضاوت میکنم تو جلسه و تو جلسات اداری اذیتشون میکنم و با خودم میگم حقشونه...دنبال رابطه احساسی میگردم با خودم میگم خانمم با من رابطه ای گرمی نداره
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14
#35
بله عموماتنبلی وبیتفاوتی تو تمام زندگیم موج میزنه و بعدش بخاطر بی تعهدی ولی مسئولیتی دریاهای بی خودی شروع میشه انگارکلمه ببخشید اشتباه کردم نبایداینکارومیکردموازتوفرهنگم حذف کردن تصمیمات دیوانه وارحرفهای نیس داراتلاف وقت پول آسیب بخودودیگران ک بعدش باهزاردلیل سعی درتوجیهشون دارم ومنکروسوسه هاواجبارهای درونیم میشم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14 ، حـمـیـد
#36
دلیل اوردن دنبال مقصرگشتن مظلوم نمایی تحریف حقیقت حتی پرخاشگری جزورفتارهایی که من براانکارکم کاری یااشتباهاتم درمورددیگران اعمال میکنم
پاسخ
 سپاس شده توسط ناظر9 ، ناظر14 ، حـمـیـد


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان