۱۳۹۸/۱۰/۲۵، ۰۴:۳۰ عصر
۱۳۹۸/۱۱/۱۳، ۰۲:۲۴ صبح
در زمان مصرف همیشه تو انکار بودم و با دلایل به ظاهر موجه ولی غیر واقعی اشتبا هاتم را توجیه می کردم و منزوی بودم وهر وقت در جمع قرار می گرفتم حالت پرخاش گری و تهاجمی داشتم و می خواستم همه را خراب کنم تا کسی به من توجه نکند .
همه را محکوم می کردم تا خودم را توجیه کنم و همیشه فضای متشنج تو محیط خانواده به نفع من بود تا از صداقت با خود فرار کنم و همه اینها گاهی ناخواسته و گاهی عمدی و موزیانه بود .
ولی در حال حاضر سعی می کنم راجع به کسی حرف نزنم و توجهم بر روی خودم باشد . اگه کسی عیب من را گفت رنجش نگیرم و بگذارم حرفش را بزند و بعد صادقانه با آن برخورد کنم . با راهنما مشورت و مشارکت کنم تا ناخوداگاه ناصادقی نکنم و دیگری کار کردن قدم هاست .
همه را محکوم می کردم تا خودم را توجیه کنم و همیشه فضای متشنج تو محیط خانواده به نفع من بود تا از صداقت با خود فرار کنم و همه اینها گاهی ناخواسته و گاهی عمدی و موزیانه بود .
ولی در حال حاضر سعی می کنم راجع به کسی حرف نزنم و توجهم بر روی خودم باشد . اگه کسی عیب من را گفت رنجش نگیرم و بگذارم حرفش را بزند و بعد صادقانه با آن برخورد کنم . با راهنما مشورت و مشارکت کنم تا ناخوداگاه ناصادقی نکنم و دیگری کار کردن قدم هاست .
۱۳۹۸/۱۲/۵، ۰۴:۰۷ عصر
در گذشته : باورها و اعتقادات نادرست من زندگی من را ساخته بود و به خود خیلی راحت دروغ می گفتم –خود را فریب میدادم و همه مسائل را توجیه می کردم – دیگران را سرزنش میکردم –همه چیز را انکار می کردم – احساسات خود را سرکوب میکردم – و از ان فرار می کردم – هیچگاه خود واقعی نبودم و خود را فریب میدادم – برای خودم ماسک میزدم و اواخر دیگر خودم هم دروغ هایم را باور می کردم –انقدر احساس بی ارزشی و حقارت میکردم که از راستگویی به خود نیز هراس داشتم
امروز : جلسه رفتن – ارتباط با راهنما و راستگویی به او – پذیرش خطا هایم و اقرار به چگونگی دقیق ان – احساسات واقعی خود را سرکوب نمی کنم – دست از توجیه و بهانه و انکار برداشته ام – بیماری خود را با دیگران مقایسه نمی کنم – سعی می کنم احساسات و عواطف خود را کنترل نکنم –و عکس العمل طبیعی و انسانی داشته باشم – ( شادی – غم – گریه – خنده )- از اعتیاد اگاهی به دست اورده ام و نقش و سهم خودم را می بینم و می پذیرم – معذرت خواهی پس از اشتباهات دارم – اغراق نکردن – پذیرش خود به عنوان یک معتاد – مسائل متفاوت زندگی را به راهنما اقرار کردن – در صحبت هایم حاشیه چینی نمی کنم و اصل موضوع را بیان می کنم – تمرین اصل صداقت از مسائل ریز شروع می شود -
ترسهایم را کنار بگذارم چه می شود >>>؟
چرا دروغ می گویم ؟... چون می ترسم !!! چرا می ترسم ؟...چون از راستگویی یا تجربه خوبی ندارم و یا تنبیه شده ام و یا تاوان داده ام و یا پذیرفته نشده ام ..... بنا براین با دروغ گویی راحترم
امروز : جلسه رفتن – ارتباط با راهنما و راستگویی به او – پذیرش خطا هایم و اقرار به چگونگی دقیق ان – احساسات واقعی خود را سرکوب نمی کنم – دست از توجیه و بهانه و انکار برداشته ام – بیماری خود را با دیگران مقایسه نمی کنم – سعی می کنم احساسات و عواطف خود را کنترل نکنم –و عکس العمل طبیعی و انسانی داشته باشم – ( شادی – غم – گریه – خنده )- از اعتیاد اگاهی به دست اورده ام و نقش و سهم خودم را می بینم و می پذیرم – معذرت خواهی پس از اشتباهات دارم – اغراق نکردن – پذیرش خود به عنوان یک معتاد – مسائل متفاوت زندگی را به راهنما اقرار کردن – در صحبت هایم حاشیه چینی نمی کنم و اصل موضوع را بیان می کنم – تمرین اصل صداقت از مسائل ریز شروع می شود -
ترسهایم را کنار بگذارم چه می شود >>>؟
چرا دروغ می گویم ؟... چون می ترسم !!! چرا می ترسم ؟...چون از راستگویی یا تجربه خوبی ندارم و یا تنبیه شده ام و یا تاوان داده ام و یا پذیرفته نشده ام ..... بنا براین با دروغ گویی راحترم
۱۳۹۹/۴/۲۸، ۰۱:۲۱ عصر
قبلاً هیچگاه به اصل روحانی صداقت اعتقاد نداشتم و همیشه از انکار به عنوان ابزار استفاده میکردم، اما امروز باور دارم که صداقت تنها لازمهی پاک ماندن است و برای رهایی از هر گونه ترس، انکار، خودکمبینی، خودبزرگبینی از صداقت استفاده مینمایم. و با شهامت و صداقت چگونگی دقیق به وقوع پیوستن خطاها را بیان میکنم و برای تمرین صداقت کارهای ذیل را انجام میدهم.
