۱۴۰۱/۷/۱۷، ۰۷:۰۷ صبح
ببه نام خدا
مستاصل و سردرگم بودم
برای گذراندن امورات زندگی و برای اینکه کاری کرده باشم تا مصرف نکنم مشغول دستفروشی بودم، از یکی از بازار روزهای کرج میگذشتم، چهرهای آشنا که بین جلسات دیده بودم توجه من را جلب کرد، بدون ترس کنارش رفتم، بار دوم اسمش هم یاد گرفتم، باز بدون ترس گفتم، محمد کتابچه سفید میخوام همون که نوشته جای پای خدا را دنبال کن
با عشق کتاب خدا رو به من داد
مسئولیت ما هر روز در قبال حفظ آنچه داریم بیشتر میشود، پاکی هدیهای است که با کمک یکدیگر حفظ میکنیم، ما نمیخواهیم آنچه درقِبالش رنج کشیدهایم تا حفظ شود را پُتکی بر سر دیگران کنیم، ما به خود نمیبالیم فقط در حال جبران خرابیهای گذشته هستیم، اما دوستان و خانوادهای داریم که همچنان در عذاب حاصله از انتقال بیماری ما به سر میبرند و برخی از ما ناراحت و برخی هم امیدوارند، شاید راه تازهای یافته باشیم تا از درد و رنجها بکاهیم
خدایا من فقط قدرت و توانم در حد بخشش خود و بخشش سهم خودم از دردهایی است که کشیدهام اما سهمی از دیگری خداوندا، این سهم را با اشکهایم به تو میسپارم
محمودم معتاد سه سال یک ماه و بیست و دو روز
مستاصل و سردرگم بودم
برای گذراندن امورات زندگی و برای اینکه کاری کرده باشم تا مصرف نکنم مشغول دستفروشی بودم، از یکی از بازار روزهای کرج میگذشتم، چهرهای آشنا که بین جلسات دیده بودم توجه من را جلب کرد، بدون ترس کنارش رفتم، بار دوم اسمش هم یاد گرفتم، باز بدون ترس گفتم، محمد کتابچه سفید میخوام همون که نوشته جای پای خدا را دنبال کن
با عشق کتاب خدا رو به من داد
مسئولیت ما هر روز در قبال حفظ آنچه داریم بیشتر میشود، پاکی هدیهای است که با کمک یکدیگر حفظ میکنیم، ما نمیخواهیم آنچه درقِبالش رنج کشیدهایم تا حفظ شود را پُتکی بر سر دیگران کنیم، ما به خود نمیبالیم فقط در حال جبران خرابیهای گذشته هستیم، اما دوستان و خانوادهای داریم که همچنان در عذاب حاصله از انتقال بیماری ما به سر میبرند و برخی از ما ناراحت و برخی هم امیدوارند، شاید راه تازهای یافته باشیم تا از درد و رنجها بکاهیم
خدایا من فقط قدرت و توانم در حد بخشش خود و بخشش سهم خودم از دردهایی است که کشیدهام اما سهمی از دیگری خداوندا، این سهم را با اشکهایم به تو میسپارم
محمودم معتاد سه سال یک ماه و بیست و دو روز