۱۴۰۱/۱۱/۵، ۰۶:۱۹ صبح
درود برخالق مهربانی عجزیعنی چیزهای که زورشان ازمن بیشتراست که اگرخودم رامعرض انها بگذارم خیلی تاوانهای سنگین بایدبدهم مثلن بخواهم جلوحرکت قطاررابگیرم یاشرت سرخ بپوشم بروم وسط میدان گاوبازی بایستم خوب چه بلای به سرم می اید زمانهای که بیماری اعتیاد فعال باشد تبهم توانای به خود می گیرم وامرورباکارکردقدم خیلی دیگرازجاهای که قدرت ندارم رافهمیدهام مثل توپ بازی یار بازی زمین بازی فاصله گرفتم وقدرت بزرگی بدست اوردم تازمان که رعایت کنم خیلی چیزها وحرف ها هرچه من ندانم برایم بهتراست زندگی دیگران به من مربوط نیست یعنی تمرکزروی خود د مقابل گرسنکی تنهای بیماری اعتیاد خود ودیگران عاجزهستم وبایدروزانه مراقبتهای ازخودم وروحم بکنم