تمرین به روشنبینی، دست برداشتن از خودفریبی، گرفتن ترازنامه و بیان احساسها به بهترین شکل ممکن، تقویت باورهای جدید، دعا کردن برای رسیدن به آزادی.
تمرین به روشنبینی، دست برداشتن از خودفریبی، گرفتن ترازنامه و بیان احساسها به بهترین شکل ممکن، تقویت باورهای جدید، دعا کردن برای رسیدن به آزادی.
۱۳۹۹/۵/۲، ۱۰:۰۸ عصر
درگذشته?خودم را معتاد نمیدانستم،بدقولی میکردم،انکار میکردم و......
درمورد امروز?نپذیرفتن واقعیت های زندگی باعث میشود که مواد مخدر مصرف کنی
گذشته ی امروز،وقتیکه میخواهی خیلی از چیزها را نبینی بابت آنها قطع رابطه میکنی
سهم منصفانه ی خودرا درتمام امور زندگی انجام داده ام
بهترین راه پیدا کردن صداقت،دیدن دقیق خطاهایم است و گفتن آنها
دعاکردن بطور مداوم باعث صداقت میشود
اگر فهمیدی کاری درست است انجام بده
درمورد امروز?نپذیرفتن واقعیت های زندگی باعث میشود که مواد مخدر مصرف کنی
گذشته ی امروز،وقتیکه میخواهی خیلی از چیزها را نبینی بابت آنها قطع رابطه میکنی
سهم منصفانه ی خودرا درتمام امور زندگی انجام داده ام
بهترین راه پیدا کردن صداقت،دیدن دقیق خطاهایم است و گفتن آنها
دعاکردن بطور مداوم باعث صداقت میشود
اگر فهمیدی کاری درست است انجام بده
۱۳۹۹/۵/۳، ۰۴:۴۶ صبح
در گذشته از روی ترس و نداشتن پذیرش حقیقت.تمام رفتارهای نادرست خود را انکار میکردم.مثلا در حد بیهوشی الکل مصرف میکردم و میگفتم همه دنیا الکل مصرف میکنند.
ولی امروز در پذیرفتن خطاهایم ترس را کنار میگذارم.در مورد انها مشورت میکنم.به انها اقرار میکنم.خودم را دور نمیزنم.هر اعتراضی را توهین تلقی نمیکنم.خودم را کامل نمیدانم.هنگام رنجش از تراز قدم 4 استفاده میکنم.این را متوجه شدم انکار یک خطا باعت استمرار ان خطا میگردد
ولی امروز در پذیرفتن خطاهایم ترس را کنار میگذارم.در مورد انها مشورت میکنم.به انها اقرار میکنم.خودم را دور نمیزنم.هر اعتراضی را توهین تلقی نمیکنم.خودم را کامل نمیدانم.هنگام رنجش از تراز قدم 4 استفاده میکنم.این را متوجه شدم انکار یک خطا باعت استمرار ان خطا میگردد
۱۴۰۱/۶/۱۶، ۰۱:۰۷ عصر
سلام
در زمان مصرف دروغ گویی و تظاهر شکلی از زندگی من شده بود و فکر می کردم نیاز به صداقت ندارم و اگر بخواهم صادقانه به مسائل نگاه کنم خودم مقصر می شوم پس سعی کردم که پنهان کنم اما امروز میدانم هر چه بیشتر ناصادقی کنم خودم بیشتر آزار می بینم.
در زمان مصرف دروغ گویی و تظاهر شکلی از زندگی من شده بود و فکر می کردم نیاز به صداقت ندارم و اگر بخواهم صادقانه به مسائل نگاه کنم خودم مقصر می شوم پس سعی کردم که پنهان کنم اما امروز میدانم هر چه بیشتر ناصادقی کنم خودم بیشتر آزار می بینم.
