:heart:
ازهمان اولین باری که امید را لمس می کنیم, در فرایند ادامه دار بیداری روحانی قرار می گیریم. و اگر تمایل داشته باشیم این می تواند درطول عمرمان ما را همراهی کند. برای اینکه احساس کنیم بهبودی مان زنده است, باید به رشد کردن ادامه دهیم. انزوا و خودخوشنودی آزادی مان را طوری محدود می کنند که ممکن است تنها در زمان برخورد با مشکلات, متوجه آنها شویم. پادزهر تنهایی و بیگانگی داشتن روحیۀ سخاوت است. درخدمت بودن ما را در درون خود آزاد می کند و در را بروی روحیۀ عشقی که ما را احاطه می کند, می گشاید. امید بدون قید و شرط را تجربه کرده و متوجه می شویم که برای بهبودی مان محدودیتی وجود ندارد. بدون توجه به مسیری که تا به حال دربهبودی طی کرده ایم, سفرمان ادامه دارد.
می توانیم امید داشته باشیم. زمانی که ما به مشارکت دیگران گوش داده و از درد آنها و همچنین روشی که برای عبور از آن وضعیت به کارگرفته اند, آگاه می شویم, نگرش مان وسیع تر می گردد. ابزار جدیدی را درعمل مشاهده می کنیم و یاد می گیریم با استفاده از تجارب دیگران درزندگی خودمان به سمت جلو حرکت کنیم. زمانی که طرزفکر یا نوع نگرش خود را تغییر می دهیم, می توانیم حس جدیدی از همدردی و سپاسگزاری را کشف کنیم. شاید با ارزش ترین درسی که یاد می گیریم, پیدا کردن حس همدلی باشد. اما همدلی یک برنامۀ درمانی نیست, بلکه راهی است برای زندگی. زمانی که ما می توانیم یکدیگر را درک کرده و رشد همدیگر را ببینیم ,به تدریج به احتمال بهبودی خودمان ایمان می آوریم. زمانی که به مشارکت معتادان دیگر گوش می دهیم و آنها را قضاوت نمی کنیم فرایندی آغاز می شود که در آن یاد می گیریم صدای قلب خود را بدون هرگونه قضاوت و یا تنبیهی بشنویم. وقتی که نسبت بخود شفقت داشته باشیم, به خودمان اجازه می دهیم تا در دنیا حضور داشته باشیم. همین امر باعث می شود تا برای دنیای اطراف خود بسیار مفید تر باشیم.
ازهمان اولین باری که امید را لمس می کنیم, در فرایند ادامه دار بیداری روحانی قرار می گیریم. و اگر تمایل داشته باشیم این می تواند درطول عمرمان ما را همراهی کند. برای اینکه احساس کنیم بهبودی مان زنده است, باید به رشد کردن ادامه دهیم. انزوا و خودخوشنودی آزادی مان را طوری محدود می کنند که ممکن است تنها در زمان برخورد با مشکلات, متوجه آنها شویم. پادزهر تنهایی و بیگانگی داشتن روحیۀ سخاوت است. درخدمت بودن ما را در درون خود آزاد می کند و در را بروی روحیۀ عشقی که ما را احاطه می کند, می گشاید. امید بدون قید و شرط را تجربه کرده و متوجه می شویم که برای بهبودی مان محدودیتی وجود ندارد. بدون توجه به مسیری که تا به حال دربهبودی طی کرده ایم, سفرمان ادامه دارد.
می توانیم امید داشته باشیم. زمانی که ما به مشارکت دیگران گوش داده و از درد آنها و همچنین روشی که برای عبور از آن وضعیت به کارگرفته اند, آگاه می شویم, نگرش مان وسیع تر می گردد. ابزار جدیدی را درعمل مشاهده می کنیم و یاد می گیریم با استفاده از تجارب دیگران درزندگی خودمان به سمت جلو حرکت کنیم. زمانی که طرزفکر یا نوع نگرش خود را تغییر می دهیم, می توانیم حس جدیدی از همدردی و سپاسگزاری را کشف کنیم. شاید با ارزش ترین درسی که یاد می گیریم, پیدا کردن حس همدلی باشد. اما همدلی یک برنامۀ درمانی نیست, بلکه راهی است برای زندگی. زمانی که ما می توانیم یکدیگر را درک کرده و رشد همدیگر را ببینیم ,به تدریج به احتمال بهبودی خودمان ایمان می آوریم. زمانی که به مشارکت معتادان دیگر گوش می دهیم و آنها را قضاوت نمی کنیم فرایندی آغاز می شود که در آن یاد می گیریم صدای قلب خود را بدون هرگونه قضاوت و یا تنبیهی بشنویم. وقتی که نسبت بخود شفقت داشته باشیم, به خودمان اجازه می دهیم تا در دنیا حضور داشته باشیم. همین امر باعث می شود تا برای دنیای اطراف خود بسیار مفید تر باشیم.