۱۳۹۹/۵/۴، ۰۹:۲۴ صبح
بخش اول
- رنجش های من همیشه بستری مناسب بوده است برای فرار از خودم و دیگران و همینطور دوری کردن از نیروی برتر ، در حقیقت رنجش هایم در نهایت همیشه برایم تنهایی و انزوا به بار میاورد ، بنابراین ، رنجش هایم به علت تخم کینه وتنفری که در وجودم میکارم ، به روی ارتباطام تاثیرات منفی و مستقیم میگذارد ، در واقع منش وشخصیتم قهرآمیز و توام با سوءظن و لذا انباشته از قضاوت های بدبینانه میشود ، به عبارتی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا بعنوان یک انسان ، حُسن خلقم مُبدلِ به کج خلقی شود و لذا در غایت رفتارهایم خشمگینانه شود . از طرفی دیگر ، رنجش هایم به روی دیگر احساساتم تاثیرات منفی میگذارد و لذا احساسات دیگرم تحت تاثیر رنجش هایم ، شفافیت و ظرافت های خود را از دست میدهند و لذا ظلال احساساتم کدر وتار میشود ،به زبانی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا احساسات دیگرم نیز بیمار شوند ، بنابراین ، در این فرایند با خودم قهر میکنم و لذا ارتباطم با خودم قطع میشود .
بخش دوم
- وقتی انباشته از رنجش ها هستم نگاهم نسبت به دیگران بدبینانه و منفی میشود ، وهمین مسئله به روی مهربانی و صمیمیتم با دیگران تاثیر میگذارد و همینطور از ارتباط با دیگران فرار میکنم ، ناخودآگاه فکر میکنم دیگران برای رنجاندن من آفریده شده اند ، اگر هم ارتباطی با دیگران داشته باشم بر اساس نیازهای از قبیل کار ویا منافع مالی رخ میدهد ، در هر صورت اگر هم روابطی وجود دارد پایه های آن بر اساس ناصداقتی و ریاکارانه پی ریزی شده است ، وقتی مملواز رنجش هستم ، تمام سعی و کوششم این است که منهم دیگران را برنجانم ، با رفتارهای مانند ؛ تمسخر کردن – سرزنش کردن – توهین کردن – غیبت کردن – افترا و بُهتان زدن – مَتَلک گفتن – حسادت کردن – احساس بی مسئولیتی نسبت به دیگران و و ... در واقع اینگونه رفتارهایم که حاصل از رنجش های درونی ام است ، عاقبت مرا به سوی تنهایی و انزوا سوق میدهد و لذا در نهایت عوارض اینگونه رنجش ها باعث میشود که قطع رابطه با دیگران کنم .
بخش سوم
- بطورقطع یکی از عوامل جدی که در زندگی مانع رابطه من با نیروی برترم بود حفظ ونگهداری کردن از رنجشهایم بود ، در واقع رنجشهایم به روی خلوص و روحانیتم تاثیرات منفی گسترده ای میگذارد . رنجش های که آنها را حفظ میکنم و با جان و دل از آنها نگهداری میکنم درمن باعث ظهور عوارضی از قبیل ؛ کینه – نفرت – حسادت – بدگویی – پوچ گرایی – بی بندو باری – بی اخلاقی - گناه – شرم – خجالت و و . . . میشود ولذا همین مسائل باعث میشود تا بستر روحانیت من مغشوش و ناخالص شود ، بنابراین ، رنجش هایم باعث میشود تا فضای دل وقلبم پُر از گرد وغبار که همراه با بغض و نفرت و احساس گناه و شرم وخجالت است باشد و لذا همین شرایط باعث میشود رابطه ام با نیروی برتر قطع و یا مختل شود .
- رنجش های من همیشه بستری مناسب بوده است برای فرار از خودم و دیگران و همینطور دوری کردن از نیروی برتر ، در حقیقت رنجش هایم در نهایت همیشه برایم تنهایی و انزوا به بار میاورد ، بنابراین ، رنجش هایم به علت تخم کینه وتنفری که در وجودم میکارم ، به روی ارتباطام تاثیرات منفی و مستقیم میگذارد ، در واقع منش وشخصیتم قهرآمیز و توام با سوءظن و لذا انباشته از قضاوت های بدبینانه میشود ، به عبارتی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا بعنوان یک انسان ، حُسن خلقم مُبدلِ به کج خلقی شود و لذا در غایت رفتارهایم خشمگینانه شود . از طرفی دیگر ، رنجش هایم به روی دیگر احساساتم تاثیرات منفی میگذارد و لذا احساسات دیگرم تحت تاثیر رنجش هایم ، شفافیت و ظرافت های خود را از دست میدهند و لذا ظلال احساساتم کدر وتار میشود ،به زبانی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا احساسات دیگرم نیز بیمار شوند ، بنابراین ، در این فرایند با خودم قهر میکنم و لذا ارتباطم با خودم قطع میشود .
بخش دوم
- وقتی انباشته از رنجش ها هستم نگاهم نسبت به دیگران بدبینانه و منفی میشود ، وهمین مسئله به روی مهربانی و صمیمیتم با دیگران تاثیر میگذارد و همینطور از ارتباط با دیگران فرار میکنم ، ناخودآگاه فکر میکنم دیگران برای رنجاندن من آفریده شده اند ، اگر هم ارتباطی با دیگران داشته باشم بر اساس نیازهای از قبیل کار ویا منافع مالی رخ میدهد ، در هر صورت اگر هم روابطی وجود دارد پایه های آن بر اساس ناصداقتی و ریاکارانه پی ریزی شده است ، وقتی مملواز رنجش هستم ، تمام سعی و کوششم این است که منهم دیگران را برنجانم ، با رفتارهای مانند ؛ تمسخر کردن – سرزنش کردن – توهین کردن – غیبت کردن – افترا و بُهتان زدن – مَتَلک گفتن – حسادت کردن – احساس بی مسئولیتی نسبت به دیگران و و ... در واقع اینگونه رفتارهایم که حاصل از رنجش های درونی ام است ، عاقبت مرا به سوی تنهایی و انزوا سوق میدهد و لذا در نهایت عوارض اینگونه رنجش ها باعث میشود که قطع رابطه با دیگران کنم .
بخش سوم
- بطورقطع یکی از عوامل جدی که در زندگی مانع رابطه من با نیروی برترم بود حفظ ونگهداری کردن از رنجشهایم بود ، در واقع رنجشهایم به روی خلوص و روحانیتم تاثیرات منفی گسترده ای میگذارد . رنجش های که آنها را حفظ میکنم و با جان و دل از آنها نگهداری میکنم درمن باعث ظهور عوارضی از قبیل ؛ کینه – نفرت – حسادت – بدگویی – پوچ گرایی – بی بندو باری – بی اخلاقی - گناه – شرم – خجالت و و . . . میشود ولذا همین مسائل باعث میشود تا بستر روحانیت من مغشوش و ناخالص شود ، بنابراین ، رنجش هایم باعث میشود تا فضای دل وقلبم پُر از گرد وغبار که همراه با بغض و نفرت و احساس گناه و شرم وخجالت است باشد و لذا همین شرایط باعث میشود رابطه ام با نیروی برتر قطع و یا مختل شود .