۱۴۰۱/۱۰/۱۲، ۰۶:۲۰ صبح
ماسک زدن دروغگویی وخودفریبی نتیجه انکاراعتیاده من بدبختانه
خودموباادمهای بدترازخودم مقایسهدمیکردم
وبه این نتیجه میرسیدم من کارم درسته دروغ بخود
گول زدن خودسرپوش روی اشتباهات
فرارازواقعیات زندگیموفراگرفته بود
امروزبرای تمرین صداقت اقرارهای واقعی
بدون ترس وباچگونگی دقیق خطاوبدون
مقصرکردن دیگران انجام میدم ونقش خودمو
درهرموضوعی بررسی میکنم
صداقت پادزهرافکاربیمارماست کتاب پایه
خودموباادمهای بدترازخودم مقایسهدمیکردم
وبه این نتیجه میرسیدم من کارم درسته دروغ بخود
گول زدن خودسرپوش روی اشتباهات
فرارازواقعیات زندگیموفراگرفته بود
امروزبرای تمرین صداقت اقرارهای واقعی
بدون ترس وباچگونگی دقیق خطاوبدون
مقصرکردن دیگران انجام میدم ونقش خودمو
درهرموضوعی بررسی میکنم
صداقت پادزهرافکاربیمارماست کتاب پایه
۱۴۰۲/۴/۷، ۰۵:۰۰ صبح
درگذشته عمل ازروی وسوسه واجبارانجام دادن بدون فکرهرکاری بعدازان پشیمانی باعث خودخوری من میشدوبعدازان سعی میکردم خودموگول بزنم بخودم دروغ بگم ازخودم فرارکنم برای فراموش کردن
گندکاری قبلی گندکاری جدیدی میکردم واین کارباعث سرزنش شدنم ازطرف دیگران وخودم میشدپس ماسک میزدم حقیقتووارونه میکردم وازانکاراستفاده میکردم امروزاقرارصادقانه نوشتن ترازنامه فقط برای امروزبودن وصحبت ازچگونگی دقیق خطابمن کمک میکنه صداقتوتمرین کنم
گندکاری قبلی گندکاری جدیدی میکردم واین کارباعث سرزنش شدنم ازطرف دیگران وخودم میشدپس ماسک میزدم حقیقتووارونه میکردم وازانکاراستفاده میکردم امروزاقرارصادقانه نوشتن ترازنامه فقط برای امروزبودن وصحبت ازچگونگی دقیق خطابمن کمک میکنه صداقتوتمرین کنم
۱۴۰۲/۴/۸، ۰۷:۲۲ عصر
در گذشته صداقت نداشتم یعنی با خودم صادق و رو راست نبودم نه آنچنان که باید. حتی مقدار کم ناصادقی باعث گسترش این صفت بد در سرتاسر وجود میشه و آدم رو زمین میزنه. در گذشته و حتی قبل از مصرف هر نوع موادی هم افکار بیمارگونهای داشتم چرا که اعتیاد یعنی بیماری که ممکنه به مصرف و یا به شکل دیگری ظهور کنه، داشتم میگفتم در گذشته من اعتقاد به این داشتم که راه راست به راستی و سعادت منجر میشه. سعی میکردم که از لحاظ فردی اجتماعی و یا علمی و دینی خودم را به کمالاتی بیارایم. اما هدف و رویا و آرزویم چندان با عملکردم منطبق نمیشد. مثلا سعی در خودسازی داشتم اما در مواجهه با استاد راهنما از بیان نواقصم طفره میرفتم(مثل کسانی که از فرایند قدم چهارم فراریند) و ایرادات نفسانی را بازگو نمیکردم و فقط خوبیهامو میگفتم. من برای چی رفته بودم؟ برای رفع نواقص و گرفتن راهکار اما با ناصادقی آنها رو بازگو نمیکردم و نه تنها رشد نمیکردم بلکه هر روز سرخوردهتر از هدف دور میشدم.
اما امروز با استفاده از این تجربه در برابر هدف بهبودی با صداقت برخورد میکنم. وقتی چیزی رو که باید به راهنما بگم نمیگذارم ناصادقی بیاد جلو. به خودم تذکر میدم که تو برای هدفی اینجا هستی اومدی بهبود پیدا کنی و به مرور ارتباطتت با خداوند خالق مهربان بیشتر بشه، نه اینکه هر راهی رو که حتی بر خلاف نظر خداست در پیش بگیری برای نزدیک شدن به خدا!!!!
اصولی برخورد نکنم ناصادقی کردم و به خودم دروغ گفتم.
اما امروز با استفاده از این تجربه در برابر هدف بهبودی با صداقت برخورد میکنم. وقتی چیزی رو که باید به راهنما بگم نمیگذارم ناصادقی بیاد جلو. به خودم تذکر میدم که تو برای هدفی اینجا هستی اومدی بهبود پیدا کنی و به مرور ارتباطتت با خداوند خالق مهربان بیشتر بشه، نه اینکه هر راهی رو که حتی بر خلاف نظر خداست در پیش بگیری برای نزدیک شدن به خدا!!!!
اصولی برخورد نکنم ناصادقی کردم و به خودم دروغ گفتم.
۱۴۰۲/۶/۲۶، ۰۳:۰۴ عصر
درگذشته بادروغ رازی کردن خودم بابهانه ودست واویزومقایسه وباورهای غلط خودموازصداقت باخودم دورمیکردم امروزبااقرارصادقانه نوشتن ازخودم رفتارم روزم سعی درداشتن وتمرین صداقت میکنم