۱۴۰۲/۴/۸، ۰۷:۲۲ عصر
در گذشته صداقت نداشتم یعنی با خودم صادق و رو راست نبودم نه آنچنان که باید. حتی مقدار کم ناصادقی باعث گسترش این صفت بد در سرتاسر وجود میشه و آدم رو زمین میزنه. در گذشته و حتی قبل از مصرف هر نوع موادی هم افکار بیمارگونهای داشتم چرا که اعتیاد یعنی بیماری که ممکنه به مصرف و یا به شکل دیگری ظهور کنه، داشتم میگفتم در گذشته من اعتقاد به این داشتم که راه راست به راستی و سعادت منجر میشه. سعی میکردم که از لحاظ فردی اجتماعی و یا علمی و دینی خودم را به کمالاتی بیارایم. اما هدف و رویا و آرزویم چندان با عملکردم منطبق نمیشد. مثلا سعی در خودسازی داشتم اما در مواجهه با استاد راهنما از بیان نواقصم طفره میرفتم(مثل کسانی که از فرایند قدم چهارم فراریند) و ایرادات نفسانی را بازگو نمیکردم و فقط خوبیهامو میگفتم. من برای چی رفته بودم؟ برای رفع نواقص و گرفتن راهکار اما با ناصادقی آنها رو بازگو نمیکردم و نه تنها رشد نمیکردم بلکه هر روز سرخوردهتر از هدف دور میشدم.
اما امروز با استفاده از این تجربه در برابر هدف بهبودی با صداقت برخورد میکنم. وقتی چیزی رو که باید به راهنما بگم نمیگذارم ناصادقی بیاد جلو. به خودم تذکر میدم که تو برای هدفی اینجا هستی اومدی بهبود پیدا کنی و به مرور ارتباطتت با خداوند خالق مهربان بیشتر بشه، نه اینکه هر راهی رو که حتی بر خلاف نظر خداست در پیش بگیری برای نزدیک شدن به خدا!!!!
اصولی برخورد نکنم ناصادقی کردم و به خودم دروغ گفتم.
اما امروز با استفاده از این تجربه در برابر هدف بهبودی با صداقت برخورد میکنم. وقتی چیزی رو که باید به راهنما بگم نمیگذارم ناصادقی بیاد جلو. به خودم تذکر میدم که تو برای هدفی اینجا هستی اومدی بهبود پیدا کنی و به مرور ارتباطتت با خداوند خالق مهربان بیشتر بشه، نه اینکه هر راهی رو که حتی بر خلاف نظر خداست در پیش بگیری برای نزدیک شدن به خدا!!!!
اصولی برخورد نکنم ناصادقی کردم و به خودم دروغ گفتم.