۱۳۹۸/۱۲/۱۷، ۰۹:۱۳ عصر
بله مثلا دزدیدن اموال احساس خجالت داشتن و عدم توانایی نه گفتن به کسی ک ب درد سر بزرگی انداخت...
مواد مخدر حمل و نگهداری میکردم و خرید و فروش میکردم که در این جامعه جرم محسوب میشود و به خاطر اینکه مصرف میکردم خرید و فروش می کردم با خودم حمل می کردم و به عواقب این موضوع بی تفاوت بودم.
به خاطر تنبلی و دلایلی ،نه اجبارا ولی خوب ذهن بیمارم جواز استفاده
از سرنگ مشترک و خونی را بهم داد و این کار را کردم و ب لطف خدا به خیر گذشته و مشکلی پیش نیامده.
وقتی پلیس جلوی من را می گرفت مجبور بودم سکوت کنم یک جوری دستم بسته بود باید از حق و حقوقم میگذشتم تا پایم جای دیگری باز نشود.
مزاحمت دیگران ،ترس از خماری ،افشای اعتیادم ،اضطراب در برخورد با دیگران ،خواب آلودگی، من را وادار می کرد که ناچار واقعیات را انکار کنم و ندیده و نشنیده بگیرم،در نتیجه زندگی ام غیرقابل اداره و حریم آن باز می شد
مواد مخدر حمل و نگهداری میکردم و خرید و فروش میکردم که در این جامعه جرم محسوب میشود و به خاطر اینکه مصرف میکردم خرید و فروش می کردم با خودم حمل می کردم و به عواقب این موضوع بی تفاوت بودم.
به خاطر تنبلی و دلایلی ،نه اجبارا ولی خوب ذهن بیمارم جواز استفاده
از سرنگ مشترک و خونی را بهم داد و این کار را کردم و ب لطف خدا به خیر گذشته و مشکلی پیش نیامده.
وقتی پلیس جلوی من را می گرفت مجبور بودم سکوت کنم یک جوری دستم بسته بود باید از حق و حقوقم میگذشتم تا پایم جای دیگری باز نشود.
مزاحمت دیگران ،ترس از خماری ،افشای اعتیادم ،اضطراب در برخورد با دیگران ،خواب آلودگی، من را وادار می کرد که ناچار واقعیات را انکار کنم و ندیده و نشنیده بگیرم،در نتیجه زندگی ام غیرقابل اداره و حریم آن باز می شد