۱۳۹۹/۶/۱۹، ۰۶:۴۹ عصر
زمانی که متوجه شدم اختیارمصرف مواد از دستم خارج شده وقتی که دست به هرکاری زدم با شکست روبرو شدم هرکاری برای رفع و رجوع آن میکردم بدتر میشد دروغ می گفتم انکار می کردم بازهم بدتر می شد هیچ وقت امید نداشتم از این دام بیرون بیام تمام ارتباطات من قطع شد تنهایی گریبانم را گرفت مصرفم بیشتر شد تمام نقشه هام نقش برآب شد درنتیجه دوباره احساس تنهایی کردم و منزوی شدم. اونجا بود که دیگه زندگیم اشفته شد و اختیارزندگی ازکنترلم خارج شد و تمام کارهام همه ازروی اجباربود و هیچ ثبات عاطفی اخلاقی و شخصیتی نداشتم ودردهام ومشکلاتم چندین برابرشده بود و ازلحاظ روحی روانی و جسمی خیلی بهم ریخته شده بودم ...